۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

نماز جمعه این هفته به امامت حاج حبیب محبیان خواننده محبوب

به دلیل برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل متحد و برای این که نشان دهیم در ایران آزادی وجود دارد، نماز جمعه این هفته به امامت حاج حبیب محبیان خواننده محبوب مردمی اقامه خواهد شد.
به گزارش خبرگزاری ناقوس واحد مذهبی، ستاد اقامه نماز در پی اطلاعیه ای اعلام کرد نماز جمعه این هفته به امامت حاج سید حبیب و به صورت موزیکال برگزار خواهد شد. خطبه اول نماز جمعه با صدای روحانی حبیب و خطبه دوم به صورت موزیک لایت و تکنوازی گیتار در مراسم با شکوه نماز جمعه اجرا خواهد گردید.
همچنین پس از برگزاری مراسم با شکوه نماز جمعه برای حمایت از رییس جمهور محبوب، تعداد محدودی از جدید ترین آلبوم حاج سید حبیب محبیان (محمود من کجایی؟) به صورت لوح فشرده به رسم یاد بود در میان نمازگزاران و ملت غیور حاضر در صحنه پخش خواهد شد. بدیهی است آهنگ جدید (اسی خوشگلی، اسی دلبری، اسی از همه زیباتری) که برای اسفندیار رحیم مشمایی به صورت اختصاصی خوانده نیز در این آلبوم به صورت ویژه گنجانده شده است.
در همین راستا آقای کوچک زاده نماینده ی مجلس و عضو فراکسیون فصول گرایان (اصول گرایان) اعلام کرد : " از زمانی که حاج منصور ارضی و سعید حدادیان ، محمود احمدی نژاد را بایکوت کرده اند ایشان به دنبال جانشینی برای این خوانندگان می گشت و به همین دلیل با انتخاب حاج حبیب می خواهد مشت محکمی به دهان حاج منصور و حاج سعید بزند."
اما حمید رسایی ( پسر عموی امیر رسایی خواننده لس آنجلسی « ع...زیزم، جانم ع...زیزم» نیست. اشتباه نکنید) با ردّ اظهارات کوچکزاده گفت : " اسفندیار رحیم مشمایی برای دوره ی بعدی ریاست جمهوری می خواهد حاج حبیب محبیان را به عنوان مشاور فرهنگی خود انتخاب کند و شرکت حاج حبیب در نماز جمعه این هفته برای آشنایی بیشتر بسیجیان با حاج حبیب می باشد. تا از این پس هیئت های مذهبی بسیجیان برای مناسبت ها و مراسم مذهبی خود حاج حبیب را دعوت کنند تا دکان حاج سعید (حدادیان) و حاج منصور (ارضی) تخته شود."

متن نامه‌ سرگشاده میشل فوکو به مهدی بازرگان در سال 1358


اشاره : در میانه فروردین‌ماه سال پنجاه و هشت دادگاه‌های انقلابی شروع به‌کار کرده بودند و اعدام وابستگان به نظام پادشاهی در جریان بود. میشل فوکو با انتشار نامه‌ایی سرگشاده به مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت مسایلی را یاد آوری می‌کند. فوکو نامه را با یادآوری ملاقات خود با بازرگان آغاز می‌کند. مهدی بازرگان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ریاست کمیته دفاع از حقوق بشر را بر عهده داشت. فوکو متذکر می‌شود بازرگان گفته بود حکومت دینی به معنی حاکمیت روحانیت نیست. سپس اشاره می‌کند که بازرگان معتقد بود اسلام می‌تواند برای مسایلی راه حل ارایه دهد که کاپیتالیسم و مارکسیسم در حل آن ناتوان بوده.

این نامه پیش‌تر نیز به فارسی ترجمه شده، متن نامه بدین شرح است :

آقای نخست وزیر

در سپتامبر سال گذشته – که چندین هزار مرد و زن در خیابان‌های تهران به گلوله بسته شده بودند- شما مصاحبه با من را پذیرفتید، در قم، در منزل آیت‌اله شریعت‌مداری. تعدادی فعال حقوق بشر آن‌جا پناه گرفته بودند و سربازان مسلسل ‌به‌دست ورودی خیابان کوچکی را می‌پاییدند.
در آن هنگام شما رییس انجمن دفاع از حقوق بشر در ایران بودید. انجمن از ناحیه شما از خود جسارت به خرج داده بود. جسارت فیزیکی، زندان انتظار ش
ما را می‌کشید، و شما پیش‌تر طعم آن‌را چشیده بودید.
رییس‌جمهور امریکا اخیرن شاه را در زمره مدافعان حقوق بشر قرار داده بود ناراضی هستند. بسیاری از ایرانیان از این‌که ایرانی‌ها از این که تمجید از شاه این‌روزها موضوع سخنرانی‌ها و کنفرانس‌های جنجالی‌اند، خشمگین‌اند. آن‌ها نشان داده‌اند که می‌دانند چگونه حقوق‌شان را احراز کنند. آن‌ها محاکمه یک جوان سیاه ‌پوست در رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی را مشابه محاکمه یک شکنجه‌گر ساواک در تهران نمی‌دانند. چه کسی می‌تواند از آن‌ها خرده بگیرد؟
چند هفته‌ای است که می‌کوشید به محاکمات شتاب‌زده و اعدام‌های عجولانه پایان دهید. عدالت و بی‌عدالتی نقطه حساس همه انقلاب‌ها هستند: از این نقطه است که انقلاب‌ها زاده می‌شوند، از همین نقطه هم هست که راهشان را گم می‌کنند و می‌میرند. و از آن‌جا که صلاح دیده‌اید بدین موضوع به‌طور علنی اشاره کنید، احساس می‌کنم می‌باید گفتگویمان در این‌باره را به یادتان بیاورم.
از رژیم‌هایی سخن گفتیم که درست در همان زمانی که به حقوق بشر استناد می‌کنند بر مردم ستم روا می‌دارند. شما امیدی ابراز داشتید مبنی بر این‌که این حقوق در خواست استقرار حکومتی اسلامی، که در آن موقع به طور گسترده‌ای مورد قبول ایرانیان بود، تضمینی واقعی بیابند. شما برای چنین امیدی سه دلیل آوردید. گفتید ساحتی معنوی قیام مردم را پشتیبانی می‌کند، قیامی که در آن هر فرد، محض خاطر جهانی سراسر دیگرگون، حاضر است هر چیزی را به خطر بیاندازد (و برای بسیاری، این «هر چیز» کم‌تر از وجود خودشان نبود): این ساحت معنوی معادل اشتیاق به رفتن به زیر لوای «حکومت ملاها» نبود- به نظرم همین عبارت را به‌کار بردید. آن‌چه از تهران تا آبادان دیدم به هیچ وجه نظرات شما را نقض نمی کرد .
شما هم‌چنین گفتید اسلام، با ژرفای تاریخی و پویایی کنونی‌اش قادر است، به اتکای این حقوق، با چالش خطیری که سوسیالیسم نتوانسته بهتر از سرمایه‌داری از پس آن برآید- اگر نگوییم آن را بدتر کرده است- رودررو شود. برخی که گمان می‌کنند
چیزهای زیادی درباره‌ی جوامع اسلامی یا درباره‌ی ذات همه‌ی ادیان می‌دانند می‌گویند «این غیرممکن است». من از آن‌ها بسیار متواضع‌ترم، نمی‌دانم مسلمانان به‌نام کدام اصل جهان شمولی می‌بایست از جستجوی آینده‌شان در اسلامی که می‌بایست چهره ی جدیدش را به دست خود بسازند، دست بردارند. چرا در عبارت «حکومت اسلامی» همه‌ی سوظن‌ها بلافاصله متوجه‌ی صفت «اسلامی» می‌شود؟ واژه‌ی «حکومت» به خودی خود برای آن‌که ما را گوش به زنگ نگه دارد کفایت می‌کند. هیچ صفتی دموکراتیک، سوسیالیست، لیبرال، مردمی- حکومت را از الزامات‌اش معاف نمی‌کند.
شما گفتید حکومتی که اقتدارش را ازاسلام گرفته است حقوق قابل توجهی ازیک حاکمیت دولتی نوع عادی رابه واسطه‌ی تعهداتی که بر دین مبتنی است، محدود می‌کند. چنین حکومتی به واسطه‌ی اسلامی بودن‌اش توسط «وظایفی» تکمیلی مقید می‌شود و می‌بایست این پیوندها را رعایت کند، چرا که مردم می‌توانند همین دین مشترک را علیه حکومت به‌کار گیرند. این ایده به نظرم مهم رسید. من شخصن به این‌که حکومت‌ها ممکن است داوطلبانه به تعهداتشان عمل کنند اندکی مشکوکم. بنابراین به نفع حکومت شوندگان است که به پاخیزند و گوش‌زد کنند که به سادگی حقوق خویش را به آنانی که بر آن‌ها حکومت می‌کنند واگذار نکرده اند، بلکه، در عوض می‌خواهند وظایف حکومت‌ها را بر آن‌ها تحمیل کنند و از این منظر، محاکماتی که این‌روزها در ایران در جریان است براستی نگران‌کننده است.
هیچ چیز در تاریخ یک مردم مهم‌تر از برهه‌های نادری نیست که این مردم به مثابه‌ی یک تن بر‌می‌خیزند تا رژیمی را که دیگر نمی‌توانند تحمل کنند، براندازند. هیچ چیز برای زندگی روزمره‌ی این مردم مهم‌تر از برهه‌‌هایی نیست که برهه‌هایی که برخلاف اولی بسیار رایج‌اند، قدرت دولتی با یک فرد درمی‌افتد، وی را دشمن خود می‌خواند و تصمیم می‌گیرد وی را نابود سازد.

محاکمات سیاسی همواره در حکم محک حکومت‌ها هستند. نه از آن جهت که متهمان هرگز مجرم نیستند بلکه از این‌رو که قدرت دولتی خود را بدون نقاب به نمایش می‌گذارد و خود را حین قضاوت دشمنانش به معرض قضاوت می‌گذارد.
‌حکومت همواره مدعیست که می‌بایست محترم شمرده شود. اما در واقع دقیقن همین‌جا است که می‌باید مطلقن احترام‌گذار باشد. خود حقی که حکومت در دفاع از مردم اعمال می‌کند مسوولیت های بسیار سنگینی بر دوش آن می‌گذارد.
از این‌رو لازم‌الاجرا است که همه‌ی امکانات دفاعی و همه‌ی حقوق ممکن را برای کسی که تحت پی‌گرد است فراهم آوریم. آیا وی «آشکارا گناهکار» است؟ آیا افکار عمومی به تمامی علیه وی است؟ آیا مردم از وی متنفرند؟ دقیقن همین‌ها است که حقوقی به وی ارزانی می‌دارد، حقوقی که با این حال یک‌سره می‌بایست خدشه ناپذیر باشند؛ این وظیفه‌ی قدرت حاکم است که این حقوق را به رسمیت بشناسد و تضمین کند. نزد یک حکومت چیزی چون «انسان‌های ناسزاوار» نمی‌تواند وجود داشته باشد.
این نیز وظیفه‌ هر حکومتی است که به همگان نشان دهد- منظورم به فرودست‌ترین، سرسخت‌ترین و ناآگاه‌ترین کسانی است که تحت حکومتند، در چه شرایطی، بنا به چه اصلی، قدرت دولتی می‌تواند مدعی حق تنبیه‌کردن به‌نام خود شود. به سهولت می‌توان تنبیهی را که حساب پس نداده است موجه جلوه داد؛ بااین حال این هم‌چنان نوعی بی‌عدالتی خواهد بود، هم در قبال فرد محکوم و هم در قبال همه‌ی آن‌هایی که در محدوده‌ی قلم‌رو قضایی قدرت دولتی‌اند.
به باور من این وظیفه‌ی در معرض قضاوت گذاشتن خود به‌هنگام قضاوت کردن را هر حکومتی می‌بایست در برابر هر انسانی در هر کجای جهان بپذیرد. به گمانم شما نیز درست مثل من موافق این اصل نیستید که هر حاکمیتی تنها می‌بایست به خودش پاسخگو باشد. باید خوش‌حال باشیم که هر شخصی، مهم نیست چه کسی، حتا کسی در آن سوی دنیا، بتواند بدین دلیل که دیگر قادر نیست شکنجه شدن یا محکوم شدن شخص دیگری را برتابد، حرف خودش را بزند. این در حکم مداخله در امور داخلی یک کشور نیست. آنهایی که به‌خاطر هر ایرانی شکنجه شده در قعر زندانهای ساواک معترض بودند در کلی‌ترین و جهان‌شمول‌ترین امر موجود مداخله می کرده اند.
باید گفته شود اکثریت ایرانیان اعتماد خود به رژیمی را که روی کار می‌آید نشان داده‌اند، از همین‌رو ‌باید واقعیت پذیرفتن، خواستن و رای موافق دادن به حکومت‌ها نه تنها از وظایف آن‌ها نمی‌کاهد که وظایف سنگین‌تری بر آن‌ها تحمیل می‌کند.
آقای نخست وزیر، مسلمن من هیچ مقامی برای خطاب شما بدین طریق ندارم- مگر اجازه‌ای که خود در نخستین دیدارمان به من دادید، با تفهیم این‌که به نظر شما حکمرانی نه حقی طمع کارانه که وظیفه‌ای فوق‌العاده دشوار است. بر شما است که یقین حاصل کنید این مردم هرگز بر نیروی سازش‌ناپذیری که به اتکای آن خود را آزاد ساختند، تاسف نخواهند خورد.

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

کوروش هخامنشی عضو رسمی بسیج شد. +( عکس کارت شناسایی کوروش)



منشور کوروش، موزه ملی، سوراخ دعا

عکس‌های رونمایی منشور کوروش در موزه ملی ایران را که می‌‌دیدم یکی‌ از عکس ها جالب توجه بود، عکس خانم آزاده اردکانی رییس جدید موزه ملی‌ ایران. خانم آزاده اردکانی متولد سال ۱۳۵۷ است، لیسانس میکروب‌شناسی از دانشگاه آزاد دارد و معلم خصوصی زبان انگلیسی‌ اسفندیار رحیم مشائی (زمان ریاست اش بر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران) و حمید بقایی (رئیس کنونی‌ سازمان میراث فرهنگی و گردشگری) است. بنابر ادعای سازمان میراث فرهنگی و گردش‌گری ایشان با حدود سی سال سن مدیرت سایت «میراث آریا» مدیر نشریه داخلی سازمان میراث فرهنگی «پارسه» و مدیر نشریه «آغاز» و مدیریت «خبرگزاری بنا» را در پرونده دارند. ایشان با این سابقه، فقط طی۲۰ روز پس از انتصاب به‌عنوان معاون موزه ملی‌ ایران، رییس این موزه شده است.
امروز با دیدن این عکس‌ها یاد آقای بیگی (دبیر خوش‌سخن شیمی‌‌در دوران دبیرستانم) افتادم. آقای بیگی آدم صریحی بود. مردی چارشونه و قد بلند با یک سبیل پرپشت که اگر از دور می‌دیدیش اصلن به ذهنت خطور نمی‌کرد که آدم شوخی‌ باشد اما آقای بیگی آدم شوخی‌ بود. شوخی‌‌هایش هم همیشه سیاسی بود.
یک روز سر کلاس گفت: بچه‌ها وقتی‌ ما دانشجو بودیم فکر می‌کردیم باید اوضاع رو عوض کنیم، ما فکر می‌‌کردیم این خیلی‌ بی‌معنی است که یک کسی‌ حتمن باید ارتباطی‌ با دربار داشته باشد تا سفیر یا وکیل یا وزیر بشود. ما انقلاب کردیم تا دیگر احوالات کشور این گونه نباشد.
و داستان یکی‌ از آشنایانش را تعریف کرد که قبل از انقلاب روی چرخ دستی‌ بستنی می‌فروخت و بعد از انقلاب عضو کمیته انقلاب اسلامی شد و بعد هم رفت در ستاد بسیج اقتصادی مشغول شد و مسئول فروش اجناس کوپنی به خصوص قند و شکر شد و با بزرگان وصلت کرد و حالا شده یکی‌ از اعضای مافیا‌ بازار قند و شکر کشور.
آقای بیگی ادامه داد و گفت: سیستم حکومتی در ایران شبیه یک دیوار بتنی‌ است که تعدادی سوراخ مشخص درش وجود داره که آدم‌هایی فرصت طلب‌ می‌گردند و پیدایش می‌کنند با صورت برق ‌و باد بالا می‌‌روند. اسم اون سوراخ ها، «سوراخ دعا» است.
حالا ممکنه از پاییز عده ای بروند توی ستاد پرداخت یارانه های نقدی و...

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

قلیان کشی در مجلس شورای اسلامی(عکس)



سال مضاعف، همه چیز مضاعف (شعر)

حـــاکمان کار مظــاعف می کنند حکمــا آزار مضاعف می کنند
تشنگان خـــــون خوبان گوئیـــــا قتل وکشتار مضاعف می کنند
با شکنجـــــه در اویــن زندانیـان حتمـا اقرار مضاعف می کنند
باز هم اینان نــدا را می کشـــــند باز انکـــار مضاعف می کنند
خطبه می خوانند روز جمعه باز ناله ی زار مضاعف می کنند
حـــاکمان ناشــی مردم فـــــریب جعل آمـــار مضاعف می کنند
بوق ضـرغامی و کرنای حسین پخش اخبار مضاعف می کنند
چــاوز و بشـار اسـد با این و آن باز دیــــدار مضاعف می کنند
شاعـــــران سفله در دربار ظلـم خلـــــق آثار مضاعف می کنند
رانت خــــواران بزرگ دولتــی کسـب دینار مضاعف می کنند
قاطــران بار مضاعف می برند حمل اسفـار مضاعف می کنند
حـــــاملان احمـق اسفــار ظلـــم خویش رابار مضاعف می کنند
حاکمان بی خرد بر خبط خویش حتما اصرار مضاعف می کنند
همرهـــــان سبز در ســال جدید رو به دیـوار مضاعف می کنند
راست قامت استقامت مثل میـر صبر و ایثار مضاعف می کنند

همبستگی ملی، ضرورت تاریخی

جنبش سبز در ایران از طیف گسترده ای از گرایش های مختلف و گوناگونی شکل یافته است و پس از چند ماه مبارزه و تلاش برای ایستادگی بر سر خواسته های خود و میدانی کردن مبارزه، اینک در مرحله ای قرار گرفته است که آن توجه سابق به خود را دارا نیست و در صورت عدم تحقق حداقل توقعات جامعه، با توقف و تاخیر قابل توجهی روبرو خواهد شد. این فروپاشی در تعریف نگارنده به پروسه ای کوتاه مدت اشاره دارد که شتاب جنبش را کند می کند. با این دید و با مروری به جنبشهای دوم خرداد، ۱۸ تیر، ۲۲ خرداد و دیگر موارد مشابه که در مقطع زمانی خود دستاورد های حداکثری نداشتند، جنبش سبز در صورت عدم برگرفتن مؤلفه های لازم یک جنبش مردمی پیشرو، تنها به ابزاری سیاسی در راستای اهداف گروههای سیاسی بدل خواهد شد. از این رو سازماندهی و تقویت جنبش سبز مردمی، و در بعدی کلان، جنبش آزادیخواهانه مردم ایران، باید در دستور کار همه دمکراسی خواهان قرار بگیرد.
در حال حاضر تعداد قابل توجهی از فعالان سیاسی و حقوق بشری که به دنبال تقویت و سازماندهی جنبش بودند و پیش از انتخابات ریاست جمهوری نیز در این زمینه کوشش های بسیاری انجام داده بودند، به زندان افتاده اند. اما به دلیل اینکه، اینک جنبش سبز به خانه های مردم راه پیدا کرده و در سطح جهانی نیز توجه بسیاری را به دنبال داشته است، فعالان سیاسی و حقوق بشری می توانند از فرصت بدست آمده برای شفاف سازی فضای سیاسی، مشخص کردن خواسته های جنبش، ایجاد محوریتی توافقی و سازمان دادن جنبش، تلاش های سرکوبگرانه رژیم استبداد مذهبی را به حداقل رسانیده و با تقویت جنبش، خواسته های مردمی را تحقق بخشند.
این فضا پیشتر به دلایلی چند وجود نداشته است چرا که: یک) جنبش سبز مردمی شده، و از دامنه گسترده تری برخوردار است. دو) بخش مهمی از نیروهای درون حکومتی را در بر گرفته است که اینک در برابر دوستان سابق خود برای کسب قدرت صف آرایی کرده اند. سه، خواسته هایی مانند برگزاری رفراندوم که در چند سال گذشته بارها از سوی اپوزیسیون سکولار دمکرات طرح شده بود، اینک، از زبان چهره های مهم نظام از جمله مهدی کروبی بیان می شود که در واقع به وسعت یافتن جبهه دمکراسی منجر می شود. چهار، رژیم جمهوری اسلامی اصل رعایت حقوق بشر را پذیرفته است، اگرچه نقض گسترده حقوق بشر ادامه دارد اما موضع رژیم نشان می دهد که تلاش های مدافعان دمکراسی و حقوق بشر نتیجه بخش بوده است. و دست آخر اینکه این جنبش با حمایت جهانی روبرو شده است، بویژه که مردم ایران با نوشتن شعارهایی به زبان های مختلف از جمله انگلیسی، به روشنی بر این موضوع تاکید کرده اند. به عنوان نمونه، مردم با شعار «اوباما یا با اونا یا با ما»، ضمن اعتراض به موضع و سیاست دولت ایالات متحده آمریکا در قبال ایران، خواهان توقف سیاست نرمش با جمهوری اسلامی شده اند.
حال در چنین شرایطی چند اردوگاه سیاسی در برابر جمهوری اسلامی شکل گرفته است که تنها به سردرگمی ها افزوده و به تشتت و پراکندگی دامن زده است. در یک سو نیروهای طرفدار سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی صف آرایی کرده اند که به اصلاحات درون حکومتی بسنده می کنند و البته خود را آلترناتیو قدرت سیاسی می دانند و سایر نیروهای اپوزیسیون را به رسمیت نمی شناسند. در جبهه دوم نیز نیروهای سکولار دمکرات قرار گرفته اند که از سال پیش رژیم سیاسی ایران را اصلاح پذیر نمی دانند و خواستار تغییرات ساختاری هستند. هر دوی این نیروها در داخل و خارج کشور پراکنده هستند و تلاش های قابل توجهی برای تقویت مبارزه انجام می دهند اما از آنجایی که هنوز تشتت و پراکندگی جای خود را به یکپارچگی کامل نداده است، لذا رژيم از این نقطه ضعف به نحو مطلوبی استفاده می کند.
غایت اصلی ظهور آلترناتیوی است که می تواند بخش عظیمی از جامعه ایرانی را نمایندگی کند و برای تحقق مطالبات آنها کوشش نماید. این آلترناتیو از طریق سازوکار «کنگره ملی» شکل می گیرد و کنگره ملی محصول همبستگی ملی است. برای ایجاد همبستگی ملی، که ضرورت تاریخی امروز جامعه ایرانی برای برون رفت از بحران داخلی و بین المللی است، باید نظرات افراطی در میان کوشندگان سیاسی تعدیل شده، آرا و عقاید دیگری بیش از پیش تحمل شود و ظرفیت نقدپذیری در مواجهه با دیگری افزایش یابد و بالاخره، فارغ از اختلافات فردی و گروهی به منافع و مصالح یک ملت اندیشه شود. در چنین فضایی که بر مبنای محورهای مشترک و احترام متقابل، گفتمان همبستگی نیز به وجه غالب فعالیت ها تبدیل خواهد شد و الا که دور باطل زده ایم.
در این راستا، تلاش های زیادی در ۱۰ سال گذشته انجام گرفته است، تلاش هایی که از تظاهرات دانشجویی ۱۸ تیرماه آغاز شد که هنوز اصلاح طلبان طرفدار میر حسین موسوی در صف اپوزیسیون قرار نگرفته بودند. اساسا حرکت دانشجویی ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ به عنوان نقطه عطف مبارزات دمکراسی خواهانه ساختارشکن محسوب می شود که پس از سرکوب وحشیانه آن توسط رژیم، بسیاری از مبارزان سیاسی دانشجویی به این نتیجه رسیدند که، دمکراسی خواهی باید از دانشگاه به مردم منتقل شود. به همین منظور ضرورت تشکیل جبهه فراگیر دمکراسی خواهی را در قالب بیانیه ای ارایه کردند. به یاد دارم که آن زمان، آقای مهندس حشمت الله طبرزدی، که اینک در زندان است، تلاش زیادی انجام داد تا با نیروهای سیاسی در اپوزیسیون رژیم اسلامی گفتگو کند. اگرچه موافقت های اولیه از سوی برخی رهبران گروه هایی چون جبهه ملی ایران، حزب ملت ایران، حزب پان ایرانیست، حزب دمکرات کردستان ایران و دیگر گروههای سیاسی بعمل آمد اما تا رسیدن به نقطه مشترک و تأسیس اولین نشست آن، ده سال زمان صرف شد.
مبارزات سیاسی بعد از انقلاب اسلامی بدانجا رسید که در ده سال گذشته و به دنبال طرح جبهه فراگیر دمکراسی خواهان از سوی جبهه متحد دانشجویی در سال ۱۳۷۸، طرح شورای ائتلاف از سوی جبهه دمکراتیک ایران در سال ۱۳۸۰ و طرح کنگره ملی از سوی مهندس عباس امیرانتظام در سال ۱۳۸۴، گفتمانی رایج شد که تلاشی عظیم را برای همسو کردن نیروهای سیاسی به بار آورد. به جرات می توان به نشست پاریس تحت عنوان همبستگی اشاره کرد که با تلاش تعدادی از نیروهای سکولار دمکرات و بر اساس گفتمان رایج در داخل کشور در برون مرز برگزار شد. از این دست اقدامات البته کم نبوده و کوشش های زیادی در راستای همبستگی ملی صورت گرفته است. اما پس از ده سال کوشش، سال گذشته نهاد همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در داخل کشور تشکیل شد و نیروهای موثری از نهادهای شناخته شده ای چون، کانون نویسندگان ایران، سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران هفت تپه، جبهه متحد دانشجویی، جبهه ملی ایران، حزب دمکرات ایران، سازمان حقوق بشر کردستان، کانون مدافعان حقوق بشر، کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، فعالان جنبش زنان و... به آن پیوستند.
اگرچه تأسیس همبستگی در داخل کشور اقدامی تاریخی به شمار می رود، اما لابلای اخبار جنبش سبز کم رنگ شد و تعدادی از بنیانگذاران و اعضای اصلی آن از جمله حشمت اله طبرزدی، کوروش زعیم، عیسی خان حاتمی، محمد علی دادخواه، کیوان صمیمی، محمد ملکی، محمد اولیایی فرد، رسول بداقی، سعید ترابیان و تعدادی دیگر دستگیر شدند و همچنان چند نفر از آنها در اسارت به سر می برند. آنها تحت فشار قرار گرفتند تا همبستگی را منحل کنند اما حاضر شدند در زندان بمانند ولی زیر بار خواست استبداد نروند.
خواست همبستگی، ایرانی آزاد با دولتی سکولار دمکرات است که میتواند خواسته های مردم را برآورده کند. طیف وسیعی از فعالان سیاسی، مدنی و حقوق بشری در داخل کشور، خواسته هایی را مطرح کرده اند که به جرات می توان گفت بیشتر ایرانیان فعال برون مرز در عرصه سیاسی آنها را می پذیرند. از این رو تداوم راه همبستگی در برون مرز با توسعه منشور آن، با توجه به کوشش های گذشته فعالان سیاسی در خارج، می تواند مهمترین تلاش امروز اپوزیسیون را رقم بزند.
سرکوب گسترده نیروهای همبستگی در درون کشور موجب شده است تا آنها برای تکمیل و تقویت حرکت خود از فعالان برون مرزی یاری بخواهند و اینک بار مسئولیت بر دوش فعالان سیاسی و اجتماعی بیش از پیش سنگینی می کند. آنها مدافعان نظام سکولار دمکراتیک و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند که سال ها برای تحقق اهداف مبارزه کرده اند و حال با صدایی رسا از شما می خواهند به حمایت از آنها برخیزید.

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

دکتر محمد مصدق : «‌می‌دانیم جایمان کجاست»

می‌گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود‌، دکتر مصدق با هیت هم‌راه زودتر از موقع به محل رفت‌. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه‌ی شرکت‌کنندگان تعیین شده بود‌، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیت ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست‌. قبل از شروع جلسه‌، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که این‌جا برای نماینده هیت انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست‌، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست ..
جلسه داشت شروع میشد و نماینده هیت انگلیس روبه‌روی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند‌، اما پیرمرد اصلن نگاهش هم نمی‌کرد‌. جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته‌اید‌، جای شما آن جاست‌. کم کم ماجرا داشت پیچیده می‌شد و بیخ پیدا می‌کرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت‌:شما فکر می‌کنید نمی‌دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیت انگلیس کدام است‌؟
نه جناب رییس‌، خوب می‌دانیم جایمان کدام است‌.‌
اما علت این‌که چند دقیقه‌ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه‌؟
او اضافه کرد که سال‌های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم‌کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان …
سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت.
با همین ابتکار و حرکت‌، عجیب بود که تا انتهای نشست‌، فضای جلسه تحت‌تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد‌.

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

قمار بازی در مجلس شورای اسلامی (عکس)



دلارهای محمود افغان برای کشتن سربازان آمریکايی

روزنامه ساندی تایمز چاپ لندن: طبق تحقیقات بعمل آمده توسط ساندِی تایمز حداقل پنج شرکت وابسته به رژیم تهران در افغانستان طی شش ماه گذشته از دفاتر خود به عنوان پوششی جهت حمایت مالی گسترده از ستيزه جویان طالبان استفاده کرده اند. در مواردی این مبالغ توسط شرکت های وابسته به رژیم تهران که در مناقصات برنده می‌شوند تأمین می‌گردد.
سفارت جمهوری اسلامی در کابل تاکنون پاسخی به اتهامات وارده نداده است، امّا مسئول امور مالی طالبان که با ساندِی تایمز مصاحبه کرده، می‌گوید که رژیم تهران برای از پا درآوردن هر سرباز آمریکایی در افغانستان 1000 دلار و برای تخریب هر وسیله نقلیه ارتش آمریکا نیز 6000 دلار به شورشیان می‌پردازد.

رباعی (9)

شیخی که پُر از جهل و خرافه ست سرش
کُشتــــار ِ گزینــــه ی جـــوانان هنــــرش
بر ریشـــه زندْمان و نمـــــازش تبــــرش
بادا کــــه نمـــــاز ِ او زند بر کمـــــرش !

همبستگی ملی برای دموکراسی و حقوق بشر بدیل همبستگی ایدئولوژیک

همبستگی ملی یک طرح نیست بلکه یک نظم اجتماعی و بخشی از طبیعت بشر است که زیست اجتماعی را تعریف و توصیف میکند. همبستگی ملی مفهومی وجودی و اجتماعی دارد که در هر زمان و درهر سرزمینی به طور طبیعی بر قرار است به عبارت دقیق تر اصالت هر جامعه ای بر پایه ی نوعی همبستگی اجتماعی با ویژگی های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی شکل می گیرد که در قیاس با دیگر جوامع تنها از نظر کیفیت و ماهیت در زمان های متفاوت، متمایز می شود. این تفاوت ها در دوران های مختلف تاریخی از سنت تا مدرنیسم از شدت و ضعف هایی برخوردار است که با تغییرات بنیادین در حوزه اجتماعی و حوزه سیاسی تقویت شده و به سوی مثبت شدن به جریان می افتند. تمایز گرایشات همبستگی سنت با مدرنیسم بر پایه تفکر حاکم بر فرهنگ و سیاست است. همبستگی در سنت بر پایه ایدئولوژی استبداد و با محوریت حکومتها شکل میگیرد، در دموکراسی، همبستگی بین تنوعات و تفاوتهای فرهنگی و آزادی همه جانبه اجتماعی در تمام زمینه های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بر پایه حاکمیتهای غیر متمرکز که مبین مشارکت فعال جامعه در عرصه های ملی است بنا میشود.
پرفسور بشیریه با تقسیم بندی همبستگی به الف- همبستگی هنجاری (ارزشهای مشترک جامعه در ساختارهای نظام اجتماعی)، ب- همبستگی کارکردی و اندام وار (اجرای کار ویژه های اجزاء هر سیستم اجتماعی از دولت گرفته تا سازمانها، گروهها و عناصر اجتماعی تا سیستم بازار آزاد که باید دارای استقلال نسبی در کنشهای خود باشند) و ج- همبستگی ارتباطی ( اهمیت نقش رسانه های ارتباطی در دستیابی به به وفاق و همبستگی در جوامع مدرن ) ابشان شرایط فوق در ایجاد همبستگی را مثبت میداند. ایشان همبستگی کارکردی را شرط اصلی حفظ همبستگی در سطح کلان میداند و آنرا در مقابل همبستگی ایزاری و شباهت محور و همبستگی مکانیکی قرار میدهد. بشیریه تاکید میکند همبستگی ملی در این عصر به همبستگی کارکردی و اندام وار نیاز فزاینده ای دارد.
در مورد ایران تحقیق پرفسوربشیریه از مشروطیت تا چمهوری اسلامی نشان از در هم تنیددگی ایدئولوژی دینی و ناسیونالیسم جدید دارد که در آن ایجاد همبستگی از سوی استبداد به یکسان سازی کشانده شده است. تعارضی که به دلیل حضور دو نگرش اجتناب ناپذیر می نمود. به همین دلیل همبستگی در پروسه خود و بدلیل حل ناشدگی تعارضات فرهنگ سیاسی به انحطاط و به حاکمیت ایدئولوژی دینی انجامید. بشیریه توضیح میدهد:.
با ظهور ایدئولوژی مدرنیسم چنانکه اشاره شد، برای نخستین بار مسئله همبستگی ملی و تکوین هویت یگانه مطرح گردید، هر چند شیوه های یکسان سازی مدرنیستی در شرایط اوایل قرن بیستم موجب نفی و بیگانه سازی عناصر مهمی از جامعه سیاسی ایران می شد و تنوعات جامعه سنتی تخریب می گشت. در حقیقت به همین دلیل بود که مدرنیسم مطلقه دولت پهلوی با محدودیت ها و موانعی مواجه شد که از ساختار سنتی و نیرومند جامعه ایران بر می خاست و در برابر ساختار مدرن و ضعیف دولت پهلوی قرار می گرفت. همین مقاومت در مقابل مدرنیسم پهلوی و راه حل های آن برای مسئله همبستگی ملی، زمینه ظهور گفتمان دیگری را فراهم آورد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان سنتگرایی ایدئولوژیک شکل گرفت. می توان گفت که در این گفتمان، مسئله همبستگی ملی به طور کلی مغفول ماند و به علاوه مشکلات تازه ای در این میان پیدا شد.
بنا براین بررسی و نتیجه گیری پرفسور بشیریه ازهمبستگی بر پایه ایدئولوژی و سنت به مفهوم از هم گسیختگی اجتماعی است و اگر بخواهیم زندگی جمعی را که محور و معیاری فراگیر و مورد پذیرش اجتماعی ندارد تعریف کنیم باید آنرا پدیده ای مکانیکی و شباهت محور بشناسیم که حاکمیت استبداد در تلاش برای یکسویه و همسان کردن زندگی اجتماعی و القاء تصویری انتزاعی از همبستگی ملی به به زور متوسل میشود.
همبستگی ملی در کشورهای شرقی و بویژه خاورمیانه از جمله ایران با حاکمیت ایدئولوژی دینی و از میان شقوق مختلف مداهب اسلامی در التقاطی مذبوهانه با مدرنیسم و بصورت متزلزلی بر قرار است . بنا بر این پایه ایدئولوژی دینی( شیعه گری و دین سنت) علت تزلزل و شکننده شدن اجتماعات و همبستگی ملی در یک فرآیند طولانی بوده است، فرآیندی تاریخی و بر بستر یک روند تغییر ناپذیرو ایستاء که در مقابل هر نوع تحول پذیری مدرن مقاومت کرده است . به همین دلیل است که هانتینگتون اساسا دستیابی شرق و بویژه کشورهای اسلامی به دموکراسی را ناکام و یا بسیار سخت دیده است. منطق تحول ایجاب میکند که یک روند تدریجی درشرق به رسیدن به دموکراسی طی شود. اما در شرایط ایران و ساختار دینی- سیاسی – نظامی این روندتدریجی با بن بست مواحهه شده است و با ویژه گی خاص ساختاری مطلقه خود و اعمال محض حاکمیت ایدئولوژی دینی و تقابل با مدرنیسم شرایط زیست اجتماعی، وضعیت اقتصادی و فرهنگی و اوضاع سیاسی را در بحران فرو برده و همبستگی ملی در کشور را با اضمحلال روبرو ساخته است. همه رویدادهای گدشته تا کنون این واقعیت را نشان داده است که اجتماع ایران بدلیل وجود تنوع بسیارنمی تواند خود را با توسل به شیعه گری صرف هماهنگ سازد. نوعی شیعه گری فرقه ای که حتی در بین همه شیعیان نیزقابل پذیرش نیست. تجربه گسست سیاسی در عرصه حاکمیت شبعه علاوه بر بی توجه ای به سایر فرهنگها و مذاهب دیگر، جامعه و همبستگی حداقل را نیز با خطر فرو پاشی روبرو کرده است. در واقع حاکمیت جمهور اسلامی بجای ایجاد اتحاد گسترده در جامعه، بر بخش کوچکی از جامعه توده ای شده استوار است که بقول منتسکیو بر اساس تعریف اجتماعی، دیگر شهروند بحساب نمی آیند بلکه به مزدورانی تیدیل شده اند که دارای ماهیت اجتماعی نیستند و در خدمت سیاستهای استبدادی حکومت قرار دارند و در واقع بخشی از حاکمیت بحساب میآیند..
مقاومت جامعه ما در پذیرش ایدئولوژی دینی بعنوان محوری برای همبستگی ملی و گسست تنوعات اجتماعی درقالب اقوام مختلف، ادیان و مذاهب مختلف ، انشعاب در مذهب تشیع حکومتی به دو بخش افراط گرایی و اصلاح طلبی، ظهور فرقه های مذهبی، وجود چند گانگی اجتماعی - فکری و شکننده شدن اقشار و طبقات جامعه بر اثر سیادت مستبدانه حکومت، اختلافات حاد طبقاتی بین فقر و غنا، وجود اندیشه های سیاسی مختلف در سطوح روشنفکری و احزاب و سازمانها، جبهه ها و ظهورنهادهای اجتماعی مدنی در شاخه های مختلف جامعه که در پروسه مقاومتهای صنفی به حوزه مقاومتهای مدنی وارد شده اند، همه نشانگر این واقعیت است که دقیقا بدلیل شکاف در همبستگی ملی است که بحران لاینحل سیاسی استبداد در کشور ما یک قرن پس از انقلاب مشروطه همچنان پا بر جای مانده و مخالفت با استبداد دائما بر یک چرخه معیوب تکرار و به عبارتی در یک بن بست قرار گرفته است. این بحران در هر مرحله از تغییر و تحول سیاسی کشورهمواره یک گام به پس را رقم زده است. عدم حساسیت جامعه روشنفکری در شناسایی عوامل شکافهای اجتماعی و ناتوانی جامعه سیاسی درمقابله با بحرانهای سیاسی حکومتها و شرایط بغرنج فرهنگ اجتماعی همواره زمینه طول عمر و بقای استبداد سیاسی از هر نوعش را فراهم آورده است.به این ترتیب بدرستی میتوان شرایطی را که تجربه مبارزات ضد استبداد پیموده است تصویر نمود که در آنها ایدئولوژی سنتی در مقابل مدرنیسم، ایدئو لوژی دینی در مقابل ایدئولوژی ضد دینی و گاه ملغمه ای از جمع اضداد در مقابل استبداد قرار گرفته اند که حاصل جمع اینها باز هم به استبداد ختم شده است. در حوزه سیاسی هنگامی فرهنگ سیاسی سنتی وایدئولوژی نجات بخش!، ایزاری برای هر حکومتی یا هر جریان غیر حکومتی باشد نمیتوان انتظار احیای همبستگی اجتماعی، دموکراسی و آزادی از آن داشت. قدرت وجاه طلبی بر خلاف شعارهای فریبنده توده ها جوهر اصلی ایدئولوژی های نجات بخش را می سازد و همین اعتقاد است که ریشه اندیشه های آزاد را می خشکاند و سنگ بنای استبداد سیاسی دیگری را شکل میدهد. به جرعت می توان تاکید نمود که ناسازه های فرهنگ سیاسی- اجتماعی و همبستگی شکننده محصول تداخل چنین ایده های مخرب است


۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

تغییر مسیر تاریخ پس از ۱۱ سپتامبر (عکس)

۹ سال پيش ، در ساعت ۸.۴۶ دقيقه صبح روز ۱۱ سپتامبر دو هواپيمای مسافربری از چهار هواپيمای ربوده شده توسط مسلمانان افراطی القاعده به برج‌های دو گانه مرکز تجارت جهانی در نيويورک حمله بردند. ۹ سال پيش ، در ساعت ۸.۴۶ دقيقه صبح روز ۱۱ سپتامبر دو هواپيمای مسافربری از چهار هواپيمای ربوده شده توسط مسلمانان افراطی القاعده به برج‌های دو گانه مرکز تجارت جهانی در نيويورک حمله بردند. در ساعت ۱۰.۲۸ دقيقه هر دو برج در نتيجه آتش سوزی فرو ريخته و جان ۲۹۹۷ نفر بر اثر حادثه از دست رفته بود. زمان يک ساعت و ۲۸ دقيقه‌ای که صدها ميليون بيننده شگفت‌زده تلويزيونی در سراسر جهان شاهد آن بودند روند تاريخ معاصر را تغيير داد. تاثير فوری اين بزرگترين رويداد تروريستی تاريخ نزد مردم آمريکا، غمزدگی مشترک، شور ملی‌گرايی و در عين حال احساس عميق عدم امنيت و ترس عمومی بود. حمله سازمان داده شده تروريستی به نيويورک و ساختمان پنتاگون در واشینگتن و هواپيمايی که گفته می‌شد کاخ سفيد را هدف قرار داده بود ولی بعد از مقاومت سرنشينان از هدف باز مانده و در حومه پنسيلوانيا سقوط کرد، در سراسر جهان انعکاسی گسترده يافت. همدردی در ايران ساعاتی بعد از وقوع حادثه در تهران و شيراز و مشهد نيز هزاران زن و مرد با افروختن شمع و گردآمدن شبانه در خيابان‌ها به جمع ميليون‌ها سوگوار در بقيه جهان پيوستند. پيشگام سوگواران ايرانی محمد خاتمی رئيس جمهور وقت بود که در ابراز تاسف عميق در قبال حادثه درنگ نکرد. همدردی بدون مرز با مردم آمريکا سياست‌های روز را عقب رانده و خود رنگ سياسی روز شده بود. يک روز بعد از حمله اگرچه روبان‌های زرد برای ابراز همدردی و پرچم‌های آمريکا به نشانه ملی‌گرايی سراسر ايالات متحده را پوشانده بود، در عين حال احساس ناباوری و ترس نزد مردم و رهبران سياسی آنها قوی‌تر از هر حس ديگری می‌نمود. شهر واشینگتن پايتخت بزرگترين قدرت اقتصادی نظامی و سياسی جهان تعطيل شده و کپيتول هيل - مرکز کنگره - در کنترل نيروهای امنيتی بود. در ساعات اوليه شب نمايندگان کنگره برروی پله‌های ساختمان مرکز قانونگذاری آمريکا، بجای لوايح روزانه، شعار های «خداوند آمريکا را محفوظ بدارد» امضاء می‌کردند . در آن روز هيچ راننده‌ای در آمريکا با سرعت نميراند. کسی از ديگری سبقت نمی‌گرفت. همه با هم مهربان می‌نمودند. قليان همدردی با مردم آمريکا حتی نزد مردم کشور های مسلمان نيز ديده می‌شد. افزايش محبوبيت حمله تروريستی ۱۹ مسلمان افراطی عليه مراکز قدرت مالی، نظامی و سياسی آمريکا و در درون خاک آن کشور احساس عدم امنيت عميق را در سراسر ايالات متحده پراکنده بود و در عين حال مردم آمريکا را در نگاه بقيه جهان يک شبه محبوب ساخته بود. از اين لحاظ شايد بخش تبليغاتی حمله تروريستی ياد شده عملا شکست خورده بود. تا هفته‌ها بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر نه تنها در داخل کشور که در بسياری از کشورهای اروپايی و همپيمانان آمريکا نيز فرستنده‌های راديويی از پخش آهنگ‌های شاد خودداری می‌کردند. ميزان محبوبيت جورج بوش رييس جمهور وقت آمريکا به ۸۸ در صد رسيده بود. پس از سپری شدن دوران افسردگی عمومی و کاهش نگرانی‌های ناشی از احساس عدم امنيت، زمان تلافی‌جويی و عکس‌العمل فرا رسيد. آمريکا ابتدا عليه تروريسم جهانی اعلام جنگ داد. بسياری از کشورهای جهان نيز از اين اقدام بنوعی حمايت کردند. تلافی و جنگ چند ماه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر آمريکا به افغانستان حمله برد و دولت مسلمانان افراطی طالبان را که به اسامه بن لادن رهبر القاعده پناه و پناهگاه داده بود ساقط ساخت. دو سال بعد عراق هدف حمله نظامی آمريکا قرار گرفت و رژيم صدام ساقط شد. دولت آمريکا خطوط اصلی سياست خارجی تازه‌ای را اعلام داشت که در صورت تحقق می‌بايد به گسترش دموکراسی در خاورميانه بزرگتر بينجامد. بجز ايران که پيش از آن توسط رييس جمهور آمريکا، در کنار کره شمالی و عراق در «محور شيطانی» قرار داده شده بود، بسياری دولت‌های هم پيمان و دوست و شريک آمريکا در منطقه خاورميانه نيز پايان دوران قدرت خود را نزديک می‌ديدند. ايران در آن سال پاره‌ای از برنامه‌های اتمی مشکوک خود را تعطيل کرد. ساير رژيم‌های خاورميانه‌ای که وجه مشترک آنها را بيگانگی با دموکراسی و و ضديت با آزادی‌های سياسی شکل می‌داد نگرانی مشترکی يافتند که ناشی از احتمال هدف حمله نظامی قرارگرفتن و از دست دادن قدرت بود. هزينه‌ها اگرچه در جنگ افغانستان و عراق پيروزی نظامی آسان بدست آمد و لی اداره کشورهای شکست خورده پس از جنگ و خروج از سرزمين‌های‌های اشغالی مشکل ساز شد. شمار تلفات نظاميان آمريکا در افغانستان و عراق به دوبرابر کشته شدگان ۱۱ سپتامبر در نيويورک رسيد. تلفات غير نظاميان و نظاميان در دو کشور شکست خورده عراق و افغانستان به صدها هزار تن رسيد. بعلاوه آمريکا بيش از ۴ هزار ميليارد دلار در دو کشور ياد شده هزينه کرد- هزينه‌ای نجومی که به تشديد بحران اقتصادی شکننده سال ۲۰۰۸ ياری بسيار داد. شايد بدون حمله تروريستی ۱۱ سپتامبر در نيويورک رژيم صدام در عراق همچنان بر سر کار ميماند. بجای آمريکا، ايران خود را به حمله نظامی عليه طالبان مجبور می‌ديد. در ايران اصولگرايان قدرت اجرايی را بدست نمياوردند . اوباما با شعار ضد جنگ در آمريکا به قدرت نمی‌رسيد. طرح شبکه دفاع موشکی در جمهوری چک و شبکه رادار در لهستان اجرا می‌شد. روسيه و آمريکا از همکاری سياسی و نزديکی کنونی دور می‌ماندند. پيمان امنيتی شانگهای به شکل کنونی ظهور نمی‌کرد و در زمينه‌ای کاملا متفاوت، بحران مالی و اقتصادی دو سال گذشته در جهان شکل نمی‌گرفت. رويداد ۱۱ سپتامبر مسير تاريخ معاصر جهان را ۹ سال پيش تغيير داد.
به این شکل تاریخ پس از یازدهم سپتامبر تغییر مسیر داد.

دزديهای نجومی در كابينه احمدی نژاد

آژانس ايران خبر: بنا به گزارش دريافتی وزير ارتباطات احمدی نژاد به نام رضا تقى پور با همدستى خود احمدی نژاد در سال ۸۸ ، از مبلغ ۸۱۰۰ ميليارد تومان درآمد ۱۴۸۰ شرکت خصوصى فعال در بخش ارائه خدمات اينترنتى، در سال۸۸ ، مبلغ۸۰۰ ميليارد تومان را به شيوه هاى مختلف به جيب زده اند.
وزارت نيرو ، برخى پروژه ها را که حداکثر ۶ماه زمان می برد، تا ۵ سال طول داده و ميليونها تومان از اين طريق دزدى می کند. از جمله پروژه هاى آبرسانى روستاهاى مقرب الکلا، عزيزى، کبوتران، خردمرد را می توان نام برد. رئيس امور آب و فاضلاب روستايى بابلسر و فريدونکنار شخصى به نام سيد رسول اسماعيل نژاد است که ميليونها تومان از اين پروژه به جيب زده است.
همچنین در پروژه دومين نيروگاه تلمبه ذخیره اى کشور در ايلام، شخصى به نام سيد محمدرضا رضازاده، مدير عامل شرکت توسعه منابع آب و نيروى ايران، با نقض استاندارد اندازه قطر تونلهاى مخزن بالايى نيروگاه تلمبه ذخیره اى، که به درياچه سد سيمره متصل می شد، و کم کردن قطر ۵ . ۶ مترى اين تونلها ميليونها تومان پول را بالا کشيد. (توضيح: اين پاسدار ۴ سال در دور اول احمدی نژاد استاندار فارس بوده، ۱۰ سال از ۶۱ تا ۷۱ در سپاه بوده و مناصب ديگرى هم داشته که آخرين بار توسط وزير نيرو به اين سمت گماشته شد).

گفت و گو با جعفر پناهی : مجبور بودم ساعت ها برهنه در سرما بایستم

کارگردان ایرانی جعفر پناهی ماه ها در زندان مخوف اوین بود. حالا آزاد شده – و حرف می زند.

وِلت: آقای پناهی، شما را با فیلم «آکاردئون» به جشنوارۀ ونیز دعوت کرده بودند. اما شما اجازه نداشتید ایران را ترک کنید. به چه دلیل؟
پناهی: ده ماه پیش گذرنامه ام را گرفتند. از آن زمان به بعد اجازه ندارم به خارج بروم. با این وجود خیلی امیدوار بودم که بتوانم به ونیز بیایم. تا چهارشنبه چمدانم را هم بسته بودم، فکر کردم گذرنامه ام را پس می گیرم و می توانم در جشنواره شرکت کنم.

ولت: چه کسی به شما می گوید چه چیز ممنوع است و چه چیز نه؟
پناهی: وکیلم شش ماه پیش با یک قاضی صحبت کرد. قاضی به وکیل توصیه می کند اصلاٌ صلاح نیست تقاضا کنم گذرنامه ام را پس بدند. اما بعد از طریق اشخاص دیگر با نهادهای رسمی تماس گرفتیم، متأسفانه تاکنون بی نتیجه بوده است.

ولت: چه چیز باعث شد گذرنامه تان را توقیف کنند که در نتیجه نه در فوریه توانستید به جشنوارۀ برلین بروید و نه در مه به جشنوارۀ کن...
پناهی: همه چیز اینطور آغاز شد که من در سپتامبر سال گذشته به «جشنوارۀ فیلم دوموند» در مونترال دعوت شدم و در آنجا شال سبزی به گردن داشتم...

ولت: ... نماد جنبش آزادی خواهی در ایران بعد از انتخابات دستکاری شدۀ ریاست جمهوری در ژوئن ۲۰۰۹.
پناهی: بعد از بازگشتم به تهران چند سفر دیگر در نظر داشتم. اواسط اکتبر قرار بود برای طرحی به پاریس بروم، بعد به بمبئی که در آنجا قرار بود عضو هیئت داوران باشم. اما در روزی که می خواستم به پاریس پرواز کنم گذرنامه ام را در فرودگاه گرفتند – بدون هیچ توضیحی، بدون حتی یک کلمه حرف. فقط کاغذی به من دادند که طبق آن می بایستی خود را به «ساختمانِ سنگی» معرفی کنم – در این ساختمان دفتر مقام های مهم جمهوری اسلامی قرار دارد. از آنجا من را مستقیم به دادگاه انقلاب فرستادند.

ولت: کیفرخواستی علیه شما صادر شد – و به ویژه به چه دلیل؟
پناهی: صحبتی از کیفر خواست نکردند. اصلاٌ حرف مشخصی نزدند، من را به واقع فقط معطل کردند - تا اول مارس موقع ساخت فیلم بازداشتم کردند. در فیلم صحبت از اتفاق های تازۀ ایران بود، انتخابات ریاست جمهوری و نا آرامی های بعد از آن. می خواستم خانواده ای را نشان دهم که پسرشان در جریان نا آرامی ها بازداشت می شود. این فیلم را همراه با کارگردان جوان محمد رسول اف ساخته ام.

ولت: تحت چه شرایطی بازداشت شدید؟
پناهی: عده ای به خانه ام حمله کردند و هرکس را که بود بازداشت کردند – در مجموع ۱۷ نفر. در این جمع هم دست اندرکاران فیلم و هم همسر و دختر ۲۰ ساله ام بودند. بعد از دو روز آنها را آزاد کردند و من را در زندان نگه داشتند.

ولت: شما در زندان اوین در تهران بودید ...
پناهی: بله، تمام مدت. ۱۴ روز اول انفرادی بودم بعد با سه نفر دیگر در یک سلول. مسئولان دیوار بین دو سلول انفرادی را برداشته بودند و ما چهار نفر در آنجا بودیم.

ولت: به شما علت بازداشتتان را گفتند؟
پناهی: هنگام بازداشت چیزی دربارۀ اتهامِ من گفته نشد. در زندان چندین جمله شنیدم: از مصاحبه هایی شروع کردند که شرکت کرده بودم تا فیلمی که می خواستم بسازم.

ولت: چگونه می توان به شما دربارۀ فیلمی اتهام زد که هنوز تمام نشده است؟
پناهی: دقیقاٌ همین سؤال را کردم.

ولت: در اوین به شما چه گذشت؟
پناهی: تجربۀ تلخی بود.

ولت: شکنجه شدید؟
پناهی: نه، تقریبآ هیچ تماس بدنی وجود نداشت. یکبار متهمم کردند که کوشیده ام در سلول فیلم بگیرم – بعد از من بازرسی بدنی شد و مجبور بودم ساعت ها در سرما سرپا بایستم. اما بهتر است که خیلی از دوران زندان صحبت نکنیم.

ولت: چگونه مؤفق شدید چند بار در زندان موضع گیری کنید؟
پناهی: هر بار که با خانواده ام تلفنی حرف می زندم مطالبی را گفتم.

ولت: در ماه مه که در جشنوارۀ کن خیلی جایتان خالی بود اعلام کردید دست به اعتصاب غذا می زنید. اینگونه بود که از زندان درآمدید؟
پناهی: دو موضوع آزادی من را تسریع کرد: اعتصاب عذا و ابراز همبستگی همکاران از سراسر جهان. بسیار تأثیر گذار بود.

ولت: در کن که قرار بود داور باشید پیوسته یک صندلی خالی با اسمتان بازداشت شما را به یادها می آورد. حمایت اهل سینما دل گرمتان کرد؟
پناهی: خیلی. دقیقاً در زندان برایم قوت قلبی بود که بدانم با بزرگواری از من حمایت می شود. پی بردم با وجود همۀ اختلاف های فرهنگی، کارگردانان و دوستداران فیلم از سراسر جهان با همند و با یک صدا صحبت می کنند. درست در جریان اعتصاب غذا این فکر کمک زیادی به من کرد. افتخار می کنم که به چنین جمعی تعلق دارم. اولین بار بود که فیلم سازان – نه فقط فیلم سازانِ مستقل بلکه آنهایی هم که در هالیوود کار می کنند – همراه شدند زیرا می خواستند به اتفاق برای آزادی من تلاش کنند.

ولت: باید وثیقه می سپردید؟
پناهی: بله، دویست میلیون تومان، حدود ۱۵۰ هزار یورو.

ولت: پول را چگونه تهیه کردید؟
نقد پرداخت نکردم بلکه سند خانه ام را گرو گذاشتم. از آن به بعد اجازه دارم خانه ام را ترک کنم، حتی مسافرت بروم، فقط خارج اجازه ندارم.

ولت: گفته می شود چند بار در هفته شماره تلفنتان را عوض می کردید...
پناهی: این مطلب حالا مهم نیست.

ولت: ممکن است این مصاحبه باز شما را به خطر بیندازد؟
پناهی: اگر قرار باشد حرف نزنم، اگر قرار باشد فیلم نسازم، اگر قرار باشد به هیچ شکل نظرم را نگویم در اینصورت دیوانه می شوم و می میرم. می خواهم به خودم و شغلم وفادار بمانم.

ولت: در تازه ترین اظهارات خود می گویید: «به حقِ فیلم ساز برای آزادی عقیده باور دارم.» در ونیز می شد فیلم کوتاه شما «آکاردئون» را دید: دو بچه با زدن ساز در خیابان روزی خود را در می آورند. وقتی جلوی یک مسجد ساز می زنند سازهایشان را می گیرند. «آکاردئون» یک فیلم سیاسی است؟
پناهی: نه. کلاٌ فیلم سیاسی نمی سازم، فیلم اجتماعی می سازم.

ولت: فیلم دربارۀ اجتماع خود به خود سیاسی نیست؟
پناهی: می توان این نظر را داشت، اما به باور من تفاوت بسیار بزرگی وجود دارد. فیلم های سیاسی همواره جانب می گیرند، حکم می دهند که چی درست و چی نادرست است. فیلم اجتماعی هرگز این کار را نمی کند. به جای جستنِ علت ریشه های یک پدیده فقط آن را نشان می دهد.

ولت: بچه ها در فیلم تصادفی آکاردئون خود را پیدا می کنند. اما به جای معرفی دزد همراه او ساز می زنند. به این نتیجه می رسند: «احتمالاٌ او به پول بیش از ما نیاز دارد.»
پناهی: مهمترین پیام فیلم عدم خشونت است. عدم خشونتی که جامعۀ ایران بعد از انتخابات سال ۲۰۰۹ شاهدش بود. مردم چیز جدیدی کشف کردند: اینکه ممکن است با آرامش به چیزی دست یابند. این پیام جهانی است زیرا همه جا در جهان جامعه ها هر چه بیشتر راه عدم خشونت را پیش می گیرند. انسان ها دیگر نمی خواهند بجنگندند بلکه می خواهند در صلح زندگی کنند. عدم خشونت یعنی انسانیت. و این عدم خشونت است که انسانیت را ایجاد می کند.

ولت: چه در انتظارتان است؟
پناهی: ۲۶ سپتامبر روز محاکمۀ من است.

ولت: از محاکمه می ترسید؟ از احتمالاٌ بی عدالتی یا خود سری؟
پناهی: نه، فقط باید صبر کنم که چه اتفاقی می افتد و از من چه می خواهند. باید راهم را بروم.


* مصاحبه از: ناتاشا رایس/ در: ولت آنلاین / مترجم: ح.پدرام (از آلمانی)

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

مسابقات لیگ برتر بوکس مجلس شورای اسلامی!!! (عکس)


هر جناحی برنده شد دولت بعدی را تشکیل می دهد. لازم به یادآوری است که از چهار دوره قهرمانی باید سه دوره قهرمان شوند. امتیاز ناک اوت دوبرابر محسوب می شود.

بررسی وضعیت قیمت بنزین در 80 کشور جهان

مقایسه قیمت بنزین نسبت به درآمد سرانه نشان می دهد، مردم نقاط مختلف جهان چقدر قدرت خرید بنزین را دارند. اگرچه در کشورهای اروپایی و توسعه یافته، مردم برای خرید بنزین قیمت بالایی را پرداخت می کنند، اما در مقابل، این قیمت با توجه به درآمد سرانه ایشان، رقم معقولی به نظر می رسد. به عبارت دیگر، صرفا بررسی قیمت نمی تواند ملاک مناسبی برای ارزانی یا گرانی بنزین در یک نقطه باشد.
به نقل از پارلمان نیوز و به گزارش ریالفا، برای مثال، اگرچه قیمت هر لیتر بنزین در کشوری مثل هلند 2.09 دلار است، اما هزار لیتر در سال برای یک هلندی، تنها 5.3 درصد از سرانه وی را هزینه می کند. در مقابل، در کشوری مثل ترکیه با قیمت بنزین مشابه هلند، یعنی 2.32 دلار برای هر لیتر مردم برای خرید همان اندازه بنزین درسال باید چیزی حدود 20.7 درآمد خود را هزینه کنند.
ظاهرا، قیمت بنزین در زامبیا از پرتغال ارزان تر است، چراکه مردم پرتغال، بنزین را به قیمت هر لیتر 1.89 دلار و مردم زامبیا، هر لیتر بنزین را به قیمت 1.49 دلار خریداری می کنند. اما این قیمت ها (در مصرف میانگین یعنی سالانه هزار لیتر) به ترتیب در پرتغال حدود 8.6 درآمد سرانه مردم و در زامبیا، همین میزان بنزین برابر 99.3 درصد از درآمد سرانه یک شهروند این کشور است! حال با این مقدمه به سراغ وضعیت قیمت بنزین در 80 کشور جهان می رویم.

کشورهای توسعه یافته: تناسب بهای بنزین و قدرت خرید مردم

پژوهش ریالفا حاکی از آن است که اگرچه قیمت بنزین در کشورهای توسعه یافته بالاتر از کشورهای در حال توسعه و یا عقب مانده است، اما این قیمت در واقع متناسب با در آمد سرانه آنهاست. به طوری که با وجود اختلاف بسیار زیاد در قیمت بنزین، در اکثر این کشور ها، قیمت بنزین درصد مشخصی از درآمد سرانه مردم این کشورها را به خود اختصاص داده است.
به کشورهایی مثل بلژیک، فرانسه، بریتانیا، اسپانیا، سوئیس، سوئد، ژاپن، اتریش، نروژ و... نگاه کنید. بهایی که مردم باید برای ـ حجم مشخصی از ـ بنزین بپردازند، از 4 تا 6 درصد درآمد سرانه آنها را به خود اختصاص داده است.
حتی در کشورهایی مثل کانادا، استرالیا یا ایالات متحده آمریکا، این حجم بین 1.5 تا 2.9 درصد است. یعنی در این کشورها، به رقم درآمد سرانه بالا، بنزین به ارزش خیلی کمتر از ایران نیز به فروش می رسد.

کشورهای عقب مانده: عدم تناسب قیمت بنزین و قدرت خرید مردم

دقیقا شکل عرضه بنزین در کشورهای عقب مانده بر خلاف کشورهای توسعه یافته است. به یک مثال جالب در این زمینه توجه کنید، تفاوت ارزش بنزین در دو کره، بهترین مثال برای این قسمت است.
در حالی که قیمت هر لیتر بنزین در کره جنوبی، حدودا 0.68 دلار از کره شمالی گران تر است، با این حال، هزار لیتر بنزین سالانه(برابر کمتر از صد لیتر در ماه) تنها 5.1 درصد درآمد سرانه مردم کره جنوبی است.
در همین حال، در کره شمالی مردم هر لیتر بنزین به قیمت 0.77 دلار می خرند، یعنی اگر یک شهروند کره شمالی، ماهانه کمتر از یکصد لیتر بنزین مصرف کند، باید حدود نیمی از درآمد سرانه خود را برای خرید بنزین هزینه کند.
به همین دلیل است که در بین ده کشور اول که بنزین نسبت به درآمد سرانه آنها قیمت بالایی دارد، نام کشور های توسعه یافته به چشم نمی خورد. این ده کشور عبارتند از: زامبیا، موزامبیک، هاییتی، هند، مالدیو، کره شمالی، نیکاراگوئه، پاکستان، یمن و ویتنام.

ارزان ترین بنزین ها

بر اساس تحقیقی که ریالفا انجام داده است، اگر قدرت خرید مردم(بر اساس درآمد سرانه) در مقایسه با قیمت هر لیتر بنزین و متوسط مصرف سالانه(برابر هزار لیتر) مورد توجه قرار بگیرد، در این صورت، ده کشور ارزان قیمت بنزین به ترتیب عبارتند از: ونزوئلا، قطر، کویت، بحرین، برنوئی، عربستان، عمان، ایالات متحده امریکا، ، لوگزامبورگ، کانادا، استرالیا، نیوزلند و الجزایر.
به گزارش ریالفا، نکته جالب در این بین، حضور کشورهای همجوار اران در بین این ده کشور است. در واقع کشورهای دارای ذخائر نفت، می کوشند تا بنزین را به بهای کمتری به مردم کشورشان عرضه کنند.
همچنین، ونزوئلا، کشور دوست ایران که به تازگی نیز برای صدور بنزین به ایران اعلام آمادگی کرده است، در این لیست به چشم می خورد. ونزوئلا را چه از لحاظ قیمت بنزین(هر لیتر 20 تومان) و هم از لحاظ درصد بهای بنزین از درآمد سرانه مردم(برابر 0.1 درصد) باید ارزان ترین کشور دنیا داسنت.
علی رغم ادعای برخی رسانه ها مبنی بر گران بودن قیمت بنزین در کشورهای توسعه یافته، در کشورهایی مثل ایالات متحده امریکا، کانادا، استرالیا و...مردم به نسبت در آمد سرانه شان قیمت کمتری برا خرید بنزین می پردازند.

جایگاه ایران

اگر در آمد سرانه را طبق آمارها جهانی برای هر ایرانی 12 میلیون و 900 هزار تومان و قیمت بنزین را در هر لیتر 400 تومان در نظر بگیریم، بنا براین، جایگاه ایران، جایگاه زیاد بدی در این جدول نیست، در واقع ایران 54 کشوری است که در آن بنزین به بهای بالایی فروخته می شود و پس از آن تنها 10 کشور هستند که بنزین ارزان تری به مردم خود می دهند. از این لحاظ باید خوشحال باشیم.
البته فراموش نکنید، درآمد سرانه در این جدول برای این سالانه 12 میلیون و 900 هزار تومان در نظر گرفته شده است و اگ در آمد شما سالانه کمتر از ان میزان است، باد به دنبال چرایی عدم توزیع صحیح ثروت در جامعه بگردید و از طرف دیگر، اگر درآمد شما سالانه نصف این میزان باشد، به تبع آن، شما سالانه سهم بیشتری برای خرید بنزین از درآمدتان پرداخت می کنید(به هر حال این یک آمار جهانی است)
از طرف دیگر، این رتبه برای بنزین لیتری 400 تومان است و اینطور که از صحبت مسئولین بر می آید، این تازه بنزین نیمه یارانه ای است و قیمت بنزین کاملا غیر یارانه ای حدودا 800 تومان برای هر لیتر خواهد بود.
باید توجه داشت که در کشورهای دارای ذخایر نفت، غالبا بنزین یا به قیمت و ارزش خیلی پایین به مردم عرضه می شود، در جدول کشورهای همجوار ایران که ذخایر نفتی دارند(به خصوص کشورهای حاشیه خلیج همیشه فارس) را بابید و قیمت و سهم بهای بنزین از درآمد سرانه مردم را بررسی کنید.
امیدواریم در صورت آزادسازی قیمت بنزین، یا درآمد سرانه مردم آنقدر بالا باشد، یا قیمت بنزین آنقدر پایین، که ایران اولین کشوری نباشد که هم ذخائر نفت و گاز دارد و هم قدرت خرید مردمش برای خرید بنزین، برابر کشورهای جهان سومی بدون بنزین باشد!

نکته : با توجه به نزدیک شدن زمان حذف یارانه ها و افرایش بهای بنزین ، این گزارش مستند را به اگاهی همگان برسانید. با سپاس

۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

مهدی کلهر، مشاور احمدى نژاد: ما يک مقدار تربيت سياسى نياز داريم

روزنامه خراسان: مهدى کلهر مشاور رسانه اى رئيس جمهور در گفت وگويى تفصيلى گفت، من اولين کسى بودم که به آقاى احمدى نژاد گفتم چرا به جلسات مجمع تشخيص مصلحت نظام نمى روى، گفت من خوشم نمى آيد. گفتم لازم نيست خوشتان بيايد مگر شما سازمان ملل مى رويد از همه خوشتان مى آيد؟ ملت به شما راى داده و حقوق مى دهد که در جلسات مجمع تشخيص مصلحت نظام شرکت کنيد. کلهر تاکيد کرد: ما يک مقدار تربيت سياسى نياز داريم من حرف احمد توکلى را قبول دارم که مى گويد جاى حزب خالى است. البته از ديد بنده نه تنها چند ماه قبل از انتخابات، يا براى کسب قدرت، بلکه براى آموزش سياسى به همه اقشار جامعه که حداقل به يک دستور زبان و واژگان سياسى مشترک برسيم.

تفسیر خبر : ببینید ، ایشان اولین نفری بوده که گفته باباجان چرا مدرسه ( ببخشید جلسه ی تشخیص مصلحت ) نمیری؟ محمود هم لب هایش را ورچیده و جواب داده : من خوشم نمی یاد! حتی کلهر قول داده اگه تو جلسات شرکت کنه براش یک کاپشن نو می خره ، اما باز هم زیر بار نرفته . گفته : اگه قول بدی از این بمب ها که عمو باراک داره و از این پوتین ها که موشک داره، ببخشید پوشک ها که موتین داره ( وای باز هم نشد، موشک ها که پوتین داره ) واشم بخری !!! شاید این دفعه به خاطر تو شرکت کنم . ببینید چه بچه ی نازنینی!!! به به! به به! براش اسپند دود کنید چشم نخوره بچه شون!

برای همه چیز باید دعا کنیم!!!

آيت‌الله شيخ ناصر مکارم شيرازی : برای متحد‌تر شدن دعا کنيم
شيعه آنلاين: حضرت آيت‌الله شيخ ناصر مکارم شيرازی با اشاره به فرا رسيدن شب‌های قدر توصيه کرد که در اين شب‌ها برای برطرف شدن گرانی، بيکاری و متحد‌تر شدن مردم دعا کنيم. اين مرجع تقليد در سلسله جلسات تفسير که در شبستان امام خمينی حرم حضرت معصومه (س) برگزار می‌شود، با بيان اين‌که درهای توبه و استجابت دعا در شب‌های قدر باز است، توصيه کرد: به درگاه خداوند برويد و از گناهان توبه کنيد و از خداوند بخواهيد توفيق بيشتری به کشور و جوانان ما نائل کند و مشکلات ما را حل کند.
کدخدایی: برای اجرای قوانین باید دعا کرد
عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان می‌گوید برای آنکه دولت قوانین مصوب مجلس را اجرا کند باید «دعا» کرد.
آقای کدخدایی امروز شنبه در جمع خبرنگاران گفت: «فقط باید برای اجرای قوانین دعا کنیم. کار دیگری نمی‌توانیم انجام دهیم زیرا وظیفه‌ قانونی بیشتر از این نداریم.»

پیشنهاد : توصیه ی ایشان بسیار مفید است و باید اجرا شود. به نظر من رییس جمهور و دولت و مجلس اسلامی و ... را منحل کرده و همه را برکنار کنید چون اینها به جای این که مشکلی از مردم و مملکت حل کنند ، تازه به مشکلات آنها اضافه هم می کنند . به جای اینها همه جمع می شویم در مساجد و تکیه ها و حسینیه ها و ... مرجع هم که خدا را شکر زیاد داریم ، حتی صادر هم می کنیم . مراجع بیفتند جلو مردم هم پشت سر آنها دعا می کنیم مشکلات حل شود ، کشاورزان به جای این که زمین را شخم بزنند و گندم و جو و ... بکارند بشینند دعا کنند زمین خودش سبز شود. به جای پول های کلانی که به این خارجی های نجس و بی دین و زبان نفهم می دهیم که بیایند برایمان چاه نفت بزنند و استخراج کنند و پتروشیمی بسازند و ... و به جای این همه کارمند و کارگر شرکت نفت که مفت می خورند و می خوابند و هیچ کاری هم انجام نمی دهند و حتی بعد از سی سال هنوز نتوانسته اند از بنزین معمولی کشور را بی نیاز کنند ، عده ای مداح درجه یک و قاری خوش صوت استخدام می کنیم تا دعا کنند چاه های نفت خود به خود فوران کرده و به بشکه ها سرازیر شوند . حتی سعید حدادیان می تواند دعا کند و یک عریضه هم در چاه جمکران بیندازد که چاه های نفت ، عوض نفت خام به ما نفت تصفیه شده بدهند . حتی می شود تقسیم کار کرد و برای مثال حاج منصور ارضی ، برای بیرون آمدن بنزین از چاه جمکران دعا کند ، سعید حدادیان دعا کند که از چاه های مسجد سلیمان گازوییل بیرون آید . حاج صادق آهنگران در بخش پتروشیمی دعا کند و ... الخ.
اما انرژی هسته ای را چون خیلی حساس و تخصصی است ، باید به خود تمساح یزدی سپرده شود ، دعا کند اورانیوم ها خودشان با غلضت 80% غنی سازی شوند و آیت الله سبحانی هم دعا کند به بمب اتمی تبدیل شوند. تولید موشک های دوربرد و هواپیماهای بدون خلبان را هم به سید مجتبی بسپارند.

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

نام احمدی‌نژاد به عنوان یکی از مفاخر فرهنگی ثبت می‌شود. (به نظر شما ... مفخّر میشه؟)

محمدرضا شرف معاون ارتباطات، امور بین‌الملل و استان‌های انجمن آثار و مفاخر فرهنگی می‌گوید یکی از برنامه‌های آتی این انجمن، ثبت اسم محمود احمدی‌نژاد به عنوان یکی از مفاخر فرهنگی کشور است.
آقای شرف به خبرگزاری مهر گفته است: «هر کسی که در کشور ما به یک پست عالی سیاسی مانند ریاست یکی از قوا می‌رسد، جزو سرآمدهای نخبگان سیاسی است و با این پیش فرض بود که احمدی‌نژاد برای این عنوان برگزیده شد.»
وی افزوده است: «در اساسنامه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی آمده است کسی که فعالیت چشمگیری به اسلام و ایران کرده است، مورد تقدیر قرار خواهد گرفت و از این جهت آقای احمدی‌نژاد جزو مفاخر فرهنگی و نخبگان سیاسی ما به شمار می‌رود.»


نوار شهر قصه را یادتان میاد؟ می گفت : « شاعر باید شیک باشه ، لباس فاخر بپوشه » . جواب می داد : « خر که مفخّر نمی شه » .
حالا به نظر شما آخرش ، « خر مفخّر میشه یا نمی شه ؟ »

پاسداران جنایتکار به حیوانات هم رحم نمی کنند. (آمادگی برای عملیات نظامی)

نیروهای سپاه پاسداران در روزهای سه شنبه و چهارشنبه ی هفته گذشته در پی عملیات نظامی گسترده علیه نیروهای یکی از احزاب کردی در منطقه "ریوار " مابین شهرستان مریوان و پاوه، در اقدامی غیر انسانی اقدام به آتش زدن جنگل های این مناطق کرده اند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، مردم منطقه نیز که برای خاموش کردن این آتش سوزی به محل حادثه مراجعه کرده بودند مورد بی احترامی سپاه پاسدارن قرار گرفته و حتی از سوی این نیروها تهدید به بازداشت شدند.
شدت آتش سوزی ها به حدی گسترده بوده که موجب زنده سوختن ده ها خوک، روباه و خرگوش در این مناطق شده و مشاهده ی جسد ده ها حیوان سوخته شده به طور دسته جمعی صحنه ی دهشتناکی را در این منطقه به وجود آورده است.
لازم به ذکر است نیروهای سپاه پاسداران در طی ماه های گذشته به بهانه وجود نیروهای احزاب کردی مخالف اقدام به توپباران مناطق کوهستانی شاهو و اورامانات کرده اند که بر اثر این توپ باران ها بخش عظیمی از پوشش جنگلی این مناطق از بین رفته است.


هشدار به مردم : به نظر می رسد این آتش سوزیها عمدی بوده است و نیروهای حکومتی می خواهند جنگلهای منطقه را از بین ببرند تا پوشش جنگلی وجود نداشته باشد . این موضوع بسیار مشکوک است . احتمالن برنامه ی خاصی برای عملیات نظامی در منطقه دارند و برای آینده پیش بینی کرده اند که نباید در اینجا درختی وجود داشته باشد.

میرزاده عشقی شاعر مشروطه؛ شهید آزادی


عشقی شهید شد، غم میهن همیشه خورد
نوشید گــر چه جـام شهــادت ولی نمـرد
ماند همیشه زنده و جـــاوید در جهـــــان
آن ‌کس که نام نیک چو او از جهـان ببرد

«سید محمدرضا کردستانی» متخلص به «میرزاده عشقی»، فرزند «حاج سید ابوالقاسم کردستانی»، شاعر دوران مشروطیت، روزنامه‌نگار و نویسنده ایرانی و مدیر نشریه قرن بیستم، متولد ۲۰ آذرماه سال ۱۲۷۳ خورشیدی در شهر همدان است.
عشقی از هفت سالگی در آموزشگاه‌های «الفت» و «آلیانس» در ادبیات فارسی و زبان فرانسه تحصیل کرد و پیش از آن‌که گواهی‌نامه از این مدرسه دریافت کند در تجارت‌خانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسه مسلط شد.
در آغاز سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد، بیش از سه ماه نگذشت که به همدان باز‌گشت و چهار ماه بعدش به اصرار پدر برای تحصیل عازم پایتخت شد ولی عشقی از تهران به رشت و بندر انزلی ره‌سپار واز آن‌جا به مرکز باز آمد.
دوره تحصیلی وی تا سن هفده سالگی بیش‌تر طول نکشید؛ وی مانند بسیاری از پیشروان مشروطه از همان سال‌های جوانی به فعالیت ادبی و فرهنگی پرداخت و در سن هفده سالگی روزنامه «نامه عشقی» را دایر کرد.
شاید یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های شاعران مشروطه این بود که آنان موفق می‌شدند که شعرشان را تا حد تبدیل شدن به ضرب‌المثل پیش ببرند. در این میان میرزاده عشقی جوان، که سری پرشور و زبانی گرم و طناز داشت، شاعری منحصر به فرد بود.
هنگامی‌که در همدان به سر می‌برد، در اوایل جنگ جهانی اول یا به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی‌که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او هم به آن‌ها پیوست و هم‌راه مهاجرین به آن‌جا رفت و نخستین آثار شاعرانه‌اش از جمله «اپرای رستاخیز شهریاران ایران» (مشاهدات عشقی از ویرانه‌های مداین هنگام عبور از بغداد و موصل به استانبول) و «نوروزی نامه» (در سال ۱۳۳۶ هجری قمری، پانزده روز قبل از فرا رسیدن فصل بهار) را در استانبول سرود.
عشقی چند سالی در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب‌عالی جز مستمعین آزاد حضور می‌یافت، پیش از این سفر هم یک بار به هم‌راهی آلمانی‌ها به بیجار و کردستان رفته بود.
عشقی پس از بازگشت در صف مخالفان جدی سردار سپه درآمد. شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعریش هیچ‌گاه مجال پخته شدن پیدا نکردند اما صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهوداست. به عقیده‌ی بسیاری از مورخین، عشقی از مهم‌ترین روشن‌فکران مولود روشن‌گری پس از مشروطه بود.
عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران شتافت. او چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، قطعه «کفن سیاه» را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط (ایده‌آل مرد دهگان) نوشت. در واقع این اثر با ثمرش، تاریخچه‌ی تز انقلاب مشروطیت و دوره‌ای است که شاعر می‌زیست.
عشقی در دوره‌ای می‌زیست که باید آن را دوره فجایع و خیانت‌ورزی‌ها دانست. او که از این اوضاع ننگین و فلاکت‌بار به تنگ آمده بود، اشعاری می‌سرود که وطنی و ملی بود و به ملاحظه افکار انقلابیش دم از خون و خون‌ریزی می‌زد، چنان‌که عنوان یکی از مقالات خود را «عید خون» گذارد. او با شجاعت به رجال و سیاست‌مداران وقت، حملات سخت می‌کرد و بر اثر اعتراضات شدیدش به «وثوق الدوله» برای قرارداد ۱۹۱۹ میلادی ایران و انگلیس مدتی زندانی شد. عشقی از لحاظ اخلاقی انسانی خوش‌مشرب، نیکو خصال و به مادیات بی‌اعتنا بود و زن و فرزندی نداشت.
در آغاز زم‌زمه جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه قرن بیستم را با قطع کوچک در ۸ صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامه‌اش بازداشت شد.
میرزاده عشقی در بامداد دوازده تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی به دست دو نفر در سن ۳۱ سالگی در خانه مسکونیش جنب دروازه دولت، سه راه سپه‌سالار، کوچه قطب الدوله هدف تیر گلوله قرار گرفت و در نظمیه از پای درآمد. پیکرش را با مشایعت و بدرقه جمعیت بسیار انبوهی به «ابن بابویه» جنب قصبه حضرت عبدالعظیم بردند و در آن‌جا به خاک سپردند.
گفته شده دو روز پیش از این حادثه یکی از دوستانش به نام «میر محسن خان» به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.
سنگ‌نبشته آرامگاه عشقی :

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه‌ صفتان زشت‌خو را نکشند
گر عاشق صادقی، زکشتن مهراس مردار بود، هر‌آن‌که او را نکشند

عشقی با نوشتن مقالات و نمایش‌نامه‌ها و اشعار میهنی شهرتی فراوان یافت. «جمهوری‌نامه»، «ادبیات کلاسیک»، «نوروزی‌نامه»، «قالب‌های نو»، «نمایش‌نامه‌ها»، «شهریاران ایران- ایده‌آل»، یا سه تابلوی عشقی ۱- شب مهتاب ۲- روز مرگ مریم ۳- سرگذشت پدر مریم، و اشعار مختلف و مقالات متعدد برخی از آثار این شاعر_نویسنده است.
«محمدتقی بهار» درباره‌ی عشقی می‌نویسد :

جــوانـی دلیــــر و گشـــــاده ‌زبان سخن‌گوی و دانشور و مهربان
نجسته هنـوز از جهـان کام خویش ندیده به واقع سـرانجـام خویش
چـــو بلبل نوایــش همـــه دردناک گـریبان بختش همه چاک‌ چاک
بـه شـب خفتـــه بـر شاخـــه آرزو سحـرگاه با عشق در گفت ‌و‌گو
که از شست کیوان یکی تیر جست جگـرگاه مرغ سخن ‌گوی بست