۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

رباعی (2)

ژرف اَر نگری، بهمن و مرداد یکی ست
نزدِ شــــه و شیخ، داد و بیـــداد یکی ست
مسجــد شده مسلخ، نه شگفت است اگــر
گلـــــزار ِ شهیــــد و لعنت آباد یکی ست

فراخوان : دعوت از وبلاگ نویسان برای تحریم کالاهای چینی

این نوشتار را بدون هیچ پیش داوری و دسته بندی سیاسی بخوانید و بدانید در این نوشتار به خصوص اگر از دولت یا بازرگانان و یا ... نام می بریم منظور ما شخص خاصی نیست. تنها می خواهیم همه ی ایرانیان و عزیزان با عمق فاجعه آشنا شده و از پیشنهاد ما حمایت و پشتیبانی کرده و اگر هر کدام از هم میهنان پیشنهاد بهتری دارند برای ما بنویسند ، تا دست در دست یکدیگر نهاده و بتوانیم به نتیجه ی دلخواه برسیم. می خواهیم حرکتی را با کمک شما هم میهنان و همت والای شما عزیزان آغاز کرده و ثابت کنیم که : ایرانی از هر رنگ و نژاد و سلیقه و عقیده ای هست ، ایرانی است و ایرانیان برای سربلندی ایران حاضرند اختلافات را کنار گذاشته و در راه اعتلای کشورشان گام بردارند. ما در این سک مورد با یکدیگر همکاری می کنیم ، اما در مورد مسائل دیگر هر کدام عقیده ی خود را داریم و راه خودمان را ادامه می دهیم. می خواهیم نشان دهیم ایرانی هنوز زنده است و اگر بخواهد می تواند کوه ها را هم جا به جا کند. امیدوارم همه ی عزیزان دست یاری ما را بفشارند. با سپاس

از پیشنهاد ها و انتقاد های شما در جهت هر چه بهتر شدن این حرکت ، با روی باز استقبال می کنیم.


درود بر همه ی ایرانیان پاک نهاد و میهن پرست،
همه کسانی که قلب شان به عشق ایران می تپد و برای سربلندی این خاک تلاش می کنند. جوانانی که با عقیده های مختلف و راههای متفاوت ، آرمان شان یکی است و هدف شان خدمت به میهن و حراست آن در مقابل دشمنان سرزمین پدری.
هنگامی که برخی مؤسسات و سایت ها مانند گوگل با تطمیع شدن توسط سرمایه داران عرب و سران کشورهای عربی از نام جعلی خلیج فارس استفاده کردند. ما فرزندان میهن با اعتراض های خود به شکل های مختلف و از جمله در فضای مجازی نشان دادیم که هستیم و نشان دادیم هر وقت پای میهن مان ایران در میان باشد، از چیزی نمی هراسیم و همه با هم هستیم و بدون توجه به رنگ و سلیقه و عقیده و قوم و نژاد و جنسیت ، همگی یک صدا و با تمام قدرت در این راه از یکدیگر پشتیبانی می کنیم.
می دانید که اعتراض به نام جعلی خلیج (ال.ع.ر.ب.ی) از وبلاگ های فارسی آغاز شد و شما وبلاگ نویسان میهن پرست با تعصب و پشتکار خود درس بسیار بزرگی به جهانیان و به ویژه به عرب ها دادید. اما درس بزرگ تر و مهم تر را به خودمان دادیم . یاد گرفتیم که اگر همه با هم باشیم کارهای بسیار بزرگی می توانیم انجام دهیم و می توانیم کاری کنیم که تمام دنیا ما را تحسین کنند و اعتراف کنند که ما ملت بزرگی هستیم و حتا می توانیم جامعه ی جهانی را به زانو در آوریم .
کاری که توسط چند وبلاگ نویس آغاز شد ، آن قدر فراگیر گشت که موجب عقب نشینی توطئه گران و هدر رفتن دلار های نفتی عرب ها شد. گوگل و ناشنال ژئوگرافی و ... مجبور شدند عذر خواهی کرده و نام جعلی ( خلیج ال.ع.ر.ب.ی) را حذف و به جای آن نام صحیح و اصلی آن یعنی خلیج فارس یا دریای پارس را بگذارند.
با این مقدمه می خواهم به نتیجه ی دیگری برسم و پیشنهادی را مطرح کنم که امیدوارم مورد توجه دوستان و هم میهنان گرامی قرار گیرد.
سونامی کالاهای چینی
همان طور که می دانیم اجناس و کالاهای چینی بازار را قبضه کرده و در همه ی لایه ها و در تمام صنایع ما رخنه کرده است. از کارخانه های بزرگ گرفته ، تا پیچ و مهره و پوشاک و قطعات ماشین ها و دستگاه های مختلف. در بازار خودرو هم به مرور دارد نفوذ می کند و چندی است که در خیابان ها شاهد عبور و مرور خودرو های چینی (مانند : ام.وی.ام ، مدیران ، لیفان و...) هستیم . فرش ماشینی و حتا فرش دستباف ایران که یک هنر و صنعت ملی و دیرینه ی ایرانی است نه تنها بازارهای خارجی را سال ها است ( به علت سیاست های غلط نظام ) از دست داده است بلکه بازار داخلی را نیز اشباع کرده است . خنده دار تر از همه این که چینی ها صنایع دستی ما مانند : قلم زنی ، مینا کاری ، صنایع دستی اصفهان یا خاتم و ... صنایع دستی دیگر را نیز می سازند و علاوه بر کشور های دیگر ، به ایران هم صادر می کنند. به چینی ها نمی توان ایراد گرفت که چرا می خواهند بازار های جهان را در اختیار خود بگیرند ، چون هر کشوری آزاد است و باید برای رشد افتصادی و شکوفایی آن دست به هر کاری بزند. اما گناه اصلی بر گردن خود ما است. بخشی از گناه بر گردن بازرگانان ایرانی است که کالاهای بدون کیفیت و بی ارزش چینی را وارد می کنند و با ده ها برابر قیمت به فروش می رسانند و از این راه سود های نجومی و کلان می برند. باید از آنان پرسید چرا؟
پاسخ این پرسش معلوم است : چون سود های کلان عاید بازرگانان می شود و سود بسیار خوبی هم در جیب گمرک می رود و قاچاقچیان هم سود فراوانی می برند. اما این خیانتی است بسیار بزرگ تر از آن چه فکر می کنید که در آینده ای نزدیک اثرات آن را خواهیم دید. بسیاری از کارخانه ها و صنایع داخلی تعطیل شده اند . تولید داخلی در حال مردن است . حتا در سال های دهه ی پنجاه که اوج مصرف گرایی ایران بود هم واردات ایران نسبت به صادرات آن ( اگر بخواهیم با صادرات غیر نفتی مقایسه کنیم که از فاجعه و زلزله و سونامی هم دردناک تر است ) در این حد نبوده است.
همان طور که در آغاز نوشتیم ، در این نوشتار ما از نگاه یک ایرانی به مسئله نگاه می کنیم و به هیچ عنوان قصد نداریم با دید سیاسی و حزبی و جناحی قضیه را بررسی کنیم ، چون پیشنهادی که می خواهیم مطرح کنیم ، نیاز به پشتیبانی همه ی ایرانیان دارد تا به نتیجه ی دلخواه برسد. اما اگر شما به کارهایی که ریاست اتاق بازرگانی انجام داده و می دهد نگاه کنید و یا این که ببینید رییس گروه بازرگانی ایران و چین چه کسی است؟ و چه قدرتی دارد؟ و چه نفوذی در میدان سیاست و نظام دارد ( نفوذش از رییس جمهور و رییس قوه قضاییه و ریاست مجلس و ... بیشتر است. حتا بالاترین مقام نظام هم نمی تواند برخلاف میل او کاری انجام دهد. در این جا به دلایل آن کاری نداریم ) . حتی سهام چند بانک بزرگ را در چین خریداری کرده است و ... ( در این مورد می توانید تحقیق کنید. چندی پیش روزنامه های پر تیراژ ایران هم در این باره نوشتند ).
درباره ی دلایل این که چرا کالاهای چینی ( آن هم از بدترین نوع و با پایین ترین کیفیت ) و اثرات فاجعه باری که بر اقتصاد و آینده ی کشور می گزارد در آینده باز هم خواهیم نوشت . اما در این جا می خواهیم پیشنهاد خود را مطرح کنیم . هرچند ممکن است با این پیشنهاد از طرف افراد و گروه ها و شرکت هایی که منافع شان به خطر می افتد، تهدید شویم و یا وبلاگ مسدود شود و ... اما این کار را تا رسیدن به هدف مان ادامه خواهیم داد. امیدواریم شما هم میهنان عزیز و گرامی از این حرکت پشتیبانی کنید.

تحریم کالا های چینی
دوستانی که وبلاگ دارند ، در وبلاگ خود این مسئله را تبلیغ کنند و کسانی که سایت دارند در سایت خود بگذارند و هر روز آن را به روز (آپ دیت) کنند ، تا به حرکتی فراگیر تبدیل شود . از همین فردا خرید و فروش اجناس و کالا های چینی را تحریم کنید و به هیچ عنوان جنس چینی خریداری نکنید ، بازرگانان و فروشندگان ایرانی وقتی ببینند جنس چینی فروش نمی رود و مردم آن را خریداری نمی کنند ، دیگر اجناس چینی نمی آورند و مجبور می شوند اجناسی با کیفیت بهتر و بالاتر برای فروش عرضه کنند. دولت چین هم زمانی که ببیند این حرکت جدی است و بازار خود را در ایران ( که بسیار برایش مهم است ، چون جمعیت ایران برابر با جمعیت تمام کشورهای عربی خلیج فارس است ) از دست داده است ، خواه نا خواه روش و رویه ی خود را تغییر می دهد.
دوستان سبز و توجه کنند ، سلاح ها و خودروهای ضد شورش که در سال گذشته توسط نیروهای نظامی و انتظامی بر علیه مردم و جوانان استفاده شد همگی ساخت چین بودند ( البته برخی از اسلحه ها و ادوات به کار رفته روسی بودند ) و تنها به منظور سرکوب مردم و مقابله با تظاهرات خیابانی ساخته شده اند و به هیچ عنوان سلاح جنگی نیستند و کاربرد آنها فقط همین مورد است. پس چین از سرکوب مردم ایران و کشتار جوانان به طور مستقیم حمایت کرده و می کند و حتا در ظاهر هم کشتار مردم را محکوم نکرد ، دست کم روسیه در ظاهر این کار را کرد.
از آن طرف هم زمانی که از آمریکا امتیاز می گیرد ، در شورای امنیت به ضرر جمهوری اسلامی رأی می دهد.
این مطلب ادامه دارد ، ادامه آن را در روزهای آینده در همین وبلاگ یا در وبلاگ های مرتبط می توانید دنبال کنید.
پس از هم میهنان گرامی و دوستان عزیز و همه ی ایرانیان خواهش می کنیم و تقاضا می کنیم از این پیشنهاد پشتیبانی کنند. این طرح نیاز به برنامه ریزی بیشتر و دقیق تر دارد . این تنها یک پیشنهاد است که امیدواریم مورد توجه قرار گرفته و دوستان ما را یاری کنند و پیشنهاد ها و نظرات خود را برای ما بفرستند ، تا در اینجا مطرح کرده و و به راه حل مطلوب برسیم.
تا نوشتار بعدی بدرود.

اظهار نظر صريح سيد على خامنه اى در خصوص قتل عام 67

سید علی خامنه‌ای در مقام ریاست جمهوری وقت، پس از قتل عام هموطنانمان در دادگاههای فرمايشی و چند دقيقه ای گفت:
روزنامه رسالت ۱۶ آذر 1367 :
«مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داریم برای کسانی که مستحق اعدامند… این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حملهٔ مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی … ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، باید چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم می‌کنیم. با این مسئله شوخی که نمی‌کنیم.»

بیانیه بنیاد عبدالرحمن برومند به مناسبت بیست و دومین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی

بنیاد عبدالرحمن برومند

به مناسبت بیست و دوّمین سالگرد
صدور فتوای کشتار زندانیان سیاسی در ایران

بیست و دو سال پیش، در ششم مرداد ماه ١٣٦٧ ، آیت الله روح الله خمینی فتوای قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد : "كسانی كه در زندان‌های سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری كرده و می ‎كنند محارب و محكوم به اعدام می ‎باشند." این حکم به بهانۀ حملۀ "ارتش آزادی بخش ایران" وابسته به سازمان مجاهدین خلق که از خاک عراق به ایران وارد شده بود (دوم مرداد ماه ١٣٦٧) صادر شد. در پی صدور این فتوا ناگهان ارتباط زندان هایی که از مخالفان دولت لبریز شده بودند با دنیای خارج بریده شد. حق ورود به این زندان ها در انحصار یک هیئت بازپرسی قرار گرفت، یک قاضی شرع، دادستان انقلاب و یک افسر عالیرتبۀ اطلاعاتی اعضای این هیئت بودند.

هیئت بازجویان تنها یک پرسش از زنان و مردان جوانی داشت - که بیشترشان در اوایل دهۀ١٣٦٠، فقط به اتهام شرکت در تظاهرات خیابانی یا اجتماعات سیاسی، و یا داشتن نوشته‌های "سیاسی" بازداشت و به زندان محکوم شده بودند. زندانیان نمی‌دانستند که مرگ یا زندگی‌شان بسته به پاسخی است که به پرسش بازجویان می‌دهند. چشم زندانیانی را که بر عقاید سیاسی و مذهبی خود پافشاری می کردند می بستند و گروه گروه به سمت چوبه های دار می فرستادند و سپس پنهانی اجساد آنان را در گورهای جمعی دفن می کردند.

رهبران جمهوری اسلامی، امّا، به کشتار اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق اکتفا نکردند. این کشتارها، پس از وقفۀ کوتاهی، در ایام عزاداری ماه محرم، از سر گرفته شد. این بار هیئت مرگ (نامی که زندانیان به هیئت بازجویان داده بودند) به احضار اعضای سایر سازمان های چپگرا پرداخت که از نظر این هیئت، عقاید و آرایشان با ایده‌ئولوژی نظام اسلامی سازگاری نداشت. بسیاری از زندانیان چپ گرا نیز تنها به جرم باورهای مذهبی شان، یا به گفتۀ دیگر، عدم اعتقاد به دین، اعدام شدند.

از پاییز سال ٦٧، مدت‌ها پس از این کشتار، مقامات امنیتی به خانواده‌های زندانیان که تشنۀ شنیدن خبری از عزیزان خود بودند، همراه با خبر اعدام کیسه ای از وسایل متعلق به عزیزانشان را تحویل می دادند. ولّی هیچ اطلاعی از محل خاکسپاری آنان داده نمی شد. آنان حتی از حق برگزاری مراسم سوگواری نیز محروم شدند.

این کشتار هولناک مخفیانه انجام شد و مقامات جمهوری اسلامی هرگز رسماً مسئولیت آن را به عهده نگرفتند.

بیست سال پس از کشتار زندانیان، دولت جمهوری اسلامی برای حذف کامل آثار جرم اقدام به انهدام گورهای جمعی نمود و در ٢٠ و ٢٧ دیماه ١٣٨٧ بولدوزرهای دولتی در گورستان خاوران به تخریب قبرهایی پرداختند که خانواده های قربانیان بر اساس حدس و گمان برای عزیزان خود ساخته بودند. تخریب گورهای جمعی اگر چناچه ادامه پیدا کند، از سویی بازماندگان قربانیان را برای همیشه از بازشناسی اجساد عزیزانشان و تدفین آنها، که حق مسلم خانواده است، محروم خواهد کرد، و از سوی دیگر، جامعه را از کشف حقیقت و شناخت ابعاد این جنایت دولتی باز خواهد داشت.

بنیاد عبدالرحمن برومند، که هدف و وظیفۀ اصلی اش حفظ خاطرۀ قربانیان، اعادۀ حیثیت از آن ها و دفاع از حقوق بازماندگانشان است، البته از بدو تشکیل و تا آنجا که میسر بوده، سرگذشت قربانیان کشتار ٦٧ را در امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر، مستند نموده و این کار را پیوسته ادامه داده است. امّا با تخریب گورستان ها این کوشش دیگر به تنهایی بسنده نبود و لازم بود که حرکتی در مقابل سیاست سرپوش گذاشتن بر این کشتار و به فراموشی سپردن آن که توسط رژیم جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل می شود انجام گیرد.

با آگاهی از اینکه به مرور زمان، نسلی که شاهد و قربانی این کشتار بوده دیگر نخواهد بود که گواهی دهد، بنیاد برآن شد که از قاضی جفری رابرتسون، یکی از حقوقدانان برجسته و کارشناس عالیرتبه جنایت علیه بشریت بخواهد تا از منظر حقوق بین الملل این جنایت فجیع را تعریف کرده و راه های موجود برای دادخواهی را پیش پای قربانیان و خانواده‌های آنان بگذارد. برای تسریع کار تحقیق، همۀ نیروی تحقیقی و آرشیوهای بنیاد در اختیار آقای رابرتسون قرار گرفت، و اسناد و مدارک مورد نیاز وی به دو زبان انگلیسی و فارسی آماده و در دسترس وی قرار گرفت. بنیاد همچنین تماس گواهان را با قاضی رابرتسون تسهیل نمود. پس از تکمیل تحقیقات و شنود اظهارات گواهان، قاضی رابرتسون نظر خود را در یک گزارش ١٤٥ صفحه ای ارائه داد و مسئولان وقت را متهم به ارتکاب جنایت علیه بشریت و نسل کشی نمود و سازمان ملل را دعوت به پیگرد قضایی مسئولان این جنایت کرد.

تدوین این گزارش را مدیون شجاعت و پیگیری خستگی ناپذیر زندانیان سیاسی هستیم که، چون منیره برادران، ایرج مصداقی و دیگر گواهان این فاجعه، با بزرگمنشی و از خود گذشتگی، رنج بازگشت به خاطره ها را در راه عدالت و به یاد یاران از دست رفته به جان خریدند. گزارش قاضی رابرتسون در دست ترجمه است و همراه با مجموعۀ اظهارت گواهان و مقامات مسئول در دو جلد به دو زبان انگلیسی و فارسی در چند ماه آینده منتشر و در اختیار عموم قرار خواهد گرفت.

نسخۀ الکترونیکی و انگلیسی این گزارش، به مناسبت سالروز سرکوب تظاهرات مردمی علیه نتایج انتخابات، منتشر شد. انتخاب این تاریخ به مثابه هشداری بود به مسئولان رژیم اسلامی که از سرکوب تظاهرات و اعمال خشونت خودداری کنند و به یاد داشته باشند که جنایت علیه بشریت شامل مرور زمان نمی‌شود و پیامدهای اعمال امروز، فردا گریبانگیرشان خواهد شد. امّا از آنجا که تنی چند از شخصیت های اصلاح طلب امروز، چون آقای موسوی، در زمان کشتار ٦٧ صاحب منصب بوده و طبعاً باید در مورد کشتار ٦٧ توضیح بدهند، انتشار این گزارش بحث مهم "انتخاب بین مصلحت و حقیقت" را درحوزۀ عمومی دامن زد. و بعضی در مورد تاریخ انتشار این گزارش به بنیاد خرده گرفتند و حتی بنیاد را متهم به غرض ورزی سیاسی کردند.

اینکه انتشار این گزارش فارغ از موضوع اصلی آن، یعنی جنایت یک دولت علیه بشریت، بحث مهم "انتخاب بین مصلحت و حقیقت" را در میان هواداران دموکراسی در ایران دامن زده، خود نتیجۀ مثبتی است. مسئولان بنیاد به دقّت این بحث را دنبال کرده و متوجه شدند که اکثریت کسانی که در این باره نظر داده اند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخوانده اند. برای روشن کردن اذهان و به امید تشویق عموم به ادامۀ این بحث، بنیاد برومند سالگرد صدور فتوای کشتار ٦٧ را وقت مناسبی برای انتشار ترجمۀ فارسی فشردۀ گزارش قاضی رابرتسون دانسته و به این مناسبت، با ادای احترام به یاد قربانیان این جنایت فجیع، متن مذکور را، در ضمیمۀ این خبرنامه، در اختیار عموم قرار می دهد.

بنیاد عبدالرحمن برومند در پیروی از این اصل تشکیل شده است که حقیقت بزرگترین مصلحت در سیاست است و تفکیک حقیقت از مصلحت در مقاطع مهم تاریخ سیاسی جهان و تاریخ سیاسی ایران حاصلی جز پیروزی شرّ بر حق نداشته است. و همین امروز که دوستانی برای دفاع از حقوق قربانیان کشتار ٦٧ به بنیاد خرده می گیرند، افراد دیگری آقایان موسوی و کروبی را آماج حمله های خود قرار می دهند که چرا با زیر پا گذاشتن مصلحت، حقایق را در بارۀ کشتار و شکنجه در بازداشتگاه کهریزک بر ملا کرده اند. و همین امروز به نام مصلحت است که دادگاه های فرمایشی برای قربانیان کهریزک، مسئولیت آمران این جنایات را لوث کرده و تنها چند مأمور دون پایه را پشت درهای بسته و در خفا به پاسخگویی می خوانند.

باشد که گشایش این بحث، زمینه ساز پیروزی اصل حقیقت بر مصلحت در فرهنگ اخلاقی و سیاسی کشورمان گردد.

واشنگتن
ششم مرداد ماه ١٣٨٩

*بنیاد برومند نهادی غیردولتی و غیرانتفاعی است که در فروردین ۱۳٨۰ تاسیس شده و متعهد به پیشبرد حقوق بشر و دمکراسی در ایران است. بنیاد سازمانی مستقل و بدون وابستگی سیاسی است که پایبند به پیشبرد آگاهی نسبت به حقوق بشر از راه آموزش و انتشار اطلاعات به مثابه پیش شرط ضروری برای ایجاد یک دمکراسی پایدار در ایران است

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

احمدی نژاد از پیش بینی نتایج مسابقات جام جهانی توسط اختاپوس انتقاد می کند

رییس جمهور اسلامی ایران از «پال» - اختاپوسی که با پیش بینی درست نتایج هشت مسابقه جام جهانی مشهور شد، انتقاد کرده است.
محمود احمدی نژاد «پال» را نماد فساد و انحطاط در جهان غرب نامید.
به گزارش رسانه های ایران، احمدی نژاد که روز جمعه در سخنانی در یک فستوال جوانان در تهران درباره اختاپوس بحث کرد، همچنین گفت کسانی که پیش گویی اختاپوس را باور دارند، نمی توانند رهبران ملت هایی مانند ایران «که در جستجوی کمال انسانی» هستند، باشند.
«پال» در مرکز «سی لایف» در اوبرهاوزن در آلمان زندگی می کند.
هشت پای دریایی نتیجه مسابقات امسال جام جهانی فوتبال در آفریقای جنوبی را با انتخاب خوردن صدف های دریایی از جعبه ای که پرچم تیم برنده روی آن چسبانده شده بود، تعیین کرد.
«پال» برنده تمام هفت مسابقه آلمان را پیش بینی کرد. او همچنین اسپانیا را به عنوان شکست دهنده هلند در مسابقه نهایی برگزید.

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

(زندانی سیاسی) : شعری از ((ک - ترانه)

رگهای دستانت ؛
راهنمای بزرگراه پر پیچ و خم آزادی ست ،
گره پیشانی ات یادآور رنج تاریخی ماست ،
موهایت را که در آسیابِ اوین سپید کردی ،
شمع راهمان شد
تا در بهشت کهریزک به عیش بنشینیم .
جای شلاق های بدنت ؛
کتاب مقاومت و آزادگی ست ،
بر کتف شلاق خوردات بوسه میزنم ،
و در دستت عصایی خواهم شد ،
خونم را جوهر قلمت می کنم ،
تا اسارتمان را گواهی دهی .
سکوتمان را تو فریاد کن ،
سکوتمان را تو فریاد کن ؛
تا جهانیان بدانند ؛
فرزندان کوروش از بابِل
به اورشلیم خواهند رفت ؛
تا عیسی را از صلیب رهایی بخشند .
برایت بالی خواهم شد ؛
تا بر بلندای تندیس آزادی آشیانه سازی ،
و با شعله خشمت مشعل آزادی را
بیفروزی ،
و به منادیان دروغین آزادی بیاموزی ،
فرزندان راستین کوروش چنینند .
و بر بلند ای ایفل فریاد زنی ،
پرپر شدن گلهای این خاک اهورایی را .
(ک . ترانه)

اسماعیل خویی : رباعی (1)

از امروز قسمت جدیدی داریم به نام رباعیات ، که هر روز در آن یک رباعی می نویسیم . این قسمت از بخش شعر متفاوت و جدا است و در آن هر روز فقط یک رباعی سیاسی نوشته می شود. باشد که مورد پسند هم میهنان قرار گیرد. با سپاس. این هم رباعی نخست :

ای شیخ! منم گبروَشی ایرانی خصـــمِ ستم و خرافه و ویرانی
تازی نتوانست مسلمان کُنَـــدَم تو نیز به خُشک زُورَقی میرانی

سعید امامی بار دیگر زنده شد!!!

جرس: به گزارش منابع جرس در تهران حدود بیست روز پیش در شهرک راه‌آهن تهران یک خودرو سواری منفجر شده به آتش کشیده می‌ شود. رهگذری که از آن مسیر می‌گذرد شاهد آن بوده که دو نفر به سرعت در حال سوار شدن به یک ماشین سواری و تعجیل در دور شدن از محیط دارند. این شهروند تنها کاری را که می‌تواند انجام دهد تعقیب ماشین و برداشتن شماره آن بوده است. وی بلافاصله نیروی انتظامی را در جریان چنین اتفاقی قرار می‌دهد و با دادن شماره ماشین اولین سرنخ به نیروی انتظامی داده می‌شود. مآموران این نیرو با قرار گرفتن در شرح ماوقع بلافاصله گشت‌های خود را برای شناسایی و دستگیری مظنونین آغاز می‌کنند.
پس از اندک زمانی ماشین٬ شناسایی و دو سرنشین آن با حکم بازپرس جنایی دستگیر می‌شوند. راننده ماشین که مشخص می‌شود صاحب ماشین هم هست در ابتدا منکر کلیه مسائل می‌شود. اما با پافشاری نیروی انتظامی قضیه برعکس شده و راننده با معرفی خود به عنوان یکی از عوامل وزارت اطلاعات شروع به گردنکشی می‌کند که کلا این مسئله به شما مربوط نیست و مسئله کاملا امنیتی است. اما با توجه به وقوع جنایت و وجود یک جسد کاملا سوخته شده که حتی بعد از تلاشهای فراوان هنوز مشخص نشده که مقتول کیست٬ نیروی انتظامی کوتاه نمی‌آید و فشار را بر این دو برای بدست آوردن سرنخ‌های بیشتر شروع می‌کند.
قوه قضائیه همراه با نیروی انتظامی به این قضیه وارد شده است. در ابتدا یکی از کارکشته‌ترین بازپرسهای جنایی مسول تحقیق و پی‌‌گیری این پرونده می‌شود. او بعنوان نماینده قوه قضائیه و با توجه به مشخص شدن مقدار کمی از ابعاد پرونده و حضور کارمندان وزارت اطلاعات و با توجه به جدیت قوه‌قضائیه شروع به پیگیری می‌کند. این دو متهم - محمد شاهرخ نادی و مجتبی شکوهی- پس از مدتی حاضر به سخن گفتن شده و فرد بالاسری خود را – حمید رضا دانشمندی معروف به صدوق- عنوان می‌کنند. صدوق حدودا 47 ساله از نیروهای وزارت اطلاعات در این زمان معاونت مدیرکل امنیت داخلی وزارت‌خانه را بر عهده داشته است.
دراین بین بازپرس به مشابهت هایی دررفتار مجرمانه دراین پرونده با تعداد دیگری از پرونده‌های اخیر میرسد. مجرمان اعتراف میکنند که باید این جسد و ماشین را به خارج از محدوده شهری می‌برده و به آتش می‌کشیدند اما به دلایلی همانجا تصمیم می‌‌گیرند که از ماشین خارج شوند که به ناگاه ماشین با یک بمب از پیش تعبیه شده منفجر می‌شود. گویی که این دو نیز باید از بین می‌رفتند٬ تحقیقات مشخص می‌کند که مقتول گویا یکی از تجار ثروتمند است که بعلت دعواهای مالی یا مسائلی از این قبیل چنین واقعه‌ای برایش رقم خورده است.
تحقیقات بعدی مسائل بیشتری را مشخص می‌کند٬مبنی بر اینکه ترور دکتر علیمحمدی استاد فقید دانشگاه تهران هم توسط همین گروه انجام شده است. در تحقیقات آن ترور هم مشخص شد که موتوری که عنوان می‌شود بمب بر روی آن قرار گرفته بوده با وسیله نقلیه ثانوی به این مکان منتقل شده است. گروه تحقیق مشاهده می‌کنند که حتی پرزهای روی لاستیک موتور از بین نرفته که خود موید این مسئله است که این وسیله نقیله حرکتی نداشته است. در ضمن پلاک این موتور نیز جعلی بوده است٬ چون در سوابق مشخص می‌شود این پلاک متعلق به یک شهروند تهرانی است که در همان زمان در حال استفاده از موتور خود بوده است.
در تحقیقات بعدی مسئله بغرنج‌تر می‌شود٬ ظاهرا قتل یکی از شهدای مشهور جنبش سبز (ندا آقا سلطان) هم توسط همین گروه اتفاق افتاده است. همیطور احتمال می‌رود بمب‌گذاری حرم امام هم از کارهای همین گروه ‌باشد.
دعوای بین قوه قضائیه و نیروی انتظامی از یک سو با وزارت اطلاعات از سوی دیگر بالا می‌گیرد. شنیده ها حاکیست که وزارت اطلاعات حاضر به همکاری نیست٬ والبته در مرحله بازپرسی‌ها هم کارشکنی می‌شود و اگر اصرار و پافشاری قوه قضائیه و نیروی انتظامی نبود این مسئله تا بدین حد هم مشخص نمی‌شد. در این بین شیخ صادق ‌لاریجانی بعنوان رئیس قوه قضائیه تهدید می‌کند که کلیه همکاریهای فی‌مابین این قوه و وزارت اطلاعات را ملغی و منتفی می‌کند. در این بین یک مقام عالی در دادستانی تهران با این عنوان که مسئولیت میانجی‌گری را می‌پذیرد٬ مسئول اصلی پیگیری در قوه فضائیه می‌شود. او ابتدای امر کار را از بازپرس جنایی گرفته و کل کار را به بخش امنیتی قوه تحویل می‌دهد.
متهمان به همراه یک شخص دیگر هم‌اکنون در اوین و در بند وزارت اطلاعات به سر می‌برند. نگرانی‌هایی وجود دارد که باز داروی نظافت به کمک ماموران در بند آمده و صورت مسئله را به نحوی پاک کند که امکان پی‌گیری خون مظلومین حادثه برای سالها دشوار و غیر‌ممکن شود. این سه نهاد تا بحال سعی وافری در عدم رسانه‌ای شدن این ماجرا داشته‌اند.
باید منتظر ماند و دید عاقبت این مجموعه که برایند همان تفکرات سعید امامی در وزارت اطلاعات هستند به کجا خواهد انجامید؟ آیا خواهیم شنید که قوه‌قضائیه بعنوان منادی عدالت به زودی با برگزاری یک نشست رسانه‌ای به بررسی ابعاد مختلف این گروه خواهد پرداخت. این مسئله نیز قابل توجه است که تا به حال تنها این چند قتل و اتفاق مشخص شده است و ممکن است در پیگیری ها‌ی بعدی و شاید در حال حاضر ابعاد وسیع‌تری از قتلها نیز از هاله ابهام در‌آمده باشد. آینده قضاوت خواهد کرد.

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

شرکت سیمانتک اعلام کرد : کامپیوترهای ایران شدیداً از سوی یک ویروس خطرناک مورد حمله قرار گرفته‌اند

شرکت سیمانتک، که بزرگترین تولیدکننده نرم‌افزارهای ایمنی کامپیوترهای شخصی است و ضد ویروس نورتون از تولیدات آن است، اعلام کرده که کامپیوترهای ایران شدیداً از سوی یک ویروس خطرناک مورد حمله قرار گرفته‌اند.
این شرکت نام این ویروس را استاکس نت عنوان کرده و می‌گوید ۶۰ درصد کامپیوترهایی که مورد حمله این ویروس هستند در ایران قرار دارند.
استاکس نت ویروسی است که از حدود هفت ماه پیش در سیستم‌های رایانه‌ای فعال شده، اسرار درون کامپیوتر را می‌دزدد و بر روی اینترنت منتشر می‌کند.
بر اساس اطلاعاتی که شرکت سیمنتک منتشر کرده، حوزه اصلی فعالیت این ویروس کشور ایران بوده است. و دو کشور اندونزی و هند از دیگر مناطق عملیاتی این ویروس اعلام شده‌اند.
الیاس لوی، یکی از مدیران ارشد شرکت سیمانتک، می‌گوید هنوز مشخص نیست که چرا این ویروس ایران را هدف گرفته است. او می‌گوید تنها چیزی که می‌توانیم بگوییم این است که کسی که این ویروس را طراحی کرده هدفش حمله به سیستم‌های رایانه‌ای شرکت‌ها بوده است.
ویروس استاکس نت ماه گذشته توسط یک شرکت بیلوروس که نرم‌افزارهای ضد ویروس تولید می‌کند کشف شد. این شرکت می‌گوید اولین بار این ویروس خطرناک را در کامپیوتر یکی از مشتریان ایرانی خود شناسایی کرده است.
استاکس نت از طریق حافظه جانبی از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر منتقل می‌شود.
این ویروس به طور مشخص به سیستم مدیریت اطلاعات شرکت زیمنس حمله کرده و سعی کرده است که اسرار صنعتی این شرکت را دزدیده و بر روی اینترنت انتشار دهد.
زیمنس که درباره تعداد مشتریان خود در ایران اطلاعاتی ارائه نمی‌کند، به تازگی اعلام کرد دو شرکت آلمانی مورد حمله ویروس استاکس نت قرار گرفته‌اند. این شرکت نرم افزار ضد ویروس جدیدی را برای مشتریان خود به طور رایگان بر روی اینترنت قرار داده که طی هفته جاری ۱۵۰۰ بار دانلود شده است.
زیمنس در اوایل سال جاری میلادی اعلام کرد که سطح مبادلات تجاری خود را با ایران کاهش می‌دهد. منتقدین این شرکت را متهم می‌کنند که در تجارت با ایران به دولت این کشور خدمت می‌کند.
بر اساس گزارش وال استریت جورنال، شرکت زیمنس در سال ۲۰۰۸ میلادی ۲۹۰ کارمند در ایران داشت و ۴۳۸ میلیون یورو در تجارت با ایران کسب شد.
دولت ایالات متحده آمریکا ایران را به خاطر برنامه‌های اتمی‌اش مورد تحریم قرار داده است، تحریمی که از جمله داد و ستد در زمینه تکنولوژی و نرم‌افزار را در بر می‌گرفت. بر اساس اظهارات الیاس لوی از شرکت سیمانتک که نرم‌افزار نورتون را تولید می‌کند، ایران برای مقابله با ویروس‌های کامپیوتری نرم‌افزارهای کافی و مناسب در اختیار ندارد.

خارج خوب است یا بد؟ در خارج همه آدم ها ایدز دارند!

خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند !
مملکت خارج جایی است که همه در آن با ناموس همدیگر کار دارند ! در حالی که در مملکت ما چند نفر با ناموس همه کار دارند !!!

کشور خارج جایی است که رییس جمهورشان بیشتر از یک دست لباس دارد بس که تشریفاتی و مرفه است ! تازه در خارج کراوات هم می زنند که همه میدانند یک جور فلش و علامت راهنمای رو به پایین است !

خارجی ها همه غرب زده هستند بی همه چیز ها !!!
مردم خارج ، همیشه مست هستند و دائم به هم میگویند: یو آر … !!!
اما در اینجا ما همیشه در حال احوال پرسی از خانواده طرف مقابل هستیم بس که مودب و بافرهنگیم !

ما در ایران خیلی همه چیز داریم ! نان ، مسکن و حتی به روایتی آزادی ! اما فرق اصلی ما در این است که خودمان میگوییم این ها را نداریم ، ولی مقاماتمان میگویند دارید ! و ما از بس که نفهم هستیم ، اصرار میکنیم و میگوییم پس کو ؟!!! آن وقت آنها مجبور میشوند گشت درست کنند و به زور به ما حالی کنند که ایناهاش !!!
در خارج اما اینطوری نیست بس که آنها بی منطق هستند !

خارج جای عقب افتاده ای است که گشت نسبت ندارد ! آن ها برای لاک زدن جریمه نمیشوند ! در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است !
خارجی ها بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند ، با دیدن موی نامحرم ، هیچ چیزیشان نمی شود !!! اما ما اگر یک تار مو ببینیم ، دچار لرزش می شویم ! بس که محکم است این اعتقاداتمان !

خارجی ها فکر میکنند ما در جنگ جهانی هستیم چون کوپن داریم و سهمیه بندی ! آنها وقتی جنگ جهانی می کردند همه چیزشان سهمیه بندی بود !
ما همیشه در حال جنگ جهانی هستیم ! بس که رییس جمهورها و رهبرمان منتخب ما هستند !

آنجا کشیش ها و پاپ حوزه علمیه ندارند بس که بی فرهنگ هستند !
خارجی ها بس که بی دین و کافر هستند ، نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست !
خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است و هیچ استاد پاک و مطهری نبوده که بهشان بگوید نخیر ! هر 4 تا زن میشود یک مرد !!!
ما استاد پاک و مطهری داشتیم که استاد اخلاق بود و پسرش هم برای نشان دادن اصل و نسب پدرش ، در مجلس به یکی دیگر گفت : فیوز !!! البته او قبل از فیوز یک (پ) هم گذاشت که ما نفهمیدیم چرا !

آن ها بس که بی فرهنگ هستند در کلیسا با کفش می روند و عود روشن میکنند، در حالی که همه می دانند لذت حرف زدن با خدا در بوی جوراب مخلوط با گلاب است !

آن ها تمام شعر های مذهبی خود را با آهنگ میخوانند، بس که الاغند، در حالیکه وقتی آدم با خدا حرف میزند ، اجازه ندارد شاد باشد ! خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها نمیداند این را !

ما قطب جهان اسلامیم در حالی که خارج در جهان اسلام هیچ چیز نیست ! ما میدان آزادی داریم ولی خارجی ها فقط مجسمه آزادی دارند !!! و هر بچه ای میداند که اصلا مجسمه یعنی هیچ کاره ! پس ما آزادی داریم ولی خارجی ها ندارند !

آن ها خواننده هایی دارند که همش اعتراض میکنند بس که بی ادبند ، در حالی که خواننده های ما میخوانند همه چی آرومه بس که هنرمندهای مودبی هستند !

آن ها بس که به بزرگترشان احترام نمیگذارند ، هیچ وقت آل پاچینو و جرج کلونی و آنجلینا جولی را ، نمی فرستند دست بوس اسقف و پاپ تا بلکه عبرت بگیرند و کار بد نکنند در فیلم ها !

ما در ایران تعداد صندلی های دانشگاه هایمان از متقاضی ها بیشتر است بس که علم داریم !
فیلم های ما در ایران هیچ وقت پایان غمگین ندارد بس که ما شادیم ، ولی خارجی ها همه افسرده هستند و همه اش در فیلم ها در حال خون ریزی و کارهای بد بد ! در حالی که همه میدانند لذت هر فیلمی به عروسی انتهای آن است !

آن ها بس که سوسول هستند هر 4 سال یک نفر میشود همه کاره مملکتشان ، ولی ما همیشه گفته ایم که حرف مرد یکی است و هیچ کس عوض نمیشود !

ما در ایران خانواده خود را خیلی دوست داریم و هر وقت کاره ای شدیم ، تمام فک و فامیل خود را میکنیم مدیر ! اما آن ها بس که بنیان خانواده قوی ندارند ، این کارها را بلد نیستند !

ما از این انشاء نتیجه میگیریم که خارج جای بدی است !
خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند!

ساخت شهرک مسکونی – امنیتی "پرسپولیس" در بلاروس با کدام هدف صورت میگیرد؟

خبرنگار ندای سبز آزادی از یک منبع موثق کسب اطلاع کرد که رحیم مشایی مسوول دفتر احمدی نژاد، با مشارکت در یک پروژه عظیم اقتصادی اقدام به ساخت شهرک بزرگی در یکی از مناطق کشور "بلاروس" کرده است.
بر اساس این گزارش، مشایی توسط یکی از دوستان نزدیک خود که قبلا مسئول روابط عمومی او در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بوده،در کشور بلاروس اقدام به خرید بیش از 100 هکتار زمین کرده است. این زمین در منطقه ای خوش آب و هوا قرار دارد و مشایی با هماهنگی مسئولان آن کشور اقدام به ساخت شهرکی بزرگ و ساختمانهای امن و مجهز کرده اند.
این شهرک بزرگ تحت عنوان شهرک پرسپولیس نامگذاری شده و ساخت و سازهای آن بیش از پنجاه درصد پیشرفت داشته است،تمام هزینه های خرید ملک و ساخت و ساز شهرک مستقیما از طریق رحیم مشایی پرداخت شده و تمام فعالیت های انجام شده تحت نظر و دخالت مستقیم وی و با هماهنگی دولت بلاروس صورت می گیرد.
منطقه مورد نظر،منطقه ای است گران قیمت،در کنار ساحل،دارای مسیرهای ورودی و خروجی متعدد و باند هلکوپتر و مجهز به تمام مسائل حفاظتی و امنیتی می باشد.
هنوز مشخص نیست که این پروژه به عنوان یک طرح اقتصادی و توریستی کلید خورده یا آنگونه که برخی نزدیکان مشایی اظهار داشته اند برای روز مبادا و ترک کشور توسط برخی مسوولان جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه سرمایه گذاری میشود.

متولدین عراق در راس ارکان حکومت ایران

حسن کاظمی قمی سفیر ایران در عراق پس از پایان ماموریت شش ساله خود به کشور بازگشته و حالا قرار است حسن دانایی‌فر به عنوان سفیر جدید ایران به بغداد اعزام شود.حسن کاظمی قمی سفیر ایران در عراق پس از پایان ماموریت شش ساله خود به کشور بازگشته و حالا قرار است حسن دانایی‌فر به عنوان سفیر جدید ایران به بغداد اعزام شود. سفیر جدید ایران در عراق ، همانند سفیر قبلی باز هم از بین اعضای ارشد سپاه پاسداران انتخاب شده و نه از میان دیپلمات‌های وزارت خارجه. آقای دانایی‌فر که حالا به عنوان سفیر ایران به عراق می‌رود ، خود زاده عراق و شهر نجف است. البته این امر فقط مختص آقای دانایی‌فر نیست. امروزه در بین مسئولان طراز اول جمهوری اسلامی، شمار قابل ملاحظه‌ای از صاحب‌منصبان ارشد دیده می‌شوند که یا متولد عراق هستند یا بعضا درست یا نادرست در افکار عامه مردم ایران به عراقی بودن مشهور هستند. هم اکنون در بین روسای سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه ،دو تن از آنها متولد نجف هستند.علی لاریجانی رییس مجلس ایران یکی از آنها است. یکی دیگر از سران قوای سه گانه در ایران، صادق لاریجانی است که او نیز مانند برادرش متولد نجف است. صادق لاریجانی هم اکنون به عنوان رییس قوه قضاییه ایران از مدافعان اصلی برخورد با معترضان نا آرامی‌های یکسال اخیر ایران است. محمود هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه پیشین ایران نیز متولد نجف است . هاشمی شاهرودی حتی در دوره‌ای سخنگوی مجلس اعلای عراق بود و در واقع اگر او در این سمت مانده بود اکنون می‌توانست مانند بسیاری از اعضای ارشد مجلس اعلا و گروه حکیم، از مسئولان ارشد عراق باشد. البته علاوه بر رییس مجلس ایران، رییس مهمترین کمیسیون مجلس ایران، یعنی علاء‌الدین بروجردی نیز از معاودین عراقی به شمار می‌رود. آقای بروجردی در یک سال گذشته به عنوان رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس، از مدافعان رفتار جریان حاکم در ایران در قبال معترضان پس از انتخابات بوده است . ابوالفضل اسلامی دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی تایید کرده که بروجردی از جمله معاودین عراقی است که پس از انقلاب اسلامی از عراق به ایران آمده است. «معاودین» در فرهنگ سیاسی ایران به کسانی گفته می‌شوند که توسط حکومت صدام حسین از عراق به ایران اخراج شده‌اند. علاوه بر این معترضان و مخالفان حکومت در ایران معتقدند که محمدرضا نقدی فرمانده بسیج نیز که نقشی اساسی در برخورد با اعتراضات مردمی در یک سلال گذشته داشته است، عراقی‌تبار است. محمد رضا نقدی حتی در دوران جنگ ایران و عراق از فرماندهان لشکر بدر بود. لشگری که کاملا از عراقی‌های مقیم ایران تشکیل شده بود. سرتیپ محمدرضا نقدی از جمله کسانی است که معتقد است، حکومت جمهوری اسلامی نه تنها برای ایران بلکه برای اداره جهان نیز ایده دارد. در مجموع تردیدی نیست که ایرانیان مقیم نجف و کربلا و نیز عراقی‌های مقیم قم و نجف، دهه‌های متمادی است که با یکدیگر آمد و شد دارند و ایرانیان متولد نجف و کربلا را نمی‌توان عراقی نامید اما از سوی دیگر این نیز بخشی از واقعیت است که شمار متولدین عراق یا حتی کسانی که ایرانی بودن آنها مورد تردید افکار عمومی بوده است، طی سال های اخیر سمت های کلیدی و حساسی را در جمهوری اسلامی بر عهده داشته‌اند و این روند در ماه‌های گذشته تشدید شده است .

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

المپیک آخوندها آغاز شد!!!

بنا بر گزارش خبرگزاری «قالس» سی و یکمین دوره ی المپیک آخوندی از صبح امروز در شهر قم آغاز شد . مراسم افتتاحیه با نفرین بر سران فتنه و فوت کردن خس و خاشاک (برای این که باد ببردشان) آغاز شده و در ادامه تمساح یزدی قهرمان بلامنازع چند دوره ی اخیر، مشعل فتنه (ببخشید همان مشعل المپیک) را روشن کرد. بدین ترتیب المپیک روحانیون به طور رسمی شروع شد . در این دوره شرکت کنندگان در رشته های زیر به رقابت خواهند پرداخت :
1 - ) شنا در بیت المال
2 - ) سوارکاری بر ملت
3 - ) پرش از مالیات
4 - ) صیغه نوردی
5 - ) پرتاب فتوا
6 - ) دوی صد متربین مساجد
7 - ) تیر اندازی به مردم
8 - ) مسابقه ی کشیدن طناب دار در اوزان مختلف
9 - ) پشتک دربی خیالی
10 - ) فیگور روی منبر
11 - ) پرواز با عبا
لازم به ذکر است که، مراسم اختتامیه دوی ماراتن دور مرقد رهبر کبیر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسمالی می باشد.

در پــی افشاگری شهرام امیری سازمان «سیا» (سی.آی.ا) نابود شد!!!

در پــی افشاگری شهرام امیری و ارائه اطلاعات خود از سازمان «سیا» این سازمان به حالت نیمه تعطیل درآمد. اوباما سران «سیا» را به دفتر کار خود فراخواند ، تا راه فراری از بحـران بوجود آمده پیدا کنند.
به گزارش خبرگزاری فالس نیوز، شهرام امیری دو پلاک ماشین که به گفته وی متعلق به سازمان سیا می باشد را فـاش نمود. این خبر هم اکنون در صدر اخبار خبرگزاری های روز جهان قرار گرفته است!
شبکه جهانی یورونیوز اروپا متعلق به یک ضــد انقلاب ، آن را شکست بزرگی برای اوباما خواند!
شبکه رؤیت ز ِ ر ( رویترز سابق، از بس زر زد و زرت و پرت گفت اسمش عوض شد) متعلق به یک صهیونیسم نیز خواستار استعفای اوباما شد.!
شبکه خبری العربیه وابسته به استکبار نیز آن را نشانه قدرت بالای ایران خواند!!!
مجری شبکه «سی.ان.ان» در برنامه روبـه فردا آن را افتضاحی برای کابینه اوباما دانست.
روزنامه الشرق نیمه الوسط در تیتر بزرگ نوشت : طهـــران ، واشنگتــن را شکست داد!
روزنامه واشگتن پست در سرمقاله نیمه شب خود اذعان کرد : طـهران قدرت برتر خاورمیانه است!
روزنامه فلسطینی هاآترص نیز در ستون سمت راست و چپ و قسمت میانی صفحه و همچنین قسمت نیازمندی ها و آگهی های خود را به این مطلب اختصاص داد : ایران قدرت اول جهان
در جلسه امروز سفر استانی اوبـاما دستور داده شد که : این دو ماشین در پارکینگی متروکه متعلق به سازمان ناسا به امانت گذاشته شود.
به گزارش فالس نیوز به نقل از یک منبع کاملا موثق ، پس از افشای دو پلاک ماشین سازمان «سیا» توسط نابغه هسته ای ، لئون پانتا و دیگر سران «سیا» برای رفت و آمد به محل کار خود ، فعلا از وسایل نقلیه عمومی مانند : دوچرخه، سه چرخه، موتور سه پاچی، درشکه، گاری و همچنین الاغ استفاده می کنند.
گفتنیست : سازمان «سیا» بخاطر لــو رفتن پلاک دو خودرو خود نیمی از کارمندان خود را اخراج کرد!
هم اینک سهام سازمان «سیا» با صدو پنجاه درصد کاهش ، برابر با یک تار گندیده مهمود اهمدی نجاد معامله می شود.
مهمود اهمدی نجاد در نامه ای خطاب به اوبـاما هشدار داد : " در صورتی که تحریم بنزین ادامه یابد ، وی شماره پلاک کاخ سفید و پلاک ماشینی که وی در نیویورک سوار بوده را در اختیار خبرگزاری ها قرار خواهد داد. هم چنین وی در جریان یک کنفرانس خبری زنده در حضور خبرنگاران داخلی و خارجی، در حالی که کاغذی تا شده در دست داشت آن را رو به دوربین تلویزیونی گرفته و خطاب به باراک اوباما و رییس سازمان «سیا» گفت : " بگم؟ بگم؟ اگه بنزین ندی، می گما؟ اگه تحریم کنی می گما؟ "
طبق خبر های رسیده از راهروهای، مجلس سنا آمریکا ، نمایندگان مجلس خواستار لغـو تحریم بنزین ایران هستند. سناتور مکین در درحالی که در«دبلیو.سی» بود فریاد می زد : ....... <== این قسمت سـانسـور شد! بقیه اش را خودتان حدس بزنید. من خسته شدم.

تلاش براى اخذ مدرک اجتهاد براى مجتبى خامنه اى ناكام ماند

هفته گذشته على لاريجانى، رئيس مجلس شورای اسلامی به همراه مرتضى مقتدايى، رئيس مرکز مديريت حوزه علميه قم، جهت گرفتن گواهى اجتهاد از مراجع تقليد قم براى مجتبى خامنه اى به قم سفر كردند. آیت الله وحيد خراسانى از پذيرش اين هيأت خوددارى کرده و ساير آقايان نيز پس از ملاقات با اين هيأت، از صدور گواهى اجتهاد مجتبى خامنه اى اجتناب کردند. مجتبی خامنه ای متولد 1348 دومین فرزند رهبر جمهوری اسلامی و سیاسی ترین فرزند وی است. نام او نخستین بار در نامه مشهور مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری 1384 بر سر زبانها افتاد. از وی به عنوان جانشین احتمالی پدرش یاد کرده می شود. مقاومت مراجع قم در برابر تقاضای اجتهاد فرزند رهبر بسیار معنی دار است


((باغ آینه)) : شعری از احمد شاملو

چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.
گهواره های خستگی
از کشاکش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را
روشن می کند.
***
فریادهای عاصی آذرخش -
هنگامی که تگرگ
در بطن بی قرار ابر نطفه می بندد.
و درد خاموش وار تاک -
هنگامی که غوره خرد
در انتهای شاخسار طولانی پیچ پیچ جوانه میزند.
فریاد من همه گریز از درد بود
چرا که من، در وحشت انگیز ترین شبها،
آفتاب را به دعائی نومیدوار طلب میکرده ام.
***
تو از خورشید ها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای
تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای.
***
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش
نگاه و اعتماد تو را به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم.
جریانی جدی
در فاصله دو مرگ
در تهی میان دو تنهائی -
[ نگاه و اعتماد تو، بدین گونه است!]
***
شادی تو بی رحم است و بزرگوار،
نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است
من برمی خیزم!
چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم
آینه ای برابر آینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم.

یازدهمین سال گرد در گذشت «غول بزرگ» استاد احمد شاملو

یاد کردن از اسطوره ی شعر معاصر فارسی، بسیار سخت و دشوار است. آن هم کسی که نه تنها در شعر و داستان و ترجمه و ... استادی توانا و بی همتا بود، بلکه مظهر آزادگی و آزادی خواهی نیز بود. هنرمندی بود که به حق می توان گفت الگو و نمونه یک شاعر آزاده بود که هیچگاه مدح کسی یا قدرتی را نگفت. هیچگاه به هیچ نظامی وابسته نبود و همیشه در مقابل حکومتها ایستاد و با اشعار سیاسی-اجتماعی و انتقادی خود خاری در چشمان دولتها و نظامهای ضد مردمی بود. به اعتقاد من حضرت شاملو اگر شعر و ترجمه و یا نوشته ی برجسته ای هم نداشت ، همین که شاعری خود فروخته و نویسنده ای قلم به مزد نبود و اعتقاد داشت شاعر و هنرمند باید وارسته باشد و مدح و ثنا نگوید و شعر و هنرش باید در خدمت جامعه و مردم باشد سزاوار بهترین و والاترین مقام و مرتبه بود و همین افتخار برای او کافی بود تا او را در ردیف بالاترین هنرمندان قرار دهد. برای هنرش ارزش قائل بود و راضی نشد نامش را در زیر فیلم نامه ها و آثاری قرار دهد که تجاری بودند و در دوره ای مجبور بود برای گذران زندگی و معیشت آن کار ها قبول کند. اما جدای از خصلت ها و اعتقاداتی که درباره ی هنر و هنرمند داشت ، ترجمه ی «دن آرام» او ( دن آرام نوشته ی شولوخوف ) کافی است که نام او در ادبیات فارسی جاودانه گردد. شعر های او که دیگر خود دریایی ست مواج که انسان را گرفتار توفان و انقلاب درون می کند به گرداب می افکند و در پایان به ساحل آرامش می رساند. شعر هایی که هر کدام پنجره ای است رو به جهانی تازه. واژه های نوینی که بی پروا به کار می برد و از به کار گیری واژه های بیگانه و فعل های اشتباه به خشم می آمد. چه قدر نوشت نمودن و می باشد غلط است و جمله ی مشهوری که در این باره گفت و کسی گوش نکرد : " آن قدر می باشد را به جای هست و نمودن را به جای کردن و انجام دادن به کار بردند که ، ما را نمودند. " آیندگان ارزش حضرت شاملو را بیشتر خواهند فهمید. حضرت شاملو شاعری است که در آینده بسیار بالاتر و فراتر از حافظ خواهد ایستاد. تا زبان پارسی زنده است ، حضرت شاملو همیشه زنده است. روحش شاد و یادش گرامی باد.
زندگی نامه احمد شاملو

احمد شاملو در سال 1304 در 21 آذر ماه در خیابان صفی علیشاه تهران از مادری به نام کوکب عراقی و پدری به نام حیدر که افسر ارتش بود تولد یافت. احمد دوره کودکی و نوجوانی را در شهرهای مختلف ایران گذراند دوره تابستان را در خاش، زاهدان و مشهد گذراند دوره دبیرستان رادر بیرجند، مشهد و تهران به سر برد. از همان آغازین ادوار کودکی با سیر و سفر و تحولات و جست و جوها و رفتن ها در زندگیش رنگ یافت. چنان چه به همراه پدر و خانواده به گرگان و ترکمن صحرا رفتند برای تاسیس تشکیلات از هم پاشیده ژاندارمری در آن خطه. از همان عنفوان كودكي الفباي مقاومت و ايستادگي را آموخت و زير بناي سياسي كه پشت سر نهاده بود و علاقه وافر او به سياست در راهي كشيده شد كه عزمی بزرگ را می طلبيد چنان چه در سن 17 سالگی روانه زندان شد و سختی ها را در اين راه به جان خريد چرا كه آموخته بود استقامت را، پايداری را، آن چنان كه آن را به منصه ظهور رساند و از خود گذشتن را معنايی ديگر آموخت، برای آن كه حرف خود را بالاتر از دردی كه شاهدش بود به تصوير كشاند به شعر و روزنامه نگاری شعر پناه برد تا ترجمان هر آنچه می بيند و می شنود باشد. در سال 1324 به روزنامه نگاری پرداخت و اين خود فتح بابی بود. برای اين كه بيشتر در جريانات سياسی قرار گيرد اما چندی نمی گذرد كه باز روانه زندان می شود و سر از زندان متفقين در می آورد. پس از مدتی كه از زندان آزاد می شود به همراه خانواده به اروميه می رود و مشغول تحصيل می شود. اما روح پر جنب و جوشش ، روح كاوشگرش او را به ماندن دعوت نمی كرد به تهران سفر می كند و در اين بين به سال 1326 اولين ازدواج وی صورت می گيرد. احمد علاوه بر شعر و روزنامه نگاری به قصه نويسی و نوشتن فيلم نامه همت می گمارد. باورها، دردها، ديده ها، شنيده ها را در غالب كلمات چه شيوا و زيبا بيان می دارد كلمات گویی چون جوانه ای می مانند كه در غالب شعر شكفته می شوند و به ثمر می رسند. زيبایی و شيوایی و سادگی اشعار شاملو تحسين برانگيز است و آدمي را متحير می كند.

17 سال بعد از اولين ازدواجش با آيدا آشنا می شود و با وی ازدواج می كند و در همان حال انتشار مجموعه شعر «آيدا در آيينه» و «لحظه ها و هميشه» را انتشار می دهد. شاملو كه در ورطه سياسی قدم می نهد اين بار هفته نامه ادبی «پارو» را سر دبيری و منتشر می كند ، كه بعد از سه شماره با اولتيماتوم وزير اطلاعات وقت تعطيل می شود و علاوه بر فعاليت هایی كه در داخل كشور انجام می دهد در خارج و شهرستان ها نيز اثرات شايانی از خود به جا می نهد تا آنجا كه دعوتش كرده و از او كسب فيض كرده اند. دعوت او با برگذاری شب شعرهايی از اشعار لطيفش همراه بود. دانشجويان دانشگاه شيراز طی مراسمی از استاد دعوت به عمل آوردند واستاد نيز اشعارش را برايشان ترنم می نمايند. ديگر فعاليت های استاد دعوت به انجمن ايران در آمريكا برای برگزاری شب شعر است و در سال 1351 به تدريس زبان ادبيات فارسی در دانشگاه صنعتی می پردازد. علاوه بر آن استاد فيلم نامه حلوا برای زنده ها را قلم فرسايی می كند و ديگر نگارش نا تمام وی آنتيگون و نوشتن گفتار فيلم حمام گنجعليخان است. سفر هایی كه برای ما افتخار بسيار داشت : سفر به «ايالات متحده آمريكا» به عنوان ميهمان به «انجمن قلم آمريكا» و «دانشگاه پريستون» و برگزاری شب شعر به دعوت دانشجويان در فيلادلفيا و نيويورك به عنوان میهمان به دومین کنگره ی بین المللی ادبیات ، اینترنت ، زیر عنوان «جهان سوم، جهان ما» در ارلانگن آلمان و شهر های مجاور ميهمان دانشگاه اقتصاد وين برای شب شعر. برگزار شب شعر در «دانشگاه گيس»، شب شعر در خانه مردم در استكلهم به دعوت انجمن جهانی قلم سوئد و گفت و گو با دانشجويان در دانشگاه اوپيالا است. سفرهای شاملو هم چنان ادامه می يابد از جمله دعوت وی به دانشگاه های شيكاگو، ميشيگان، هاروارد، كلمبيا و شب شعر در بوستان «اِ.سی.ال.اِ» به نفع زلزله زدگان ايران. نگارش «روزنامه سفر ميمنت اثر ايالات متفرقه امريغ .آر» به عنوان استاد ميهمان برای تدريس يك ترم در دانشگاه بركلی. هم نوعی و هم دوستی او جهانی است و اين لطافت و عشق را نه تنها در شعرهايش می توان يافت بلكه از منش و هدفی كه برگزيده می توان يافت تا آن جا كه شب شعری به نفع آوارگان كرد عراقی در بركلی «یو.اِل.اِ» برگزار می كند.
آثار احمد شاملو
انتشار مجموعه شعرهای: مدایح بی صله، آیدا در آینه ، ابراهیم در آتش ، سکوت سرشار از ناگفته هاست، دشنه در دیس، هوای تازه، ققنوس در باران، ترانه های کوچک غربت، جهان هم چون کوچه ای بی انتها، شعرشکفتن در مه ، ملکه ی سایه ها، باغ آینه ، کتاب گزینه ی اشعار و قصه های کتاب کوچه ، قصه ی هفت گلاغون ، افسانه های هفت گنبد و ترانه ها و هفته نامه کتاب جمعه در چهل شماره (که توقیف شد ).
ترجمه ها :
دن آرام ، افسانه گیل گمش ، شهریار کوچولو ، بگذار سخن بگویم ، دست به دست ، لبخند تلخ ، افسانه های کوچک چینی، زمان کشیش، برزخ ، زنگار ، هایکو.
نمایش نامه :
نصف شب است دیگر، (دکتر شوایتزر) ، مرگ کسب و کار من است ، زهرفند ، پابرهنه ها .
کتاب و نوار صوتی :
سیاه هم چون آفریقای خودم ، مجموعه شعر ابراهیم در آتش ، سکوت سرشار از ناگفته هاست ، در ها و دیوار بزرگ چین .
بازنویسی رمان «قدرت و افتخار» گراهام با عنوان : «عیسای دیگر ، یهودای دیگر»
و نوشته های بسیار دیگر ، مانند مقدمه ی جنجالی بر دیوان حافظ و...

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

به نظر شما شهر هرت کجاست؟ (2)

شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی میشن زود برسند سر کار تا کار کنند و پول تاکسی شونو در بیارند
شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خانه باشد و البته اون گوشه ای که آشپزخونه است و بهش میگن مروارید در صدف!
شهر هرت جایی است که نصف مردمش زیر خط فقرند اما سریالهای تلویزیونی رو تو کاخها میسازند
شهر هرت جایی است که موسیقی حرام است
شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن ابلهانه و احمقانه است
شهر هرت جایی است که ...


((خیال)) شعری از (ک - ترانه)

در انتهای کوچه ی خیال ؛
بن بست واقعیت را یافتم .
نگاهم به درِ بسته ی حقیقت خشک شد
سرم با سنگِ زندگی شکست
چندین هزاره کوچه باغِ خیال را گشتیم
تا راهی،
روزنی بیابیم !
از لابیرنت خیال رهایی نیست .
کجاست فرشته ای که مرا بر سوار بالهایش به معراج ببرد؟
کجایی فرشته ی وحی که گریزگاهی نشانم دهی ؟
قرنها خود را فریفتیم ؛
به انتظار ... !
چشم به راهِ کسی که بیاید و ... ؛
... نیست !!!
با بالهای سروش ِ حکمت پرواز می کنم
و خود را از هزارتویِ خودساخته رهایی می بخشم
با چراغِ دانش و اندیشه ،
مسیر آیندگان و روندگان را نورانی می کنم
تارهای عنکبوتی چهارده قرنی را پاره می کنم ....

(ک - ترانه)

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

به نظر شما شهر هرت کجاست؟ (1)

شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی‌ها مساوی‌ترند
شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر و برادرند
شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب
شهر هرت جایی است که خنده عقل را زایل می کند
شهر هرت جایی است که همه بدند مگه خلافش ثابت بشه
شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و همسر و فرزند ندارند
شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکوم
شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی

(( لحظه پیروزی)) شعری از (ک - ترانه)

دریچه ای به وسعت راه شیری تو را خواهد بلعید ؛
پیش از آن که بفهمی چه روی داده است
و هفتاد میلیون پای کوبی خواهند کرد ،
از این پس می خواهیم گوسفند نباشیم ،
از عرش به فرش پرتابت می کنیم ،
در اوج اقتدارت .
افسونت دیگر کارگر نیست ،
دیگر با آواز نی لبک تو نخواهیم رقصید ،
و رخت شبانی را در برت پاره می کنیم ،
غرش توفان را می شنوی ؟ !
آغلی برای خود و گله ات نخواهی یافت ،
و سگان گله ات به لانه ی روباه پناه می برند ،
توفان همه جا را فرا گرفته است !!!
و سکان در دستان ماست ،
باد موافق به بادبان های ما می وزد !
اینک زمان تو به پایان رسیده ست .
لحظه ی موعود نزدیک است ،
غلبه ی نور بر اهریمن ،
لحظه ی پیروزی ،
رستاخیز مردم.

(ک - ترانه)

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

از نگاه جرج اورول نویسنده «قلعه حیوانات»

از نگاه "جورج اورل" نويسنده انگليسی، خالق كتاب "قلعه حيوانات" :

انسان:
نماد سرمايه داری، موجودی كه فقط دو پا دارد. "هر چه دو پاست دشمن است"
حيوان:
نماد كارگر، موجودی كه چهار پا دارد. "هيچ حيوانی بر تخت نمی خوابد"
خوك:
حيوانی كه به مرور زمان انسان می شود. خوكها پس ازپيروزی آرام آرام همان راهی را می روند كه قبلا انسان ها رفته اند.
سگ:
حيوانی وحشی و دست آموز كه خوكها برای محافظت از خود تربيت می كنند.
گوسفند:
حيوانی مطيع كه وظيفه شعارگويی و تبليغات برای خوكها را بعهده دارد.
برابری:
شعار ابتدائی خوكها برای بدست گرفتن قدرت. "همه حیوانات با هم برابرند"
برابرتر:
شعار نهایی خوكها برای بدست گرفتن قدرت. "همه حیوانات با هم برابرند اما خوکها برابرترند."

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

افشاگری های عباس پالیزدار

چون چند روز پیش دو مرتبه نام پالیزدار بر سر زبان ها افتاد و مصاحبه ی او را روزنامه ها چاپ کردند، افشاگری های او که منجر به دستگیری و محکومیتش شد را برایتان می گزاریم.
دبیر کمیته تحقیق و تفحص قوه قضائیه « عباس پالیزار » روز شنبه 87/2/14 در جمع دانشجویان همدانی دست به افشاگری پشت پرده های مفاسد اقتصادی کشور زد . این افشاگری ها که ما از روی متن فیلم سخنرانی او استخراج کرده ایم به این شرح است :

یکی از آقایان علما آمد گفت : یک پسر معلول جسمی دارم و می خواهم یک موسسه توانبخشی بسازم که پسرم هم زیرنظرخودم باشد. ما هم موسسه را ثبت کردیم . بعد آمد گفت که : آقا من ساپورت مالی می خواهم فلان معدن سنگ دهبید فارس را که بهترین معدن سنگ دنیاست به من بدهید. بعد از چند وقت گفت : کم است معدن دیگری درزنجان را هم به من واگذار کنید و تا به حال این آقا چهار معدن را تصاحب کرده به بهانه ساپورت یک موسسه توانبخشی. دراین زمان دانشجویان با اصرارخواستند نام این شخص چیست؟ پالیزارگفت : « آیت الله امامی کاشانی » عضو شورای نگهبان و یکی از4 امام جمعه موقت تهران.

1 - ) یک آیت الله آمدند نزد مقام رهبری گفتند که می خواهیم یک دانشگاه قضایی بسازیم برای خواهران درقم . مجوز داده شد. بلافاصله بعد از مجوز رفتند سراغ ساپورت مالی که کارخانه لاستیک دنا را مجوزش را بدهید آقای نعمت زاده هم گفت کارخانه را در ازای 126 میلیارد به شما واگذار می کنیم. در حالی که قیمت واقعی آن 600 میلیارد بود. بعد این آقایان نامه نوشتند به نعمت زاده که تخفیف منظورفرمایید. بعد از بارها نامه نگاری برای گرفتن تخفیف، قیمت را از600 میلیارد واقعی به 10 میلیارد رساندند. باز آقایان گفتند ما پول نداریم 80 درصدش را اقساط می پردازیم. نعمت زاده قبول کرد. دوباره گفتند بیست درصد بقیه را هم الان نداریم بعد از فروش مستغلات کارخانه می پردازیم. خوب به همین راحتی آقای آیت الله کارخانه را صاحب شد و بعد از مدتی هم این کارخانه را در بورس فروخت. دوباره در پی اصرار دانشجویان که نام این آیت الله را می خواستند. پالیزار گفت : این شخص آیت الله یزدی رئیس سابق قوه قضاییه و دبیر جدید جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است که چاپلوسانه ترین نامه تاریخ جمهوری اسلامی را اخیرا برای رهبر نوشت. او به همراه محمد علی شرعی نماینده مجلس خبرگان استان قم هستند.

2 - ) مجددا آقای آیت الله یزدی نامه ای می نویسد برای آقای فروزش وزیر صنایع که پسرم حمید بیکار است. ترتیبی فرمایید از جنگل های شمال در جهت صادرات چوب بهرمند شود. جالب است که حمید یزدی دراین زمان در قوه قضاییه مدیر کل بود. یعنی بیکار نبود. و به این صورت جنگل های شمال را به تاراج بردند. بعد رفتند مردم بومی شمال را که حالا شاید به اندازه هیزم شان چوب انبار کرده بودند بازداشت کردند که باعث شلوغی جلوی زندان در شمال شد.

3 - ) کارخانه ایران خودرو بدون هیچ ضابطه ای به قضات قوه قضاییه ماشین پرشیا را به نصف قیمت داد آن هم قسطی که وقتی ماشین به نامشان شد این قسط را هم نپرداختند. اما همین بذل و بخشش باعث شد صدای خیلی ها در بیاید. مثلا بنیادی به نام بنیاد نهج‌البلاغه آمد گفت : آقا ما هم 500 تا ماشین با این شرایط میخواهیم. حالا فکر می کنید چه کسانی هستند اعضای این بنیاد نهج البلاغه؟ آقایان : ناطق نوری، رفیق دوست، عسگر اولادی، حسین دین پرور، معزی.

4 - ) بعد از این ماجرا باشگاه پرسپولیس به سرپرستی عابدینی و بنیادی به نام هم گرایی اندیشه هم صدایشان در آمد که آقا ما هم از این ماشین ها می خواهیم. لازم به ذکراست که بنیاد ( همگرایی اندیشه ) متعلق به حجت الاسلام فلاحیان وزیراسبق اطلاعات و آیت الله علم الهدی امام جمعه حجاب پرورمشهد است..

5 - ) دوازده معدن بزرگ در خراسان متعلق به آیت الله واعظ طبسی است و پرونده المکاسب هم که مربوط به آقازاده واعظ طبسی است.

6 - ) قاچاقچی بزرگ فرودگاه پیام که هزار و صد پرونده ی قاچاق کالا دارد اما هنوز موفق به بازداشتش نمی شدیم . چرا که تحت الحمایه آقای ناطق نوری بود.

8 - ) موضوع مهم دیگر که او اشاره کرد در مورد سقوط دو هواپیما و دلایل آن بود. یکی شهید کاظمی و دیگری شهید دادمان.
در مورد دادمان ماجرا عمدی بود. پرونده ای هزار صفحه ای این را می گوید. ( این که چه کسی در این ماجرا دست داشته است، حرفی نزد) اما در مورد سقوط هواپیمای شهید کاظمی ( فرمانده سابق نیروی زمینی سپاه که حدود سه سال پیش هواپیمایش در غرب ایران سقوط کرد ) شهید کاظمی معدن خاک سرخ هرمز را که متعلق به آیت الله خزعلی بود به علت تخلفات مسدود کرد. بعد از این ماجرا هواپیمایش سقوط کرد. البته گفت : صد در صد مشخص نیست که سقوط هواپیما عمدی بوده یا نه !
9 - ) در مورد سلطان شکر و مافیای شکر باید بگویم که آنها حاضر بودند 700 میلیارد بدهند که پرونده را از زیر ضرب بیرون ببرند. در مافیای شکر ( مدلل ) کارگزار و داماد یکی ازعلمای اعلام ( آیت الله مصباح یزدی و مکارم شیرازی ) است.

10 - ) یک سوم جزیره کیش و پارک جنگلی چیتگر به پرونده مفاسد اقتصادی خانواده ... بر می گردد.

11 - ) در حال حاضر پول هندوانه مصرفی اصطبل اسبهای ... روزی دویست هزارتومان است. شرکت نفتی این خانواده به همراه عمه خانم یعنی خواهر ... در کانادا هم دیگر که قابل گفتن نیست.


راز پویایی ملت : از (ک-ترانه)

واژه ها
شلاق خورده ؛
از باتوم می گریزند ،
لرزان از شوک باتوم برقی ؛
وزن شعرم در هم ریخت .
قافیه از بوی گاز فلفل به دوران افتاد ،
قدرتت آن قدر مهیب است ...؛
که تن ِ بید را می لرزاند !
و سوسک ها از ترس سیاه می شوند ،
و من اینجا ایستاده ام !
سرو گون ،
برای آزادی !!!
مگس های گمنام امام زمان ؛
ریگ های بیابان را می کاوند ،
در جستجوی ریگی که در نعلین ات افتاده ،
اما نمی دانند ریگ های بیابان بی شمارند ،
تو نمی فهمی !
اندیشه با داغ و درفش نخواهد سوخت ،
و خون آبیاریش می کند .
من نمی دانستم !
فشار نعلین ؛
از پوتین قزاق بیشتر است .
تو نخواهی فهمید :
چرا کودکان از ریش بیزارند ،
و من خواهم دید :
عمامه ات را افسارت کرده اند .
تو نخواهی فهمید :
راز پویایی این ملت چیست ؟

(ک - ترانه)

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

(( نسل سوزی )) از (ک - ترانه)

چلچله را نشانه گرفته اند ؛
تا بهار فراموش شود ،
دیگر پیکی نوید بهار را ندهد ،
سروها را از ریشه کندند ؛
با تبر به جانشان افتادند ،
تا دیگر کسی به یادِ آزادی هم نیفتد ،
خروسها را اخته کردند ؛
تا آمدن سحر را خبر ندهد
و صبح از یادها برود ،
لاله زارها را سوزاندند
و به جایش خشخاش کاشتند ؛
تا معنی شهادت فراموش شود ،
بر سرِ راهِ باد دیوار ساختند ؛
که مبادا باد ! ،
نوای آزادیخواهی به گوشمان برساند ،
به کویر بردندمان و سراب نشانمان دادند ؛
تا بدانیم دنیا سرابی بیش نیست ،
با گوسفندان همنشینمان کردند ؛
تا اطاعت را بیاموزیم ،
گاو را نشانمان دادند ؛
تا از او فکر کردن بیاموزیم ،
با موشِ کور دیدن ؛
و با ماهی دویدن یادمان دادند ،
دیوار را نشانمان دادند ،
تا الگوی حرف زدنمان باشد ،
روبهان را بر ما امیر کردند ؛
تا بدانیم روز ، روزِ روباه است .
سه نسلمان را سوزاندند ،
(( سوختند و بردند و خوردند )) ؛
نسلی را کشتند ؛
نسلی را سوختند ؛
و نسلی دیگر را در زنجیر کردند ،
تا نسل دلخواهشان را بپرورند ،
نسلی بی هویت ؛
بی ریشه ؛
و مطیع .
همه ی اینها کردند ، اما ... !
نفهمیدند ،
اینجا کجاست ... ؟
ندانستند ،
اینها کیانند ... ؟
آرش و رستم از لوحها محو کردند ، اما ... !
نفهمیدند ،
ما وارثانِ ایشانیم ،
خاکِ اهورایی را به سخره گرفتند و ،
ندانستند نور مزدا در این خاک ست ،
و ما تجلی گاهِ این خاک ،
شیران اوژنانِ پارسی را ،
روبهان تازی پنداشتند ،
ندانستند ... !!! ؟
نفهمیدند ... !!! ؟
یا نخواستند بدانند !!! ؟

باتوم مقدس بسیجیان برای کشتن مردم ! (کاریکاتور)



نعل وارونه ی خر دجالان را ببینید!!!

فرهنگ سیاسی (طنز) = سوسیالیست، کاپیتالیست، کمونیست، ...

كمونيست : كسی كه دارايی های خود را ميان مردم تقسيم می كند تا متعاقبا همه دارائی های مردم را ميان خود تقسيم كند.
سوسياليست : كسی كه نصف دارائی های خود را به همسايه می دهد به اميد روزی كه همسايه هم نصف دارائی های خود را به او بدهد.
مائوئيست : كسی كه گاوهای شما را تصاحب می كند تا برای دوشيدن هر يك از آن ها 300 نفر را به كار بگمارد.
كاپيتاليست : كسی كه گاو خود را می فروشد و به جايش دو گوساله نرو ماده می خرد تا در آينده زاد و ولد كنند و سرمايه اش چند برابر شود.
فاشيست : كسی كه گاو شما را تصاحب می كند تا مجبور شويد شير مورد نياز خود را فقط از او بخريد.
نازيست : كسی كه گاو شما را تصاحب می كند تا در صورت مطالبه اگر هم نژاد او نبوديد ، خود شما را هم تيرباران كند.
ليبراليست : كسی كه برای ترويج آزادی بيان و عقيده تا آنجا پيش می رود كه به پيروزی سوسياليست ها يا كمونيست ها منجر نشود .
پوپوليست : كسی كه مردم فقير را با شعار " زندگی بهتر ، عدالت و مهرورزی " به دورخود جمع می كند تا با كمك آنها كسانی كه دارای زندگی بهتری هستند را از سر راه بر دارد .
ديكتاتور : كسی كه از مردم می خواهد که ، گاو آن ها بايد همان طور شير بدهد كه گاو او شير می دهد .
امپرياليست : واژه ای طلايی كه همه دولت ها می توانند بدون نگرانی و به بهانه مبارزه با آن ، فقر، بيماری و عقب ماندگی كشور خود را توجيه و حتی يك پيروزی به حساب آورند .
ماركسيست : كسی كه از افكار فيلسوف آلمانی " كارل مارکس " پيروی می كند. یک بار " ماركس " وقتی با دیدگاه‌ های مختلف پيروان خود مواجه شد ، گفته بود : " خوب است حداقل خودم می‌ دانم كه مارکسیست نیستم ! ".
هندوئيست : كسی كه می داند چگونه بايد گاو خود را بيشتر از همسر خود دوست بدارد .

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

(( آزادی را فراموش کنیم ! )) - از (ک ترانه)

پدرانمان کشته شدند ،
مادرانمان گرسنگی کشیدند ؛
برادرانمان را شکنجه کردند ؛
و خواهرانمان را زنده به گور .
و اینک من اینجا آویزانم ؛
در برزخی میان زمین و آسمان ،
در بهای آزادی !
قرن ها جوانی ها و آرزوهایمان را دادیم ،
دیگر از ما اسکلتی بیش نمانده ،
از شب به عمق شب سقوط کردیم ،
از عمق شب به انتهای شب .
آزادی را فراموش کنیم !
دیگر از نیرنگ و فریب به نام آزادی ؛
خسته شده ایم !

آزادی را فراموش کنیم !
تا به نام آزادی ؛
فریب مان ندهند ؛

به نام آزادی ؛
به بندمان نکشند ؛

و برای آزادی ؛
به روی یکدیگر تیغ نکشیم ،

دیگر آزادی نمی خواهیم ؛
و از عدالت بیزاریم ،
آزادی اسیرمان کرد ؛
و عدالت نان مان را دزدید،
ما هیچ گاه نمی فهمیم آزادی چیست ؟
و عدالت کدام است ؟
در قفس آزادیم ؛
هر چه می گویند امام واره ها ؛
بگوییم ،

و آن چه شبان مان می دهد ؛
بخوریم .

(ک - ترانه)

جدیدترین پیشگویی اختاپوس پیشگو ( هشت پا )



فرهنگ سیاسی (طنز) = دکتر مصدق، شریعتی، آزادی، فیلسوف

آزادی : قبلا همه انسان های اوليه و غار نشين از آن بهره مند بودند و حالا فقط تعداد معدودی ازمردم كشورهای متمدن از آن بهره مندند.
دكتر مصدق : رهبر ملّی و ميهن پرست كشوری كه مردمش صبح ها می گفتند:"زنده باد مصدق" و عصرها می گفتند:"مرده باد مصدق"
دكترشريعتی : متخصص چگونه مردن به جای چگونه زيستن.
نگون بخت : مجرمی كه برای تخفيف مجازات، حكم زندان او را به اعدام تبديل می كنند.
سياست مدار : كسی كه قبل از انتخابات به شما دست می دهد و بعد از آن بايد بدويد تا دستتان را پس بگيريد.
عدالت : هنر تقسيم كردن كيك به ترتيبی كه هر كس فكر كند بيشترين قسمت نصيب او شده است.
فيلسوف : كسی كه احمقانه زندگی می كند تا ثابت كند بايد عاقلانه بميريد.



۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

جنگ بر سر ساندیس است!!!


(( جنگ ، جنگ است ))
((جنگ، جنگ است و عزت و شرف و دین ما در گرو همین جنگ است !«خمینی»))

جنگ ، جنگ است ،
عزت و شرفتان در جنگ است ،
ناموستان در جنگ است ،
دینتان در جنگ است ،
آبرویتان در جنگ است ،
ناموس در خطر ،
دین و ایمان بر باد ؛
این صدای شکستن چیست ؟
صدای شکستن قلب ایران است ؟!
یا حرمت و آبروی نداشته تان ؟
به نوای ساندویچ گوش فرا دهید
تا آبی رفته به جوی بازگردد .
ندای کیک را (( لبیک )) گویید
تا ایمانتان محکم شود ؛
شرفتان را با ساندیس تاخت زنید
تا ناموستان بر باد نرود ،
(( خون برادرانتان که از ساندیس رنگین تر نیست ! ))
در دکان دین فروشان ؛
گوشت خواهرانت را
با خیارشور و گوجه گاز بزن !!!
و دل سوخته ی مادران داغدیده را
در بسته ی کیک گاز بزن !
خون برادرانت را
در پاکت ساندیس بنوش !!!

(ک - ترانه)

جنبش سبز متعلق به چه کسی است؟

چندی پیش اسفندیار منفردزاده ( هنرمند و آهنگ ساز محبوب ، هرچند از نظر عقیده با ایشان موافق نیستم ، اما به عنوان یک هنرمند متعهد برایشان احترام قائلم ) در برنامه ای تلویزیونی صحبت از اثری هنری کرد و صحبت از یک هنرمند که افرادی پیدا شده اند و خود را وارث آن هنرمند می دانند و یا کسانی سعی می کنند خود را به شکلی به آن هنرمند بچسبانند و یا در پیشرفت آن هنرمند ( زنده یاد ) خود را سهیم می دانند و ... ایشان در پایان جمله ای بیان کرد که وصف حال ما مردم ایران و جنبش سبز است . آقای منفردزاده گفتند : " یک اثر هنری موفق هزاران صاحب و پدر و مادر پیدا می کند ، اما یک کار ناموفق یتیم است."
حالا حکایت ما و جنبش سبز نیز همین است. هر روز یک نفر پیدا می شود و ادعای مالکیت بر این جنبش را دارد ، یا خودش را سخن گوی جنبش سبز می خواند و شعارهای مردم را تحریف می کند و یا این که نظریه ها و اعتقادات خودش را به عنوان خط قرمز جنبش سبز اعلام می کند و عده ای را اخراج و عده ی دیگری را وارد جنبش سبز می کند.
جالب تر این که شخصی که مردم او را به عنوان نماد جنبش سبز می شناسند و ( از روی اجبار ) او را به عنوان رهبر جنبش سبز انتخاب کردند و در اطراف او جمع شدند ، یعنی آقای میر حسین موسوی و شیخ اصلاحات یعنی مهدی کروبی و حتی شخصیت محبوب اصلاحات سید محمد خاتمی ، هیچ کدام ادعای مالکیت بر این جنبش را نداشته و ندارند. حتی برای مردم تکلیف تعیین نمی کنند ، مرزبندی نمی کنند و همیشه به صورت شفاف اعلام کرده اند که : « جنبش سبز متعلق به همه ی ایرانیان است. » همیشه با مردم هم گام بوده اند و خود را برتر از مردم نمی دانند و به جای مردم تصمیم گیری نمی کنند. پیشنهاد می کنند و تصمیم گیری را بر عهده ی خود مردم می گذارند (در این نوشته ما به خوب یا بد آن کار نداریم واین که به نفع جنبش است و یا به ضرر آن . آسیب شناسی جنبش را در زمان دیگری انجام می دهیم ). اگر میر حسین موسوی بیانیه می دهد که : "ما در چهارچوب قانون اساسی فعالیت می کنیم ." و یا "اشکالاتی هم به این قانون اساسی وارد است و باید اصلاح شود." نظر خودش را می گوید و اعتقاد خود را بیان می کند و هیچ گاه نگفته است که همه باید پیروی کنند و یا هر کس عقیده ای غیر از این دارد در جنبش سبز جایی ندارد . میر حسین موسوی اعلام گفته است : "مردم در جنبش سبز از ما جلو زده اند." و در سال گرد تقلب انتخاباتی دولت و کودتای مخملی هنگامی که بیانیه می دهد و مانیفیست جنبش سبز را اعلام می کند ، از آن به عنوان : « مانیفیست پیشنهادی » نام می برد .

حال پرسش من این است : افرادی که زمانی خودشان از معماران این نظام مخوف ضد ملی و ضد انسانی بوده اند و دست کم قسمتی از فجایع امروز در نتیجه ی اعتقادات و تصمیم های اشتباه آنها و سکوت شان در برابر جنایت های انجام گرفته در گذشته است ، چگونه به خود اجازه می دهند باز هم برای مردم تصمیم گیری کنند ؟ چگونه خود را سخن گوی مردم می دانند ؟ آنها زمانی که در بالاترین مقام های اجرایی دولتی بودند هم نتوانستند و یا شاید نخواستند از حقوق مردم دفاع کنند. اگر آنها 10% جسارت و قاطعیت احمدی نژاد و نوچه هایش را داشتند وضعیت امروز ایران با چیزی که اکنون هست بسیار متفاوت بود .
بیشتر مردم معتقدند ، به قدرت رسیدن فرقه ی احمدی نژاد و نتیجه ی هشت سال عملکرد غلط و اشتباه همین افراد است . سیاست های غلط اصلاح طلبان و ضعف تصمیم گیری و عدم هماهنگی و تفاهم میان گروه های اصلاح طلب ، نداشتن جسارت و عدم قاطعیت و عقب نشینی در مقابل هجوم و حمله ی گروه های تروریستی و ماجراجویی که توسط مافیای قدرت در جمهوری اسلامی هدایت می شوند . یا در اصل همان کلاه مخملی ها و نوچه های شعبان بی مخ که دستمال گردن شان چفیه شده است. ( دو سال قبل طی یک پژوهش علمی این موضوع را اثبات کردم که به قدرت رسیدن احمدی نژاد و گروهکش نتیجه ی عملکرد غلط و مولود طبیعی حکومت اصلاح طلبان است و مدارک آن نیز موجود است. )
در این جا قصد ندارم دوران اصلاحات و چهره های آن را نقد کنم ، بلکه می خواهم تکلیف خودمان را با کسانی که فکر می کنند قیّم ما هستند و می توانند برای ما تصمیم گیری کنند و خواسته ها و شعارهای مردم را تحریف کرده و حرف ها و خواسته های خودشان را به نام حرف مردم جا بزنند و خود را قیّم ملت ایران می دانند روشن کنم . کسانی که فکر می کنند همه چیز را می دانند و فقط آنها هستند که می فهمند . تصور می کنند ما مردم ایران هیچ نمی دانیم و باید کسی به جای ما فکر کند و برای مان تصمیم بگیرد .
اما باید بدانند ملت ایران خودشان برای خودشان تصمیم می گیرند و از این سیاست بازان خود محور بهتر مسائل را می فهمند . اعتراض ما ایرانیان به نظام فعلی و وضع موجود نیز به همین دلیل است که می خواهیم خودمان بر سرنوشت خود و کشورمان حاکم باشیم و برای آینده ی ایران فقط خودمان تصمیم بگیریم . اگر قرار بود افراد دیگری برای مان تصمیم بگیرند و حرف ها و خواسته های خودشان را از قول ما بگویند ، نظام حاکم و دولت فعلی همین کار را می کند . پس چرا باید خودمان را به زحمت انداخته و زندان و شلاق و شکنجه و ضربات چماق و باتوم را تحمل کنیم . برای این که دومرتبه عده ای دیگر به قدرت برسند ؟ اگر این ها هم می خواهند از قول ما حرف بزنند و به جای ما تصمیم بگیرند و حرف ها و شعارها و خواسته های مردم را تحریف کنند ، پس چه تفاوتی میان این ها و آن ها است ؟
یک روز شعار: «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» تبدیل می شود به : «هم غزه هم لبنان، جانم فدای ایران». اگر به آن ها اجازه دهیم هر چه می خواهند بگویند به مرور « جانم فدای ایران » را هم به « جانم فدای ایمان » تبدیل می کنند و روز از نو روزی از نو. روز دیگر می گویند : و شرط حضور در جنبش سبز را اعتقاد به قانون اساسی و خمینی و ... می دانند . این حرف هم کم کم به : « هر کس به امام اعتقاد ندارد در جنبش سبز جایی ندارد.»« هر کس به رهبر اعتقاد ندارد در جنبش سبز جایی ندارد.» تبدیل می شود . به هر حال فرق این ها تنها یک کلمه است . حتما چند روز دیگر فلانی و دیگران هم حرف های دیگری از قول مردم و جنبش سبز می زنند و صورت مسئله را پاک می کنند . مثل این که اصل قضیه یعنی مردم فراموش شده اند !
آقای مهاجرانی به عنوان یک شخصیت فرهنگی قابل احترام است و خدمتی را که در زمان وزارت فرهنگ و ارشاد انجام داده است فراموش نکرده ایم و از یاد نخواهیم برد . اما این طور که از نوشته ها و سخنان ایشان پیداست ، آقای مهاجرانی و دیگر دوستان خارج نشین شان مانند حجت الاسلام کدیور و ... رهبری یک جنبش و انقلاب را با قیّم بودن اشتباه گرفته اند . و خود را همه کاره ی مردم می دانند و جسارت به خرج داده ؛ برای مردم تکلیف تعیین کرده ، مرزبندی می کنند. یکی خود را سخن گوی جنبش و دیگری تئوریسین جنبش و آن یکی استراتژیست جنبش و ... می نامد . باید از ایشان پرسید : چه کسی یا چه کسانی شما را برای این کار انتخاب کرده اند ؟ مگر جنبش سبز را شما به راه انداختید که حال پست های آن را میان خود بذل و بخشش می کنید؟ صاحب اصلی این جنبش مردم هستند و هنوز ملت ایران نمرده و زنده است و به گفته ی همان خمینی که شما به او اعتقاد دارید و ما نداریم : " ملت زنده وکیل و وصی نمی خواهد " . ارث و میراث مردم زنده را هم میان خود تقسیم نکنید .

در پایان می خواهم خواهشی از آقایان بکنم و بگویم : خواهش می کنیم ما را به حال خود بگذارید . ملت ایران ، مردم باهوشی هستند و ممکن است به خاطر نجابت شان مدتی به ظالمان فرصت بدهند که دست از جنایت شان بردارند ولی عاقبت راه خود را پیدا می کنند و برای میهن شان از جان و مال و هستی شان هم می گذرند . ما ملت نجیبی هستیم و صبرمان زیاد است اما از حد که گذشت دیگر سیلی می شویم و کسی جلودارمان نیست .
تکلیف جنبش سبز را هم هر چه زودتر مشخص کنید بهتر است . چون ما زودتر می توانیم به نتیجه برسیم . اگر فکر می کنید جنبش سبز ارث پدرتان است و از اجدادتان به شما رسیده که مبارکتان باشد از شیر مادر به شما حلا تر . ما به جنبش خودمان می رسیم که ارث پدر کسی نباشد . ما ملت ایران در اصل بی رنگیم .


نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم

اما چون نیاز به نماد داریم و پرچم ایران سه رنگ است . سبز که ارث پدر شما است . قرمز هم مال آقایان است و حزب توده و شوروی سابق را به یادمان می آورد که از آنها هم دل خوشی نداریم . یک رنگ سفید باقی می ماند که تا مدعی پیدا نکرده و آن را به عنوان نماد جنبش ایرانیان ، هر که هستند و هر کجا که هستند با هر عقیده و قوم و نژادی که باشند ؛ ایرانی هستند. از ترک و فارس و بلوچ گرفته تا کرد و لر و ترکمن و عرب های خوزستان و بندری ها و گیلک ها و مازنی ها و ... ایرانی هستند و جنبش متلق به همه ی این ها . از زرتشتی و مسیحی و آشوری گرفته تا یهودی و ارمنی و مسلمان شیعه و سنی و شافعی و مالکی و... . حتی سوسیالیست ها و کمونیست ها و ... هم اگر ایرانی هستند و به میهن شان دلبستگی دارند ، این جنبش به آنها نیز تعلق دارد . ما برای ایران و سربلندی ایرانی به پا خواسته ایم . ما می خواهیم اشغال گران بنیادگرا را از میهن مان بیرون کنیم و ایرانی بسازیم متعلق به تمام ایرانیان . ایران پاینده، ایرانی سربلند.

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

((داستان انقلاب))

آذرخش برقی زد و تندری سهمناک غرید ،
آغازش توفان ،
بارش شعار ؛
که : (( در لطافت طبعش خلاف نیست )) !
با مهربانی ؛
لبخند ؛
و عدالت ...
که ترازویش به درازنای تاریخ نامیزان ست !
همه یک رنگ شدند ،
یک دل؛
یک زبان ،
بی رنگ و بی ریا .
شاهِ ظل الله ... ؛
شد
... رهبر ِ روح الله ،
وآنگاه گلدان و برگهای سبز و قرمز... !!!
رنگها بازگشتند
دیگربار ...
سبز در گلدانها رویید .
و سرخ به میدانِ نبرد رانده شد.
قادسیه ای دیگر و سعد وقاصی وقیح تر ،
گلوله بارید ،
و از خون قرمز شد شهر خرم و سبز ؛
خونین شهر،
به نبرد شتافتند قرمز و سبز ؛
همه رنگها .
گورِ آمالِ سردارِ قادسیه شد؛
خرمشهر... !
نرم نرمک ابرها کنار رفتند ؛
بی صدا ،
امام واره !!!
حیله گر و دژخو ؛
ضحاک شد در شش و هفت ،
با غرشی ؛
ناگاه تندبادی وزیدن گرفت
توفان دگربار آغازید
بارش دستبند؛
اعدام ؛
قتل گل سرخ
رویش لاله ها ،
(( آری)) سبز گندید ؛
متعفن شد
نقاب پس رفت و سبزها سرخ گشتند .
زمان یک هزاره به عقب بازگشت.

(ک - ترانه)

انتخابات

بر اساس گرايشات و شرايط، معانی مختلفی دارد كه به چند نمونه آن اشاره می شود :

( گرايش ارزشی ) انتخاب اصلح از ميان صالحان
( خيلی ارزشی ) انتخاب اصلح ترین از ميان اصلحان
( سنتی ) انتخاب چند نفر از ميان خواص
( مصلحتی ) انتخاب يك نفر از ميان بدترين
( امداد غيبی ) انتخاب چند نفر از ميان يك نفر
( گرايش امنيتی ) انتخاب خودی ها از ميان بقيه
( خيلی امنيتی ) انتخاب خيلی خودی ها از ميان خودی ها
( غربزدگی ) انتخاب چند نفر از ميان بقيه
( شرايط اضطراری ) انتخاب چند نفر از ميان غير خودی ها
( گرايش ريش سفيدی ) انتخاب چند نفر از ميان ذخيره ها
( شرايط ايده آل ) انتخاب بی انتخاب


۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

کشف دی وی دی رهبر

کشف ( دی.وی.دی ) رهبر در سال ۵۰۰۰ شمسی
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به دو نگاه متفاوت به آثار تاریخی قبل از اسلام از جمله تخت جمشید افزودند : " از یک منظر، این آثار متعلق به جباران تاریخ ایران است و نفرت از استبداد و جباریت، اینگونه آثار را در چشم و دل انسانها از جمله متدینین، بی جاذبه می کند اما از جنبه مثبت، نباید فراموش کرد که این آثار، به هرحال محصول سرپنجه هنرمند، ذهن خلاق، روحیه بلند نظر و ذوق و ابتکار ایرانی است و این واقعیات، تخت جمشید و دیگر آثار تاریخی را در سراسر کشور، مایه افتخار ملت ایران و جزو مفاخر تاریخی این کشور قرار می دهد.

«کیهان»
سال ۵۰۰۰ هجری شمسی؛ خبر می رسد باستان شناسان در زیر خرابه های شهر باستانی طهران، واقع در۴۶درجه و 35 دقیقه شمال و18 درجه و 51 دقیقه شرق جغرافیایی، یک شیء گرد و نقره ای رنگ پیدا کرده اند که بر روی آن نوشته هایی به خط لاتین باستان به چشم می خورد بر روی این شیء گِرد، عباراتی با ماژیک، به خط کج و معوج فارسی باستان نوشته شده است : " عکس های لختی هنرپیشه های زن ایرانی - نرگس ۲ - ده فیلم فارسی قدیمی - گنج قارون، سلطان قلبها، پشت و خنجر، کوچه مردها... ) - ترانه های جواد یساری - نوحه آهنگران -سخنرانی رهبر انقلاب بعد از تهدید آمریکا به موشک باران ایران" . دانشمندان موفق شدند داده های موجود در این لوح را شناسایی کنند :
AkseSexy.jpg – Narges2.mov – JavaadYasaariBaaHaal .mp3 – Dah Filme Farsi.zip –Jaanam Fadaaye Rahbar.avi
با باز کردن فایل آخر، صدا و تصویر رهبر انقلاب اسلامی در آخرین سخنرانی خود در سال ۱۳۸۹ شمسی پخش می شود. متن سخنرانی از این قرار است :
" منم خامنه ای؛ رهبر مسلمانان جهان؛ رهبر بزرگ؛ رهبر توانمند؛ رهبر حکومت اسلامی ( ایران) ؛ رهبر سید حسن نصرالله در لبنان؛ رهبر مقتدا صدر در عراق؛ رهبر چهارگوشه ی جهان اسلام. فرزند سید جواد حسینی خامنه ای، حجتِ اسلام.
آنگاه که به کمک یار و برادرم هاشمی رفسنجانی رهبر شدم، همه ی مردم مرا پذیرفتند چون باید می پذیرفتند. پیش از من و پیش از امام راحل،جباران بر این سرزمین حکم می راندند. آن ها کاری نداشتند جز ساختن کاخ و خوشگذرانی و عیش و نوش. من به این جباریت پایان دادم. به جای کاخ تخت جمشید، در میدان بهشت زهرا حوض خون ساختم. به جای حجاری های ابلهانه از کله ی شیر و هُما، بر سنگ قبر شهدا خطوط زیبا نویساندم. به جای نقش رستم، گرزی به نام برج میلاد سازاندم تا آن را بر فرق سر دشمنان بکوبم. چون غذای من نان و ماست و گاه نیمرو بود،به جای ظروف کنده کاری شده ی نقره و طلا، سفره ی پلاستیکی یک بار مصرف پلاسکو و ظرف ملامین از خود به جا گذاشتم تا آیندگان قناعت بیاموزند. به جای لباس های زربفت و تاج های با شکوه، عبا بر تن و عمامه بر سر کردم تا آیندگان گرد تجمل نگردند و جبار نشوند.
من نسل روزنامه های دشمن را بر انداختم. فرمان دادم کاتبانِ دشمن دوست را چنان در راهروهای ارشاد بدوانند که فکر کتابت را برای همیشه از سر به در کنند. فرمان دادم تا عوامل دشمن را در بند ۲۰۹ به راه راست هدایت نمایند و آن ها را خودی گردانند. ( بر باستان شناسان معلوم نشد که بند ِ ۲۰۹ چیست و در کجا واقع است. به نظر می رسد عددِ رمزی مانند ۶۶۶ برای ایجاد رعب و هراس باشد.) شادمانم آن چه از من به جای می ماند، از سفره ی پلاستیکی تا عبای نائینی، هیچ یک نشانه ی جباریت من نیست و هیچ کس با دیدن آن ها سخن از ظلم و جور نخواهد راند.

در جواب سهراب : (خانه ی دوست کجاست؟...) از (ک - ترانه)

خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار :
آسمان مکثی کرد
و صدا زد سهراب :
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت افسرده
آن گل تنهایی غنچه اش پژمرده
و صداقت دمِ سلمانیِ اکبر پرش را چیده
و سر انگشت ؛ کنون باشد مشت .
کوچه باغان همه خشکند و کویر ؛
ناله ی بوم در آنها جاریست ،
و دگر خواب خدا آشفته ،
زانکه در خاک خدا دگر آهنگی نیست ؛
و بلوغی ؛
سازی ؛
نغمه ی مرغ شبآهنگی نیست .
چشمه ی جاویدِ اساتیرِ زمین خشکیده ،
و دگر ترس مات و کدر است ،
شک در طول فضا جاری شد ؛
کودکی کشته ی جنگهای خیابانی شد ،
کاج ما نخل شد و نخل بسوخت ،
لانه ی نور فرو ریخت به باد ،
نطفه در تخم بخشکید ؛
دگر جوجه نشد ،
جوجه اما ؛ اسیرِ دمِ اهریمن شد ،
و مسافر در راهش گم شد .

***

من امّا می گویم : ... ،
سهراب !!! ...
زاغه ی دشمن کو ؟
تا که با گرز گران ؛
بر سر و سقفش کوبیم ،
و بدانیم :
ضحاک هنوز ؛
روی البرز بر آن کوه سپید ،
در دیاری که جماران نامند ؛
فقه می خواند ؛
و نماز جمعه .
(ک - ترانه)

پیشگویی هشت پا برای ایران: کدام یک زود تر بدست مردم سرنگون خواهد شد



تخفیف100درصدی برای چادری ها



۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

احمد شاملو : (بر سنگفرش)

یاران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گفتی
دیگر، زمین، همیشه، شبی بی ستاره ماند.
***
آنگاه، من، که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش،
چنگ زهم گسیخته زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معبر در آمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ بالبم شررافشان:

(( - آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید! ...
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...))
***
بادی شتابناک گذر کرد
بر خفتگان خاک،
افکند آشیانه متروک زاغ را
از شاخه برهنه انجیر پیر باغ ...

(( - خورشید زنده است !
در این شب سیا [که سیاهی روسیا
تا قندرون کینه بخاید
از پای تا به سر همه جانش شده دهن،
آهنگ پر صلابت تپش قلب خورشید را
من
روشن تر،
پر خشم تر،
پر ضربه تر شنیده ام از پیش...

از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!

از پشت شیشه ها
به خیابان نظر کنید !

از پشت شیشه ها به خیابان
نظر کنید ! ... ))

از پشت شیشه ها ...
***
نو برگ های خورشید
بر پیچک کنار در باغ کهنه رست .
فانوس های شوخ ستاره
آویخت بر رواق گذرگاه آفتاب ...
***
من بازگشتم از راه،
جانم همه امید
قلبم همه تپش .

چنگ ز هم گسیخته زه را
ره بستم
پای دریچه،
بنشستم
و زنغمه ئی
که خوانده ای پر شور
جام لبان سرد شهیدان کوچه را
با نوشخند فتح
شکستم :

(( - آهای !
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...

از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید

خون را به سنگفرش ببینید !

خون را به سنگفرش
بینید !

خون را
به سنگفرش ...))