۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

نامه‌نگاری انیشتین با آیت‌اله بروجردی

این متن به نقل از سایت آیت‌اله بروجردی است. و هیچ‌گونه دخل و تصرفی نسبت به آن صورت نگرفته است:

«آلبرت انیشتین» در رساله‌ی پایانی عمر خود با عنوان‌: «دی ارکلرونگ»، یعنی: «بیانیه»، که در سال ۱۹۵۴ (۱۳۳۳خورشیدی) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته‌است، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می‌دهد و آن را کامل‌ترین و معقول‌ترین دین می‌داند. این رساله در حقیقت همان نامه‌نگاری محرمانه‌ی انیشتین با آیت‌اله بروجردی (فوت خورشیدی و ۱۹۶۱ میلادی) است که توسط مترجم‌های برگزیده‌ی شاه ایران و به‌صورت محرمانه صورت پذیرفته است.
انیشتین در این رساله نظریه «نسبیت» خو‌د را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از «نهج‌البلاغه» و بیش از همه «بحارالانوار» «علامه‌ی‌مجلسی» (که از عربی به انگلیسی و … توسط حمیدرضا پهلوی (فوت ۱۳۷۱ خورشیدی) و … ترجمه و تحت نظر آیت‌اله بروجردی شرح می‌شده، تطبیق داده و نوشته که هیچ‌جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر‌مغزی یافت نمی‌شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه پیچیده «نسبیت» را ارایه داده ولی اکثر دانش‌مندان نفهمیده‌اند. از آن جمله حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی «پیامبر اکرم» نقل می‌کند که‌: «هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می‌خورد و آن ظرف واژگون می‌شود. اما بعد از این که پیامبر اکرم از معراج جسمانی باز می‌گردند، مشاهده می‌کنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است …» انیشتین این حدیث را از گران‌بهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه‌ی «انبساط و نسبیت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می‌نویسد….
هم‌چنین انیشتین در این رساله «معاد جمسانی» را از راه فیزیکی اثبات می‌کند (علاوه بر قانون سوم نیوتون، عمل و عکس العمل .) او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف «نسبیت ماده و انرژی» می‌داند: E=M.C2>>M=E:C2 یعنی اگر حتا بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.
انیشتین در این کتاب همواره از آیت‌اله بروجردی با احترام و بارها به لفظ «بروجردی بزرگ» و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ«حسابی عزیز» یاد کرده است.
۳۰۰۰۰۰۰ دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور «ابراهیم مهدوی» (مقیم لندن) با کمک برخی از اعضا شرکت‌های اتومبیل بنز و فورد و .. از یک عتیقه‌دار یهودی بوده و دست‌خط انیشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط‌شناسی رایانه‌ای چک شده و تایید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است. هم‌اکنون این کتاب ارزشمند در حال ترجمه از آلمانی به پارسی، توسط دکتر «عیسا مهدوی» (برادر دکتر ابراهیم مهدوی) و توام با تحقیق و ارایه منابع مذکور در متن (توسط اینجانب) است و بسیاری از متن آن ترجمه و تحقیق فنی شده است. اصل نسخه این رساله اکنون جهت مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن، بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی، سپرده شده و نگه‌داری می‌شود. توضیحات بیشتر و شماره ثبت آن را برای اطلاع خوانندگان در آغاز برگزیده این کتابچه ارایه خواهیم داد.
گزیده‌ای از آخرین رساله انیشتین « DIE ERKLARUN» (دی ارکلرونگ = بیانیه) ترجمه: دکتر عیسا مهدوی، تحقیق و پیشگفتار و پاورقی: اسکندر جهانگیری

پیش گفتار
در اوایل سال ۱۳۸۲ خورشیدی (۲۰۰۳میلادی) پروفسور ابراهیم مهدوی ( تولد ۱۳۱۰ خورشیدی ) – مقیم لندن پس از سفری به آمریکا و آلمان و فرانسه و دیدار با برخی سرمایه‌داران شرکت اتومبیل‌سازی «فورد» در آمریکا و «بنز» در آلمان و «کنکورد» در فرانسه و جلب رضایت برخی از اعضا آن‌ها جهت کمک مالی برای خریداری این رساله گران‌قیمت بالاخره موفق شدند قرار داد خرید آن را از یک عتیقه‌دار یهودی به امضا برسانند. بهای این رساله که همه‌ی آن به خط خود انیشتین است، سه میلیون دلار تمام شد که به این ترتیب سرشکن شده، پرداخت گردید:
۱/۰۰۰/۰۰۰ $ FORD به افتخار این که در آمریکا می‌زیست و نیز به افتخار «جان . اف. کندی» رییس‌جمهور آمریکا ( مقتول ۱۹۶۳ میلادی ) که در این رساله بارها انیشتین از وی نام برده و او را رییس جمهور آینده آمریکا دانسته است، حال آن که در ۱۹۵۴ میلادی ( سال نگارش این اثر ) هنوز ۷ سال به زمان انتخاب وی مانده بود! و این که از پیشگویی‌های انیشتین به شمار می‌رود نیز شاید سرنخ‌هایی از معمای حیرت‌انگیز ترور زنجیره‌ای خاندان «کندی» در این رساله موجود باشد که بتوانیم دریابیم چرا کندی کشته شد؟ راز این معما کجاست؟ چرا خانواده او نیز قربانی شدند؟ و چرا … ؟
۵۰۰/۰۰۰ $ : CONCORDE به افتخار جناب لاوازیه ( مقتول ۱۷۹۴ میلادی در انقلاب یا شورش فرانسه ) و نیز قانون بقای ماده او که در این رساله بارها یاد شده است.
۵۰۰/۰۰۰ $: TITANICبه یاد بود کشته‌شدگان حادثه اندوه‌بار کشتی «تایتانیک» انگلیسی و نیز الکساندر فلمینگ انگلیسی (فوت ۱۹۵۵میلادی)، کاشف پنی‌سیلین و از یاری‌کنندگان انیشتین در نگارش این رساله‌، بخش‌هایی که مربوط به اسرار علم پزشکی و زیست‌شناسی و داروشناسی آن می‌شود.
شخصیت‌های اصلی این رساله‌: آلبرت انیشتین (فوت مشکوک ۱۹۵۵ میلادی)، الکساندر فلمینگ (فوت ۱۹۵۵میلادی)، آیت‌اله سید‌حسین بروجردی (فوت ۱۹۶۱میلادی)، نیلز بور (بوهر) شیمی‌دان و فیزیک‌دان دانمارکی که او نیز با انیشتین در نگارش این اثر هم‌کاری می‌کرد (فوت ۱۹۶۲میلادی)، جان . اف . کندی ( مقتول ۱۹۶۳میلادی)، علی‌رضا پهلوی (مترجم و رابط ) (کشته شده بر اثر سقوط هواپیما توسط عناصر سازمان «کا. گ. ب» شوروی در ۱۹۵۴م (= ۱۳۳۳ خورشیدی – سال نگارش این رساله)، حمیدرضا پهلوی (مترجم و رابط فوت ۱۳۷۱ ش = ۱۹۹۲م ) که نیلز بور او را به انیشتین معرفی کرده و در آن زمان ۲۲ ساله بود.
سوالی که این‌جا مطرح می‌شود این است که چرا سه تاریخ مرگ ( ۱۹۵۴ – ۱۹۵۵ و باز ۱۹۵۵میلادی ) و نیز سه تاریخ مرگ (۱۹۶۱ – ۱۹۶۲ – ۱۹۶۳ میلادی ) دقیقن پشت سر هم واقع شده است؟ و چرا نویسنده (انیشتین) با هم‌کار اصلی او در این نگارش (الکساندر فلمینگ) هر دو در یک سال (۱۹۵۵ میلادی ) مرده‌اند‌؟ و چرا یکی از مترجمین و رابط‌ها ( ع … پ … ) در همان سال نگارش راسله بر اثر سقوط هواپیما جان داده است؟ و باز چرا همین چند سال قبل دو فرزند مترجم و رابط دیگر (ح … پ … ) به نام‌های «بهزاد» و «نازک» در سن جوانی به طرز مشکوکی در خارج از ایران مسموم شده و مرده‌اند؟
و سرانجام چرا باید این رساله از چنین شخصیتی (انیشتین) حدود نیم قرن (!!) مخفی بماند و چرا «صندوق‌امانات سری انگلیس» به‌ بهانه پرهیز از ایجاد «یک رولوشن» (انقلاب خطرناک مذهبی) اجازه تکثیر این اثر علمی – مذهبی را تحت هیچ شرایطی به ما نمی‌دهد؟
سرآغاز متن کتاب، اولین عبارت کتابچه انیشتین، خطاب به آیت‌اله بروجردی این عبارت آلمانی است:‌ «هرتسلیش گروشس فن آینشتاین( Herzliche Gru“&e von Einstein ) با صمیمانه‌ترین سلام‌ها از انیشتین خدمت شریف پیشوای جهان اسلام جناب سید‌حسین بروجردی.» پس از ۴۰ مکاتبه که با شما به‌عمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آیین تشیع ۱۲ امامی را پذیرفته‌ام، که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتا من را اندکی دچار تردید سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس (مارس) از سال ۱۹۵۴ است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.
به یاد دارید که آشنایی من با شما از ماه آگوست (اوت) سال ۱۹۴۶ یعنی حدود ۸ سال قبل بود. خوب به یاد دارم که وقتی در ۶ آوگوست ۱۹۴۵ آن مرد ناپاک پلید اکتشاف فیزیکی من را، که کشف نیروی نهفته در اتم بود، هم‌چون صاعقه‌ای آتش‌بار و خانمان‌سوز بر سر مردم بی‌دفاع هیروشیما فرو ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقت‌نامه‌ای بین‌المللی به امضا و تصویب جهانی برسانم.
گر‌چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره آن آشنایی با شما مرد بزرگ بود که هم تا‌حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم سبب مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمع‌بندی این چهل نامه است، برای خوانندگان گرامی (بعدی) نیز می‌نویسم. همان‌گونه که آقای بروجردی، مقیم شهر قم، در ایران، می‌دانند‌: من در آوگوست ۱۹۳۹ (*۷) طی نامه‌ای به روزولت (رییس‌جمهور وقت آمریکا) او را از پیشرفت آلمان نازی، که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود، در مساله شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطلع ساختم و به او تاکید کردم(روزولت) و گفتم که برای بازداشتن آلمان‌‌‌نازی از این نقشه جنایت‌آمیز … باید ابرقدرتی چون آمریکا، که به‌نظر من عاقل‌ترین و … خونسردترین ابرقدرت‌های دنیای فعلی است، به سرعت گروهی را مامور بررسی و تحقیق علمی، در شکافتن هسته اتم، بنماید و به‌سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته( یعنی آدولف هیتلر نژادپرست خوان‌خوار) آن (بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی‌شود، حتمن متوسل به آن شده و حداقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار می‌دهد. اما وقتی آمریکا … آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد دیگر امثال هیتلر دیوانه نمی‌توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز که آغاز دوره پاپی وی برای مسیحیان کاتولیک جهان از همان سال ۱۹۳۹ بود، فتوا به این امر صادر کرد و فقط با تاکید قید نمود که‌: «هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ، حتا با خود نازی‌های آلمان، استفاده شود.» سپس من نامه‌ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سید ابوالحسن (ابوالحسن اصفهانی) که مقیم نجف بودند، نوشتم. ایشان نیز در جواب گفتند که‌: «از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانی‌ها بهراسند و دست به حمله اتمی به هیچ کشوری نزنند‌. ولی استعمال این سلاح مرگ‌بار در قانون اسلام به‌طور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن به نحو ابتدایی استفاده شود. حتا علیه خود آلمان نازی باز تاکید می‌کنم‌. تا آن‌جا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار‌گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی مقابله کرد.»
آری‌! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود‌. به حکم چنین بزرگ‌مردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من (انیشتین) ناچار بودم که روولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عمل‌کرد آلمان نازی شد و با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد. اما افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانه دیگر افتاد و توصیه‌های من و روزولت را از یاد برده بود، دچار وسوسه شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایت‌کار او در ۶ اوگوست ۱۹۴۵ که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد برده و صلح جهانی در حال استقرار بود. این بمب خطرزا را در هیروشیما فرو افکند!! بمبی که به‌قدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت و به زمین نرسیده در آسمان شهر منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد !! احساس می‌کنم که هر گاه به یاد این حادثه می‌افتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته می‌شود و پیرتر می‌شوم!! و من همان‌طور که در جنگ اول جهانی بین سال‌های ۱۹۱۴ – ۱۹۱۸ در صدد ارایه طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم، در این ۶ سال سیاه جنگ دوم ۱۹۳۹ – ۱۹۱۸ نیز به‌طور دایم در تکاپو بودم که به‌نحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارایه بدهم. باز هم نتیجه نگرفتم!! گویا شکافتن هسته اتم بسیار آسان‌تر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! به‌راستی که این موجود دوپا (!) سرسخت‌ترین موجودات جهان است !! … و در مقیاس‌های کوچک‌تر نیز هم‌واره ناکام بوده‌ام. هنگامی که ورزش‌های رزمی از جمله کاراته، جودو و کنگ‌فو و مانند این چیزها از شرق وحشی بی‌تمدن و خرچنگ‌خوار (یعنی چین و ژاپن و کره) به وسیله اروپا و آمریکا آمد. من از جمله مخالفان این‌گونه ورزش‌ها بودم و تاکید می‌کردم که چنین آداب و رسول وحشیانه‌ای خشونت را در جامعه رواج می‌دهد … ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ نگفتند و چنان‌که خود حضرت‌عالی (آقای بروجردی برای من در جواب نامه ((ایکس – ۲۵)) مرقوم فرموده‌اید // در اسلام … حتا کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتا اندک ناراحت ساختن یک انسان، غیر مجاز و ممنوع است !!// آری! سیاست فقط فکر لحظه‌های هیجان‌آور را در سر می‌آورد. حال آن‌که این عمل‌کردهای سیاسی هم‌چون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران‌ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می‌آورد!! و اکنون ای جناب … بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان بسیار از شما سپاس‌گزارم که در ۱۹۵۲ در پی مرگ (وایتسمن)، رییس‌جمهور وقت اسراییل هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که آیا ریاست جمهوری اسراییل را که رسمن و علنن به من (انیشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن می‌دانستند، بپذیرم؟ خود در جواب نامه ((ایکس – ۳۲)) فرمودید: «انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمی‌پذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است. پس شما خود را آلوده سیاست نکنید.» لذا من (انیشتن) نیز به بهانه اشتغالات علمی، این پیشنهاد را رد کردم.

۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

اداره بهشت زهرا به سپاه پاسداران واگذار شد عکس آرم جدید سپاه پاسداران واحد بهشت زهرا(عکس)



ساختار حکومت پهلوی و شباهت ها و تفاوت های آن با جمهوری اسلامی

بسیاری از پژوهشگران بحران و زوال تدریجی مشروعیت حکومت پهلوی را یکی از علت‌های اصلی سرنگونی آن خاندان سلطنتی در ایران دانسته‌اند. حال آن‌که بهره ‌گرفتن از مفهوم “فقدان مشروعیت” برای توضیح علت سقوط حکومت پهلوی، عملا خطاست و می‌تواند ره به کژفهمی بحران سیاسی حکومت پهلوی و برآیند نامتعارف این بحران، یعنی حکومت اسلامی ببرد. حکومت پهلوی در هیچ دوره‌ای از تاریخ خود با پدیده “فقدان مشروعیت” روبه‌رو نبوده است.
دومفهوم مؤثردرثبات سیاسی یک حکومت، مشروعیت وکارآمدی است. ضمن اینکه یکی پنداشتن دو مفهوم مشروعیت و قانونیت عملابه آنجامنجرمیشود که ما الزاما دولتی مشروع رادولتی قانونی بپنداریم وچنین چیزی ازحیث نظری خطاست.
دولت انقلابی برآمده از سقوط حکومت پهلوی، دولتی مشروع و در عین حال دولتی غیرقانونی بود. حضور گسترده مردم در همه‌پرسی ۱۲ فروردین‌ماه ۱۳۵۸ حکایت از این مشروعیت گسترده داشت. اما قانون انقلابی که رژیم به پشتوانه آن احکام اعدام را اجرا نمود، نه تنها بیان قانونیت دولت جدید نبود، که عمدتا نشان از رفتار غیرقانونی و اراده‌گرایانه کسانی داشت که قدرت سیاسی را تصاحب کرده بودند. و البته این موضوع در مورد دولت‌های انقلابی در مرحله گذار خود به دولت‌های متعارف همواره صدق می‌کند و محدود و منحصر به نمونه دولت موقت مهدی بازرگان نمی‌شود.
حال بر بستر آنچه گفته شد نگاهی خواهیم داشت به ساختار حکومت پهلوی. از منظر تئوریک، باید پیش از هر چیز توضیح داد که دولتی که سرنگون شد، چگونه دولتی بود. سخن گفتن از بحران مشروعیت دولت پهلوی به گونه‌ای منطقی توجه را معطوف به ساختار سیاسی این دولت بحران‌زده می‌کند. و نیز روشن است که بحران مشروعیت و دامنه و گستره تاثیر آن بر بی‌ثباتی سیاسی یک حکومت، وابسته به ساختار سیاسی آن حکومت است. در حکومت‌های دموکراتیک افزار تصحیح مناسبات جامعه و دولت در قانون اساسی پیش‌بینی شده است. حال آن‌که در حکومت‌های اتوکراتیک، سیستم و فرد چنان در هم ذوب می‌شوند، که گاه سقوط یک رهبر سقوط یک حکومت را در پی دارد.
نگاهی به ادبیات سیاسی و پژوهش‌های منتشر شده پیرامون دولت پهلوی حکایت از آن دارد که پژوهشگران درک واحدی از ماهیت سیاسی این دولت ندارند. پژوهشگران در توضیح ساختار سیاسی حکومت پهلوی از مفهوم‌ها و صفت‌هایی هم‌چون “استبدادی”، “استبداد شرقی”، “خودکامه”، “زورسالار”، “جبار”، “اتوکراتیک”، “سلطانی”، “دیکتاتوری فردی”، “توتالیتر”، “مطلقه” و… بهره‌ گرفته‌اند. حال آنکه متاسفانه کمتر پژوهشگری کوشیده است تعریفی دقیق و روشن از این مفهوم‌ها عرضه کرده و سایه‌روشن‌های نظری بین آن‌ها را توضیح دهد.
ریچارد رورتی، فیلسوف آمریکایی مقاله‌ای نوشته به نام: “آیا دموکراسی نیاز به شالوده دارد؟”(1) اینکه رورتی با طرح این پرسش چه هدفی رادنبال میکند، موضوع این گفتار نیست وپاسخ این پرسش رابایدبه جامعه‌شناسانی وانهاد که موضوع کارو تحقیقشان ساختار‌شناسی حکومت‌های دموکراتیک است. اما این پرسش ره به طرح یک پرسش مهم در شناخت بافت سیاسی جامعه ایران در عصرپهلوی وهمچنین دردوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌برد و آن اینکه: “آیا دیکتاتوری نیازبه شالوده دارد؟” ودرهمین راستا، هرگاه اتوکراسی راگونه‌ای ازدیکتاتوری فردی بدانیم پرسیدنی است:“آیا اتوکراسی نیاز به شالوده دارد؟” به عبارت دیگر بنیان‌های حکومت اتوکراتیک کدامند؟ آیا وجود یک حاکم جبار و خودکامه برای تداوم یک حکومت اتوکراتیک کفایت می‌کند؟ آیا ما تنها با یک شکل از حکومت‌های اتوکراتیک روبه‌رو هستیم؟
ذوب سیستم و رهبر در حکومت اتوکراتیک به معنی خلاصه شدن سیستم در رهبر نیست. بدیهی است که یک حکومت اتوکراتیک نیزبرای تضمین ثبات ودوام خود می‌بایست ترکیبی از دو شرط موثر در ثبات سیاسی را فراهم آورد. این سخن بدین معناست که این نوع ازحکومت نیزنمیتواند به باورهای مردم وجامعه نسبت به خود بی‌اعتنا باشدومی‌بایست با افزودن بر کارآمدی خود همه جامعه را مدیریت کند و هم امکان دفاع از خویش را در برابر یورش‌ها و خیزش‌ها فراهم آورد.

حکومت اتوکراتیک چیست؟

یکی ازکلیدواژه‌های تحلیل سیاسی حکومت پهلوی مفهوم “مدرنیزاسیون اتوکراتیک” است. آمیزش مدرنیزاسیون و اتوکراسی ازمنظری تئوریک، هم جامعه‌شناسی مدرنیزاسیون رامتحول کردوپیوند ناصحیح دومفهوم مدرن و دموکراتیک را گسست وهم زمینه‌های تجدیدنظر دراین باوررا فراهم آوردکه حکومتهای اتوکراتیک لزوما حکومتهایی سنتی هستند.
دولت برآمده از مدرنیزاسیون اتوکراتیک، دولتی است مدرن و در عین حال اتوکراتیک. دولتی که توسط رضاشاه بنیاد نهاد شد و در دوران سلطنت محمدرضاشاه متحول گشت، دولتی بود مدرن. تاسیس دولت مدرن توسط خاندان پهلوی و نوسازی دستگاه دولتی بزرگ‌ترین دستآورد آخرین سلسله پادشاهی در ایران بود.
مفهوم “مدرنیزاسیون اتوکراتیک” مفهومی مرکب است و دو وجه مدرنیزاسیون و اتوکراسی را در بر می‌گیرد. از یک‌سو مدرنیزاسیون سیاسی عملا به معنی نوسازی ماشین دولتی به منظور افزایش کارآمدی آن است، و از دگر سو، خصلت اتوکراتیک این مدرانیزاسیون به آن معنی است که نوسازی دولت به نوسازی رابطه بین دولت و جامعه راه نمی‌برد و الگوی قدرت تجدید و نو نمی‌شود.
تاکید یکسویه برخصلت اتوکراتیک این دولت ونادیده گرفتن خصلت مدرن آن منجربه کم رنگ شدن تفاوت‌های ماهوی بین دولت پهلوی وقاجارمیگردد. حال آنکه تاکید یکسویه برمدرن بودن این دولت بدون درنظرگرفتن خصلت اتوکراتیک آن، به آن دولت اعتباری میبخشد که درخورش نیست. درک وفهم نظریه “مدرنیزاسیون اتوکراتیک” وابسته به فهم مفهوم اتوکراسی است.
درفهم مفهوم اتوکراسی از منظر تئوریک باید به دو نکته توجه داشت: نخست این‌که حکومت‌های اتوکراتیک چندگانه‌اند و بهره گرفتن ازمفهوم اتوکراسی بدون درنظرگرفتن خودویژگیهای این یا آنگونه ازحکومتهای اتوکراتیک میتواند ره به خطایی جدی درتحلیل سیاسی ببرد. ودوم اینکه، می‌بایست بین گونه‌های سنتی ومدرن حکومتهای اتوکراتیک تمایزقائل شد. یکی پنداشتن گونه‌های متفاوت حکومت‌های اتوکراتیک زمینه‌ساز ساده‌نگری نظری است و نادیده گرفتن گونه‌های سنتی و مدرن آن زمینه‌ساز باوری که دولت محمدرضاشاه را با دولت فتحعلی‌شاه به روشی یکسان، زیرمجموعه “استبداد شرقی” معرفی می‌کند.
بسیاری از پژوهشگران در تحلیل‌های سیاسی خود هم دولت قاجار و هم دولت پهلوی را در شمار دولت‌های اتوکراتیک ارزیابی کرده‌اند. اتوکراتیک دانستن این دو نوع حکومت خطا نیست. اما به پرسش‌هایی که از دل این دسته‌بندی سیاسی می‌روید، می‌بایست پاسخی درخور داد. نخستین پرسش منطقی در این بین این است که آیا ما شاهد تفاوتی بنیادی بین ساختار سیاسی دولت‌ عصر قاجار با دولت پهلوی یا حتی دولت پس از انقلاب اسلامی نیستیم؟ آیا دولت پهلوی، ادامه تاریخ سلطنتی خاندان‌های پیش از خود است، یا گسستی است از این تاریخ؟ آیا قدرت‌گیری رضاشاه را می‌توان صرفا انتقال قدرت از شاهی به شاهی دانست، آن چنان‌که در دوره‌های پیش از شکل‌گیری دولت پهلوی شاهدش بودیم؟ آیا تفاوت سیاسی بین دولت جمهوری اسلامی با دولت پهلوی در تفاوت بین عمامه و تاج خلاصه می‌شود؟
از تعریف عام و کلی کلیدواژه اتوکراسی شروع کنیم. اتوکراسی متضاد دموکراسی است و حکومتی است که شاخص آن قدرت سیاسی نامحدود حاکمی است که از حیث نظری “اتوکرات” نامیده می‌شود. از این رو برخی از پژوهشگران برای واژه اتوکراسی معادل یکه‌سالاری را پیشنهاد می‌کنند.(2)
دراین میان بایدبه این نکته توجه داشت که استفاده ازدومفهوم متضاد دموکراسی واتوکراسی برای تمیزقائل شدن بین انواع حکومتهای مدرن وسنتی خطاست وره به کژفهمی نظری میبرد. یک حکومت مدرن لزومایک حکومت دموکراتیک نیست با عزیمت ازاین موضوع اکنون میتوان به این نتیجه رسیدکه یک حکومت اتوکراتیک نیزلزوما حکومتی سنتی نیست و می‌تواند گونه‌ای ازحکومتهای مدرن باشد.(3) ازاین منظرمی‌توان حکومت پهلوی وحکومت جمهوری اسلامی ایران را درشمار حکومتهای مدرن اتوکراتیک دانست وحکومت شاهان قاجار را درشمار گونه‌های سنتی حکومت‌های اتوکراتیک.
پژوهشگران و نظریه‌پردازان علم سیاست و جامعه‌شناسان با طرح گونه‌های جدید اتوکراسی کوشیده‌اند تصویر دقیق‌تری از حیات سیاسی دولت‌های غیردموکراتیک قرن بیستم عرضه کنند.
گرچه حکومت اتوکراتیک یکی از نمونه‌های دیکتاتوری فردی است، خطاست که ما بین گونه‌های مختلف حکومت‌های دیکتاتوری تمایزی قائل نشویم. یکی از دشواری‌های نظری در ادبیات سیاسی ایران، به ویژه در تحلیل‌هایی که از بافت و ساختار سیاسی حکومت پهلوی و همچنین جمهوری اسلامی ایران عرضه شده، ریشه در یکی پنداشتن و تمایز قائل نشدن بین حکومت‌های اتوکراتیک و دیگر انواع حکومت‌های استبدادی و دیکتاتوری دارد.
نکته مهم در فهم اتوکراسی پذیرش این موضوع است که اتوکراسی تنها محدود به عرصه سیاست نمی‌شود و دیگر شئون حیات اجتماعی را نیز در بر می‌گیرد. آنچه از دید برخی از تحلیلگران به دور مانده، تفاوت نظری بین دو مفهوم “قدرت” و “اتوریته” است. قدرت، در فرجامین نگاه، یک موضوع سیاسی است، حال آنکه اتوریته و اقتدار یک موضوع سیاسی ـ اجتماعی است. قدرت ریشه در عملکرد ماشین دولتی دارد، حال آنکه اتوریته ناظر بر رابطه بین دولت و جامعه است. از این رو، مدرنیزاسیون اتوکراتیک، حکایت از نوسازی ماشین دولتی دارد و خصلت اتوکراتیک آن ناظر بر بازتولید الگوی سنتی رابطه دولت با جامعه است. به سخن دیگر، گستره اعمال اتوریته برخلاف قدرت، کل جامعه است و از این رو دیگر عرصه‌های اجتماعی و از آن جمله عرصه فرهنگی را نیز شامل می‌شود.
تعریف نوع سنتی حکومت‌های اتوکراتیک را می‌توان نزد پژوهشگرانی هم‌چون مک‌دانیل جست. وی در کتاب “اتوکراسی، مدرنیزاسیون و انقلاب” بر این نکته تاکید می‌ورزد که اتوکراسی سنتی گونه‌ای مشخص از دیکتاتوری‌های فردی است. مک‌دانیل در خصوص ویژگی‌های یک حکومت اتوکراتیک سنتی از این باور جانبداری می‌کند که این قبیل حکومت‌ها با ایجاد احزاب سیاسی مدرن سازگار نیستند و در تدوین ایدئولوژی‌های مدرن رسمی ناتوانند.(4)
ساختارسیاسی یک سیستم اتوکراتیک عمومابر اتوریته فردی استواراست وجامعه فاقدیک مکانیسم نهادی شده برای کنترل و مهار قدرت سیاسی است. از این رو، در غیاب پلورالیسم سیاسی، دموکراسی و مشارکت مردم در تصمیم‌گیری‌ها به موازات وجود کنترل دولتی بررسانه‌ها وجو پلیسی حاکم بر جامعه، امکانی برای انتقال مسالمت‌آمیز قدرت باقی نمی‌ماند.
هم جنبش اعتراضی ۳۱ سال پیش که منجر به سقوط حکومت پهلوی شد و هم جنبش اعتراضی مدنی برخاسته از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران حکایت از ناممکن بودن انتقال مسالمت‌آمیز دارند. ضمن آن‌که باید به این نکته توجه داشت که انتقال غیرمسالمت‌آمیز قدرت، لزوما جابه‌جایی خشونت‌بار و قهرآمیز قدرت نیست. جنبش‌های اعتراضی ایران پس از انقلاب مشروطه عمدتا از شیوه‌های مدنی مبارزه، هم‌چون تظاهرات و اعتصاب بهره گرفته و رویکرد خشن در جنگ قدرت محدود به رویارویی‌های قومی و چریکی بوده است.
تعریف مک‌دانیل ناظر بر گونه‌های سنتی حکومتهای اتوکراتیک بوده وبا ساختار دولت‌هایی از نوع قاجار هم‌خوانی دارد، اما جامعه‌شناسان در مسیر تدقیق نظریه‌های سیاسی حکومت‌های غیردموکراتیک در قرن بیستم، انواع مدرن حکومت‌های اتوکراتیک را مطرح کرده‌اند. گونه‌های متفاوت حکومت‌های مدرن غیردموکراتیک در قرن بیستم عبارتند از حکومت‌های اتوریتر، تمامیت‌خواه (توتالیتر)، پست توتالیتر، سلطنت پدرمیراثی(5) وهمچنین گونه‌های جدید حکومتهای سلطانی(6).
پیش از این گفتیم که جامعه‌شناسان برای تدقیق نظریه سیاسی حکومت‌های غیردموکراتیک، به توضیح اشکال جدید و مدرن حکومت‌های اتوکراتیک روی آورده‌اند. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که برخی از حکومت‌های اتوکراتیک ترکیب و آمیزشی از دو یا چند گونه حکومت مدرن اتوکراتیک هستند. به عنوان نمونه در ساختار حکومت پهلوی ما هم‌زمان عناصری از اتوکراسی، توتالیتاریسم، پاتریمونیالیسم (سلطنت پدرمیراثی) و اشکال جدید سلطانیسم را شاهد هستیم. از این رو قائل شدن تنها یک نوع از حکومت‌های اتوکراتیک برای تعریف دولت پهلوی کفایت نمی‌کند و این موضوعی است که ما در گفتارهای آتی پی خواهیم گرفت.
پیچیدگی ساختارسیاسی دولتهای اتوکراتیک مدرن چنانست که نمیتوان به سادگی باکارگرفت مفهومهایی همچون جباریت، زورسالاری، استبدادی، مطلقه و استبداد شرقی به توضیح‌شان پرداخت. کارل فردریش و زیبگنیو برژینسکی نسبت به ساده کردن مفهوم این گونه‌های مدرن حکومت‌های غیردموکراتیک هشدار داده و تصریح کرده‌اند که تنزل این حکومت‌ها صرفا به حکومت‌های مطلقه، جبار و استبدادی، منجربه نفی وانکار خود ویژگیهای این گونه از حکومتها می‌شود.(7)
کارل یوآخیم فریدریش و زبیگنیو برژینسکی درکتاب خود“دیکتاتوری توتالیتر و اتوکراسی” به جنبه‌های مدرن حکومتهای تمامیت‌خواه اشاره کرده‌اند. فریدریش و برژینسکی براساس تعریفی که “روستوو” از حکومت‌های توتالیتر و تمامیت‌خواه عرضه کرده است، دیکتاتوری‌ تمامیت‌خواه را سیستمی حکومتی می‌دانند که برای متحقق ساختن نیات حاکم توتالیتر در شرایط مدرن سیاسی و تکنیکی، خود بدل به گونه‌ای جدید از حکومت‌های اتوکراتیک می‌شود.(9)
آیاتوضیح حکومت پهلوی بربسترمفهوم استبدادشرقی وتفاوت نگذاشتن بین اتوکراسی قاجارو پهلوی بنوعی نادیده گرفتن و انکاراین شرایط مدرن سیاسی وتکنیکی نیست؟ همان شرایطی که ناگزیربه این اتوکراسی چهره‌ای جدیدومدرن می‌بخشد؟


————–
پانوشت‌ها:
(1) Richard Rorty, “Does Democracy need Foundations?”, in: Politisches Denken, Herausgegeben von Volker Gerhardt, Henning Ottmann, Martyn P. Thompson, Jahrbuch 1993, Stuttgart, Weimar, p. 21- 24.
[2] داریوش آشوری در “فرهنگ علوم انسانی” از جمله معادل یکه‌سالاری را برای مفهوم اتوکراسی پیشنهاد می‌کند. با وجود آنکه واژه پیشنهاد شده معادل دقیقی برای واژه یونانی “اتوکراسی” است، اما من ترجیح می‌دهم در کار پژوهشی از همان واژه اصلی استفاده کنم، چنانکه در مورد دموکراسی نیز لزوما از معادل مردم‌سالاری استفاده نمی‌کنیم. اصولا واژه مردم‌سالاری صرفا برگردان لغوی واژه دموکراسی است و با ویژگی‌های این مفهوم پس از انقلاب فرانسه همخوانی ندارد.
[3] اما همه جامعه‌شناسان بر سر این موضوع اتفاق نظر ندارند و هستند پژوهشگرانی که اتوکراسی و دموکراسی را از جمله شاخص‌های تعریف حکومت‌های مدرن و سنتی می‌دانند. این موضوع که بسیاری از حکومت‌های اتوکراتیک، سنتی‌اند و بیشتر حکومت‌های مدرن دموکراتیک هستند، نمی‌بایست به آنجا منجر شود که ما از دموکراسی و اتوکراسی به عنوان شاخص‌های تعریف و تمیز قائل شدن بین حکومت‌های سنتی و مدرن استفاده کنیم. به عنوان نمونه توجه کنید به:
Loewenstein, K., Political Power and the Government, (Chicago 1965).
[4] Tim McDaniel, Autocracy, Modernization, and Revolution, (Princeton, New Jersey 1991), p. 5.
[5] معادل پیشنهادی داریوش آشوری برای حکومت‌های پاتریمونیال. نگاه کنید به “فرهنگ علوم انسانی” ص. ۲۹۵.
[6] Juan J. Linz and Alfred Stepan, Problems of Democratic Transition and Consolidation, p. 51.
[7] Carl J. Friedrich and Zbigniew K. Brzezinski, Totalitarian Dictatorship and Autocracy, (Cambridge, Massachusetts 1965), p. 15
[8] Rostow, W. W., The Stages of Economic Growth: A Non-Communist Manifesto, (Cambridge 1960).
[9] Carl J. Friedrich and Zbigniew K. Brzezinski, Totalitarian Dictatorship and Autocracy, p. 17.

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

پارازیت میان سخنان گهربار خامنه ای و احمدی نژاد

احمدی نژاد: چه اشکالی دارد مردم لیسانس بگیرند و راننده تاکسی شوند.
چموش : و ایضاً چه اشکالی دارد سپورها دکترا بربایند و رییس جمهور شوند.

خامنه ای: فتنه ی 88 انقلاب را در برابر میکرب ها واکسینه کرد.
چموش : اما خوشبختانه فتنه ی بعدی ویروسی است و واکسن ندارد.

خامنه ای: نباید حوزه ها روش اجتهاد را عوض کنند.
چموش: و ایضاً نباید مجتهدین روش حوزه ها را عوض کنند.

خامنه ای: "فتنه پس از انتخابات، برخلاف انتظار دشمن، بصيرت ملت ايران را بيشتر كرده است."
چموش: آفرین... این «بصیرت ِ»شو خوب اومدی.

رسانه ها : احمدی نژاد گل برتری را به تیم فوتبالیست ها زد. تیم رییس جمهورها : 8 *** تیم فوتبالیست ها : 6
چموش: احمدی نژاد چند سال پیش گل طلایی را به هفتاد میلیون زد و اثرش تا چند سال دیگر باقی است. البته گلش آفساید بود ولی هر چی به داور اعتراض کردیم فایده نداشت. تازه کارت قرمز هم گرفتیم.

رباعی (12) شیخ و شاه

افتاده و از ســـرش فتاده ست کُلاه
وامانده دهــــان به ناسـزا یا قه قاه
او شـــــاه گرا نبود، امّا می گفت :
شیخ آمد و صد بار بَتَر کرد از شاه

یاران خراسانی مغموم، مقایسه حکم محکومیت خامنه ای در رژیم پهلوی با محکومیت دو استاد دانشگاه اکنون

۱ـ نامه را سرلشگر طبرسی، جانشین اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی به نیابت از رییسش که سپهبدی پر نشان و درجه بود، امضا کرد و داد به دست شعبه اجراییات دادستانی ارتش که لابد یک نسخه از آن را بدهند به دست متهم سرشناس آن و دیگری را به نشان ثبت در تاریخ در آرشیوها نگه دارند تا روزگاری مثل امروز سندی شود و استنادی.
متهم: سیدعلی خامنه‌ای فرزند سید جواد، موضوع اتهام‌: اقدام علیه امنیت کشور و اهانت به رییس مملکت
بالای آن نامه کذایی، آرم ستاد بزرگ ارتشتاران منقوش بود و تاریخ ۵ بهمن ماه ۱۳۵۰ را بر سمت چپ صفحه درج کرده بودند و ۱۹۳ برگ پیوست به آن الصاق، که لابد متن اتهامات بود و گزارش ساواک و ….
در وسط صفحه و در جلوی عنوان محکومیت نوشته شده است: نام‌برده به سه ماه حبس تادیبی با احتساب بازداشت قبلی و برائت از اتهام اهانت به رییس مملکت محکوم می‌شود.
۲- نامه سرگشاده داوود سلیمانی را از زندان کرج به متهم آن‌روز سال ۵۰ و رهبر معظم امروز خواندم که از شکنجه‌ها و دردها و آلام بی‌انتها سخن گفته و داد تظلم خواهی سر داده بود و خواستار نگاه منصفانه ایشان و پی‌گیری امور زندانیان سیاسی از منظر وظیفه سنگینی که علی‌القاعده به عنوان مقام اول کشور و به تعبیر دقیق‌تر همان رییس مملکت دارند، شده بود.
از طنز تلخ روزگار، اتهام سلیمانی همان اقدام علیه امنیت ملی است که در سال ۵۰ و در اوج قدرت شاه بد‌فرجام و ساواک و ۲ سال پس از داستان سیاه‌کل وچریک‌های فدایی وآن فضای امنیتی و با لحاظ کردن موقعیت سرشناس متهم، فقط ۳ ماه حبس با احتساب بازداشت قبلی دارد واکنون یک سال است که سلیمانی حتا یک روز به مرخصی نیامده است و ۵ سال دیگر نیز باید طی شود.
احمد زید‌آبادی هم که درست یک سال است به اسارت گرفته شده و اکنون و بدون حتا یک روز مرخصی در بند قاتلان گوهردشت کرج نگه داری می‌شود و اتهام و جرم او را اهانت به همان مقام رهبری و رییس مملکت دانسته‌اند که فقط ۱۴۰ روز آن انفرادی بوده است.

از قضا هر ۲ متهم داستان تلخ ما هم استاد دانشگاهند و حتمن باید بر عالمان بیش‌تر سخت گرفت.

تازه اینان شهرتی داشته‌اند و قلمی. بهاره هدایتی باید سخن بگوید که عینن به همان اتهام ۳۹ سال پیش مقام رهبری در زندان است و نه ۳ ماه که ۹ سال باید عمر جوانی را به میان‌سالی نزدیک کند که چرا مثلن در فلان دانشگاه تجمعی گذاشته‌اید و چرا بهمان بیانیه را صادر کرده‌اید؟ و چرا امنیت مملکت را زیر سوال برده‌اید؟
آن معلم با صفای دبستانی که به ما ریاضی آموخت، یاد داد که بین ۳ ماه تا ۹ سال فاصله بسیار است، چیزی در حدود ۳۶ برابر.
۳- مقام رهبری دستی در ادبیات دارند و گویا شاعر زبردستی هم هستند. من خود آن نیم بیت «دل‌بسته یاران خراسانی خویشم» ایشان را که در شعر به «امین» تخلص می‌کنند بسیار دوست دارم و از قضا در محاورات و مکاتبات، بیش‌مار استفاده می‌کنم و به حکم خراسانی بودن از طراوت آن سخت لذت می‌برم.
اما آیا ایشان می‌دانند روزگاری است که یاران خراسانی و غیر‌خراسانی ایشان از محنت حکومت دینی و شکنجه‌‌ها و زندان‌ها و سرکوب‌ها دیگر رمقی در جان و سخنی بر زبان ندارند؟
می‌دانند که آن یار خراسانی ادیب و شاعر (شفیعی کدکنی) رنجور از ستم مضاعف سینه چاکان ایشان به مردم، دل از خراسان و یارانش برید و رفت؟
می‌دانند که یاران خراسانی و کرمانی و تهرانی و….. به جرم سخن گفتنی و مقاله‌ای و نقدی و درخواست اجرای قانون اساسی و رعایت حقوق بشر ـ ‌که از قضا خود آیت‌اله خامنه‌ای در سال ۵۷ به تحسین همان نهادهای حقوق بشری پرداخته‌اند ـ آن‌چنان در فشارند و تادیب و تعزیر حکومت که روزگار خراسان و غیر‌خراسان کم به خود دیده یا اصلا ندیده است؟
این چه تدبیر حکومت و منزلی است که اتهامی در دوران نظام شاهی ۳ ماه حبس دارد و همان اتهام اکنون ۹ سال؟
آیا نباید فریاد رنجور عدالت را که سالیانی پیش خود مقام رهبری با فصاحت از آن سخن می‌گفتند و اکنون جانی بر لب است شنید؟
آیا نباید به فراست اندیشید که مبادا قدرت مطلقه ذهن‌ها را مشوه و از عقلانیت تهی کرده باشد؟
۴- حکم سال ۵۰ آیت‌اله خامنه‌ای در سند شماره ۲۰ روزشمار انقلاب در خراسان به ودیعت نهاده شده است.
در روزگاری که به زودی فراخواهد رسید، روزشمارهای دیگری با پیوست اسناد دیگری منتشر خواهد شد.
مباد که در قیاس تاریخی، اسناد امروز شاهد مثال تاریخ شوند؟

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

جنجال بر سر جایزه نوبل : جایزه نوبل پس گرفته می شود و به صاحب اصلی آن خواهد رسید

اتفاقی بی سابقه در تاریخ اهدای جایزه ی نوبل: جایزه نوبل امسال در تمام رشته ها به یک نفر رسید.
به گزارش قال نیوز، برادران ارزشی با ارائه ی دادخواستی ادعا کردند در اهدای جواز نوبل امسال پارتی بازی شده و تمام جوایز باید با محمود احمدی نژاد رییس جمهور جعلی ایران داده شود. مدارک و مستندات را هم ضمیمه ی دادخواست خود کردند. هیئت بررسی کنندگان هم حق را به محمود احمدی نژاد داده و کلیه یجواز نوبل امسال را به ایشان دادند.
شیمی:
جایزه نوبل در شیمی برای تبدیل ریال به گه..
پزشکی:
جایزه نوبل پزشکی برای شبیه سازی سیاست های دولت خود از روی سلول های بنیادی بیضه. هم چنین برای ساخت واکسن میکرب سبز که در سال های اخیر اپیدمی شده و ممکن است حیات کلیه ی نظام های دیکتاتوری را با خطر روبرو کند.
اقتصاد:
جایزه نوبل در اقتصاد برای این که ایشان با نابود کردن اقتصاد ایران توانسته است، اقتصاد چندین کشور را به طور هم زمان شکوفا کند و آنها را از بحران اقتصادی که گریبانگیر تمام کشورهای صنعتی شده بود، برهاند. از جمله کشورهای چین، ونزوئلا، ترکیه، برزیل، لبنان، سوریه، حماس و...
ادبیات:
جایزه نوبل ادبیات برای موارد زیر:
1 - وارد کردن ادبیات چاله میدانی و فحش های ناموسی در ادبیات سیاسی جهان.
2 - ابداع واژه های جدید و تازه از قبیل :
الف) قطع نامه ها ورق پاره ای بیش نیستند. این قدر قطع نامه صادر کنید تا قطع نامه دانتان پاره شود.
ب) دائم می گویند تمام گزینه ها روی میزاست. ما هم می گوییم: تمام گزینه های ما توی سفره است.
ریاضیات:
جایزه نوبل ریاضیات در رشته ی آمار برای ابداع روش جدید نمودار سازی به این صورت که نمودارهایی رسم می کند که نشان می دهد همه چیز از سطح عالی هم فراتر است، در حالی که همه چیز نابود شده و همه از گرسنگی در حال مرگ هستند.
جایزه نوبل فیزیک برای پروژه های زیر:
1 - به حرکت در آوردن خودروی نیروی انتظامی و زیر گرفتن مردم در حالی که خودرو هیچ سرنشینی ندارد.
2 - حرکت با سرعت مافوق نور : در تصاویر تلویزیونی هنگام سفرها و سخنرانیها، ایشان هم زمان در حال سخنرانی است و در عین حال در میان شنوندگان نیز نشسته است (به گواه تصاویر صدا و سیمای ضرغامی)
3 - تبدیل موشک های چینی به موشک های ایرانی
زیست شناسی:
جازه ی نوبل زیست شناسی، برای زنده نگاه داشتن شوق زندگی در گونه ای فسیل منقرض شده به نام جنتی.
جایزه صلح نوبل:
و در پایان مهمترین جایزه، یعنی جایزه ی صلح نوبل برای نزدیک سازی هرچه بیشتر پنج کشور شورای امنیت به یکدیگر به ویژه دو ابرقدرت امریکا و روسیه. بر سر مسئله ی اتمی جمهوری اسلامی. آقای احمدی نژاد کاری کرد که پس از یک قرن عاقبت این دو کشور بر سر یک مسئله به توافق رسیدند.

آقای احمدی نژاد در جواب خبرنگارانی که از وی پرسیدند: «آیا شما حتی در خواب هم می دیدید روزی جایزه ی صلح نوبل را به دست آورید؟
پاسخ داد: البته چون جایزه ی نوبل یک جایزه ی استکباری است من به آنها امید نداشتم، ولی آنها با اعطای این جایزه به من باعث شدند جایزه ی صلح نوبل اعتباری تازه و دوچندان پیدا کند و در حقیقت آبروی خودشان را خریدند.
اما در مورد خود من باید بگویم: از روزی که این مردک سیاه پوست جایزه ی صلح نوبل را برنده شد، به خودم در آینه گفتم: «من باید برنده ی جایزه ی صلح نوبل شوم. اما راستش را بگویم فکر نمی کردم همه ی جوایز را درو کنم. این هم از برکت آقا است. مگر من چه چیزم از این مردک سیاه پوست دیلاق کمتر است؟ آقا فرمودند: هیچ. بهتر هم هستی . هم خوش تیپ تری، هم رشیدتری و از همه مهم تر همیشه یک لبخند ملیح بر لب داری!!! الان شش سال است تمام کمدین های دنیا بیکار شده اند و شبکه ها به جای تولید برنامه ی کمدی، اخبار صدا و سیمای ما را پخش کرده و سخنرانی ها و سفرهای تو را نشان می دهند.

معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد دولت دهم: حراجش کردیم، لوگو بیار روزنامه ببر

ابلاغیه محرمانه معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد به روزنامه ها

با توجه به سفر بسیار بسیار مهم مقام معظم رهبری ولی امر مسلمین تمام تاریخ بشریت، به قم، مهمترین شهر گیتی، عکس مربوط به سفر و تیتر های پیشنهادی برای استفاده در روزنامه ها به پیوست فرستاده می شود.
لطفا برای حفظ امتیاز روزنامه و سلامتی مدیران مسئول زیربط، به نکات زیر به دقت توجه کافی مبذول دارید:

۱. یک فقره عکس مربوطه جهت استفاده در نیم صفحه بالای نخست، با پوشش حداقل ۷۵ و حداکثر ۱۵۰ درصد.
تبصره : روزنامه هایی که اخطار گرفته اند، باید سنگ تمام بگذارند و حسن نیت خود را نشان دهند. عکس بالای ۹۰ درصد پوشش صفحه نخست چاپ کنند. روزنامه های خیلی خودی و خودمانی هم که می دانند چه بکنند.

۲. حداقل استفاده از یکی از ترکیب های زیر اجباری است :
- واکسینه شدن در فتنه ۸۸ ( خودمانی ها همه کار کنند )
- غدیر قم ( فقط برای خیلی خودی ها مجاز است )
- قیام مردم قم
- وحدت ملی
- روزی برای تاریخ
- خورشید انقلاب در قم
- مقابله با تحریم

۳. روزنامه های اقتصادی، ورزشی، فرهنگی، علمی، همه ی نشریات و هفته نامه هایی که این هفته و هفته ی بعد و دو هفته بعد چاپ می شوند، مشمول این ابلاغیه می شوند.
۴. تیراژ روز چهارشنبه را تا ۳ برابر افزایش دهید. سوبسید کاغذتان را ما می دهیم. حذف یارانه ها شامل این مورد نمی شود.
۵. از مدیرمسئول روزنامه هایی که توانایی مالی و چاپخانه درست و حسابی ندارند، خواهشمندیم با در دست داشتن کارت ملی و یک فقره لوگوی روزنامه، به معاونت مطبوعاتی مراجعه کنند، لوگو را تحویل دهند، خودمان برایشان روزنامه می زنیم. کاریت نباشد.

هوگو چاوز رئیس جمهوری ونزوئلا برای بار ان اُم به تهران آمد

به گزارش قال نیوز، هوگو چاوز رئیس جمهوری ونزوئلا برای بار نهم وارد تهران شد. از آنجایی که مسیر فرودگاه تا محل مذاکرات را فوت ِ آب بود، خودش پشت سمند قرمز ( لنگه ی همانی که خودش در ونزوئلا دارد ) نشست و رانندگی کرد.
سپس،‌ مذاکرات ِ بسیار مهم ِ نشست مشترک هیات وزیران طرفین آغاز شد و چند صد سند همکاری امضا کرده و کاغذهای زیادی را رد و بدل کردند. مذاکرات فشرده ی طرفین پس از ۱۸ ساعت همچنان ادامه دارد و ممکن است به روزهای آینده بکشد.

برخی از سندهای همکاری دوجانبه بدین شرح است :‌

- مشخص کردن تاریخ قطعی دیدار آتی سفر احمدی نژاد به ونزوئلا در ماه آینده
- مدیریت جهان در حد توان
- قرار استخر مشترک هیات وزیران دو طرف، جمعه ی آینده در تهران و جمعه ی ماه آینده در کاراکاس ( توافق برای عدم شرکت وزیران زن در این جلسه )
- به روز کردن بیانیه ی مشترک دو ماه پیش که در کاراکاس تنظیم شده بود، برای امضا
تبصره : به دلیل تعدد دیدارهای دوجانبه، دو طرف توافق کردند که یک پیش نویس ثابت بیانیه ی دیپلماتیک دو طرفه برای ۱۲ سال نوشته شود، و با درج نام و امضای هوگو چاوز و احمدی نژاد، جای تاریخ و مکان امضای آنرا خالی بگذارند، تا در دیدارهای آتی، وقت مسلمین هدر نرود.
- امضای ۴۴ سند همکاری مشترک در زمینه توریسم، و پرواز مستقیم تهران - کاراکاس ( با توجه به کمبود ترویست دوجانبه، و مشکلات پروازی و فاصله ی طولانی بین دو کشور، پرواز مستقیم در حد همان یک ماه یکبار برای دیدارهای رسمی دوطرفِ، باقی ماند و بحث در مورد دیگر جنبه های آن به مذاکرات دوجانبه ی آینده موکول شد.)
- فروش ۱۲ فروند سمند دیگر به کاراکاس
- صادرات مقادیری کشک خشک برای استفاده در طبخ آش رشته
- توافق بر سر مبادله ی آشپز های طرفین در نهادهای ریاست جمهوری ( به دلیل علاقه ی چاوز به قرمه سبزی و نیز طبخ هفته ای یکبار کاچاپای ونزوئلایی برای ریاست جمهوری ایران ).
- تسهیلات برای فروش محصولات کاموا بافی همسران دیپلمات های سفارت ایران در کاراکاس، در بازار اصلی شهر.
...
مذاکرات فشرده ی طرفین همچنان در جریان است و پیش بینی می شود تا ۳۳ ساعت آینده نیز به درازا بکشد.

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

در سفر خامنه ای به قم درجه های ارتش ساندیس خورها رونمایی شد(عکس)


نبش قبری دیگر یا جعل تاریخ برای تطهیر حسن آیت

چندی پیش روزنامه‌ی «وطن‌امروز» مصاحبه‌ای داشت با «ابراهیم‌اسرافیلیان» از هم‌راهان «حسن‌ آیت»، در این مصاحبه سعی شده بود نکاتی تازه در مورد شخصیت «آیت» و موضع‌گیری‌های سیاسی او مطرح شود. هم‌زمان برخی سایت‌ها مصاحبه‌هایی با همسر و فرزند دکتر آیت داشتند که ادعاهایی شبیه صحبت‌های آقای اسرافیلیان را مطرح می‌کرد. این نبش قبر از چه سبب است؟
حسن آیت و یا همان‌طور که طرف‌دارانش او را دکتر آیت می‌نامند متولد تیر ماه ۱۳۱۷ در شهرستان نجف‌آباد اصفهان و بزرگ‌شده در یک خانواده‌ی روستایی و مذهبی است. او بعدها در تهران در رشته‌های جامعه‌شناسی، حقوق و روزنامه‌نگاری به تحصیل پرداخت و هم‌زمان درس‌های حوزوی را فراگرفت و به زبان‌های عربی، انگلیسی‌ و فرانسه تسلط داشت. دکتر آیت را از مبارزان نهضت ملی‌شدن نفت هم خوانده‌اند که نمی‌تواند صحت داشته باشد، زیرا که او در آن هنگام فقط چهارده سال داشته است و به‌نظر می‌رسد با توجه به گرایش‌های ضد ملی‌گرایی‌اش، این مطلب‌ها بیش‌تر برای بازسازی چهره‌ی او و نشان دادن وطن‌پرستی‌اش ساخته شده باشند.
آیت با گرایش‌های چپ و عضویت در حزب «زحمت‌کشان‌ایران» و سپس با جنبه‌های خشن‌تر آن یعنی مبارزات مسلحانه وارد جریانات انقلاب شد. یکی از خصوصیات بارز دکتر آیت مخالفت او با غرب و اندیشه‌های «لیبرالیستی» بود. او بعدها توانست این تفکرات را در میان روحانیون نیز در پیش از انقلاب و با تدریس در مدرسه‌ی ‌عالی ‌قضایی ترویج دهد. چیزی که ثمره‌اش را پس از پیروزی انقلاب و با مخالفت با پیش‌نویس قانون اساسی گرفت و توانست قانون عرفی اولیه را به حکومت ولایت‌فقیه که خود بر اساس اندیشه‌های استادش «مظفر بقایی» تئوریزه کرده بود تغییر دهد.
نام حسن ‌آیت بر اساس نقش او در گنجاندن اصل ولایت‌فقیه در قانون‌اساسی و هم‌چنین طرح انقلاب فرهنگی و بستن دانش‌گاه‌ها پرآوازه شده است. در مورد تغییر قانون اساسی البته بعدها از سوی آیت‌اله خامنه‌ای از او به عنوان «دست خدا» یاد شد. «آن دست ملکوتی و الهی که اصل ولایت فقیه را در قانون‌اساسی گذاشت، او فهمید که چه می‌کند. کنترل کردن بنای مستحکم نظام‌اسلامی مادامی که اصل نورانی ولایت‌فقیه در قانون‌اساسی وجود دارد غیر ممکن است.» البته لو‌رفتن طرح او درباره‌ی بستن دانش‌گاه‌ها بعدها با مخالفت دوستانش در حزب جمهوری‌اسلامی روبه‌رو شد که تمامی آن‌ها بعدن در انفجار دفتر حزب کشته‌ شدند و آیت جان سالم به‌در برد.
با وجود تاثیر فراوانی که اندیشه‌هایش در شکل‌گیری جمهوری‌اسلامی به شکل فعلی داشته است، تقریبن هیچ اثر مکتوبی از او باقی نمانده است به‌جز جزوه‌ای درباره‌ی دکتر مصدق که به او منسوب است. البته دوستانش این موضوع را به توانایی‌هایش در دانش شفاهی و حافظه‌ی فوق‌العاده‌اش در حفظ کردن موضوعات نسبت می‌دهند. یکی‌دیگر از میراث‌های آیت که بعدها توسط شاگردانش هم‌چون «روح‌اله‌حسینیان و سیدحمید‌روحانی» دنبال شد، جست‌وجو در زندگی خصوصی، سابقه‌های سیاسی و گرایشات فکری، اخلاقی مخالفان سیاسی است. کاری که او در مورد «ابوالحسن بنی‌صدر» در مخالفت با ریاست جمهوری‌اش و بعدها «میر‌حسین‌ موسوی» برای تصدی پست وزارت خارجه انجام داد.
پس از سال‌ها سکوت در مورد حسن آیت و با پیش‌آمدن جریانات بعد از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ با انجام چند مصاحبه از سوی هم‌فکران سابق او نامش دوباره بر سر زبان‌ها افتاد. این‌بار برای نشان‌دادن شم بالای سیاسی آیت در شناسایی شخصیت واقعی میر‌حسین‌موسوی. در این گفت‌وگوها آقای اسرافیلیان، همسر حسن‌آیت و فرزندش تا آن‌جا پیش می‌روند که با برخی تفاوت‌ها در جزییات همگی ادعا می‌کنند که آقای موسوی به نوعی از این ترور سود می‌برده است و حتا گویا از طراحان آن بوده است و مدارکی بر‌علیه او نیز در جریان این ترور گم شده است.
«همسر دکتر آیت نقل مى‌کرد سه روزى بود که دکتر آیت بیمار بود، صبح روز سوم اسناد و مدارکى را جمع کرده داخل یک پوشه مى‌گذارد که برود. خانمش مى‌گوید: «که بیمار هستى بمان استراحت کن»، دکتر آیت مى‌گوید: «امروز باید بروم مجلس، امروز سرنوشت انقلاب مشخص خواهد شد. امروز قرار است مسئله تصدى وزارت‌ امور‌خارجه آقاى میرحسین‌موسوى مطرح شود.» پوشه را عقب پیکان قرار مى‌دهد. ماشین بنزى در ۱۰ مترى منزل دکتر آیت در حال پنچرگیرى بوده است. زمانى که دکتر داخل ماشین مى‌شود بنز حرکت مى‌کند و دکتر آیت را به مسلسل مى‌بندد و در حدود ۶۰ تیر شلیک مى‌کنند که هنوز هم با آن‌که در را تعمیر کرده‌اند باز هم جاى گلوله‌ها باقى مانده.» پس از آن همسر دکتر آیت نقل مى‌کند: «چند لحظه‌اى گیج حادثه بودیم که یک‌دفعه به یاد پوشه‌ی مدارک افتادیم و به‌دنبالش گشتیم گفتند: پاس‌دارى پوشه را برداشته و هم‌راه خود برده، دریافتیم که پوشه‌ی مدارک به وزارت امور خارجه رفته.
پس از آن‌که پاس‌دار را پیدا کردیم سراغ مدارک را گرفتیم، ابتدا منکر همه‌ی قضایا شد اما با اصرار ما قبول کرد و رفت مدارک را از اتاقى دیگر بیاورد. بعد از ۳۰ دقیقه به‌دنبال پاس‌دار داخل اتاق شدیم که دیدیم فرار کرده و دیگر اثرى از او نیافتیم. این‌که چه مواردى را مى‌خواست در مجلس مطرح کند هیچ‌گاه مشخص نشد.» محسن آیت فرزند او در پاسخ به این سوال که آیا در ترور آیت ابهامی وجود دارد، می‌گوید: «با توجه به مواضع سیاسی شهید آیت در رویارویی با طیف وسیعی از مخالفان، تفکر راستین انقلاب‌اسلامی، موارد مبهمی در این حادثه وجود دارد و مثلن این اطمینان وجود ندارد که آیا تنها گروه مشارکت‌کننده در ترور ایشان، مجاهدین‌خلق بوده‌اند یا مجموعه‌های دیگر‌هم به‌نوعی در این ماجرا نقش داشته و احتمالن انجام برخی هم‌آهنگی‌ها را به عهده داشته‌اند.»
با بررسی این مصاحبه‌ها می‌شود به‌راحتی دریافت که گویا دوباره تکرار تاریخی در جریان است و همانند تمامی انقلاب‌ها و به تبع آن انقلاب اسلامی قرار است با این روش تعداد دیگری از هم‌راهان اولیه حذف شخصیتی شوند تا بهانه برای اقدامات بعدی فراهم شود. باید نشست و دید تنگ‌تر شدن دامنه‌ی خودی‌های انقلاب تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد.

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

رباعی (11)

جـــان ها به فــدای خاکِ پاکش بادا !
چون من همه عاشقان هلاکـش بادا !
جـــــان داشتم و به راه ایـــــران دادم
مانده ست تن ام که کودِ خاکش بادا !

آقازاده‌هایی که به‌ راه پدر نرفتند: طالقانی، گیلانی، سیدحسن و...

سیاست در عصر دموکراسی به خانه شیشه‌ای می‌ماند که هرکس وارد آن شود، در معرض افکار عمومی است. زندگی شخصی سیاستمداران و خانواده آنان همیشه زیر ذره‌بین قرار دارد. حساسیت بر چگونگی زندگی شخصی سیاست‌مداران خاص این‌جا نیست. در همه دنیا کم و بیش این حساسیت وجود دارد. اما در ایران این حساسیت در اوج است و البته مردم هم حق دارند از فرزندان مسئولان خود بیش‌تر بدانند.
در سال‌های بعد از انقلاب واژه‌ای به واژگان سیاسی و اجتماعی ایران اضافه شد با عنوان «آقازاده». آقازادگان کسانی هستند که به‌واسطه حضور پدر یا یکی از بستگان درجه اولشان در پست‌های با نفوذ و قدرتمند از مصونیت‌های ویژه‌ای برخوردارند. سعی آقازاده‌ها بیش‌تر این بود که راه و رسم پدر و وابستگان قدرتمند خود را پیش گیرند و جا پای او گذارند یا بی سر و صدا در کناری از مصونیت و امکانات خاص که به واسطه آقازادگی به‌آن دست یافته‌اند، بهره‌مند شوند.
اما در این میان آقازادگانی هم بودند که پا جای پای پدر نگذاشتند و به سراغ سرنوشتی دیگر رفتند. گستره سرنوشت چنین آقازادگانی از مرگ و اعدام بود تا حبس خانگی و طرد سیاسی – اجتماعی.
رفتار فرزندان سیاست‌مداران و مسئولان ایرانی گاه آن‌چنان پرحاشیه بود که مسیر مبارزه پدر را تغییر داد و به مرور به حاشیه اصلی سیاست در ایران تبدیل شد. چنین آقازادگانی در سال‌های پس از انقلاب کم نبودند. این نوشته روایتی کوتاه از آقازادگانی است که راهی متفاوت از راه پدرانشان را انتخاب کردند.

خمینی‌ها
اگرچه فرزندان بنیانگذار انقلاب، رهروان شایسته‌ای برای امام بودند، بطوری‌که حاج‌سید مصطفا جانش را در راه اهداف پدر از دست داد و حاج احمد آقای خمینی هم سایه به سایه امام همراه و هم‌دم بودند و تا آخر عمر لحظه‌ای از هم‌راهی امام کوتاهی نداشتند، اما حساب نوه‌ها جدا بود، چنان‌که آنان سرنوشتی متفاوت از پدران خود پیدا کردند.
سیدحسین خمینی این خانواده بزرگ انقلاب را بی‌حاشیه نگذاشت و چنان‌که این روزها برخی سید حسن خمینی را در مقایسه‌ای دور از ذهن به سیدحسین نیز تشبیه می‌کنند.
سیدحسین خمینی تنها فرزند پسر سیدمصطفا خمینی است. حاشیه‌های پیرامون سیدحسین از زمانی آغاز شد که او در دوره اول انتخابات ریاست‌جمهوری ایران حمایت قاطعی از ابوالحسن بنی‌صدر کردو آیت‌اله بهشتی و اکبرهاشمی‌رفسنجانی را به بوته نقد کشاند و به مرور با انقلابیون زاویه پیدا کرد. چنین موضع‌گیریهایی باعث شدکه ازوی به‌عنوان یکی از مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران یاد شود. حسین خمینی درسال۲۰۰۴ وبعدازحمله نظامی آمریکا به عراق، از ایران به عراق و از عراق به ایالات متحده آمریکا سفر کرد و با بعضی سران اپوزیسیون جمهوری اسلامی دیدارهایی صورت داد.
وی در سال ۲۰۰۵ با خانواده‌اش به ایران برگشت و از آن پس کم‌تر رسانه‌ای شد، تا آن‌جا که برخی از حبس خانگی او سخن می‌گویند. سیدحسین خمینی هم‌چنین در ماه جون ۲۰۰۶ در مصاحبه با تلویزیون العربیه وی از حمله نظامی آمریکا به ایران به منظور آزادسازی ایران حمایت کرد و افزود:
«آزادی بایدازهر راهی وارد ایران شود چه از طریق تحولات داخلی چه خارجی.» جدیدترین تصاویر سیدحسین خمینی مربوط می‌شود به مراسم درگذشت داماد امام خمینی (ره) که وی را در کنار دیگر نوه‌های امام نشان می‌دهد. اما سیدحسن خمینی شناخته‌شده‌ترین عضو حاضر خانواده امام است که این روزها تولیت آرامگاه رهبر کبیر انقلاب را بر عهده دارد.
اگرچه تا چند سال پیش او به‌عنوان یکی از اعضای خانواده بنیان‌گذار انقلاب مورد احترام ویژه مسوولان قرار داشت، اما در بهمن سال ۱۳۸۶ سایت نوسازی، در نوشته‌ای با عنوان «راز لپ‌های گل‌انداخته سیدحسن خمینی» انتقادات بی‌پرده‌ای را علیه سیدحسن مطرح کرد. کار این سایت به تعطیلی کشیده شد و محمدحسین نوبختیان مدیر سایت بازداشت شد، اما این سرآغاز طرح انتقاد‌ها به خانواده امام خمینی (ره) و سیدحسن بود. سید‌حسن که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ به‌طور رسمی از کسی حمایت نکرد اما در مراسم تنفیذ و تحلیف محمود احمدی نژاد برای دوره دوم ریاست جمهوری شرکت نکرد و در مراسم هفته دولت در آرامگاه امام خمینی، به استقبال از محمود احمدی نژاد نرفت.
اوج انتقاد‌ها از سیدحسن خمینی در سال‌گرد ارتحال امام در سال جاری بود. چند روز پیش از این مراسم عکس‌هایی از سیدحسن خمینی منتشر شد که هم‌راه با سیدمحمد خاتمی، کروبی و مهندس موسوی درعروسی پسر میردامادی بر سر یک میز نشسته بود. همین باعث شد عده‌ای در روز ۱۴ خرداد زمانی که سیدحسن قصد سخن‌رانی داشت با سردادن شعار‌هایی چون مرگ بر منافق و شعارهایی بر ضد محمد خاتمی، موسوی و کروبی اجازه ندادند وی به سخن‌رانی خود ادامه دهد.

مطهری
علی مطهری، پسر شهید‌آیت‌اله مطهری، این روزها نماینده مردم تهران در بهارستان است، اما بسیاری از منتقدان وی که معمولن ازحامیان دولت هستند معتقدند که علی مطهری از راه و روش پدر خارج شده است و تنها از نام او بهره می‌جوید. صلاحیت علی مطهری ابتدا برای نامزدی در انتخابات رد شد اما در پی رایزنی‌ها و تجدیدنظرخواهی‌ها، شورای نگهبان رای به صلاحیت وی برای ورود به رقابت‌های انتخاباتی داد و او توانست زیر تابلوی حمایت از احمدی‌نژاد وارد مجلس شود. اما این روزها در صف اصول‌گرایان منتقد دولت قرار دارد که در عین حال از اصلاح‌طلبان نیز انتقاد می‌کند. مطهری پس از انتخابات به صراحت از حوادث روی داده انتقاد کرد و همین امر اعتراض چهره‌های اصول‌گرا را به‌دنبال داشت. انتقاد‌های مطهری از دولت و حامیانش کار را به آن‌جا کشاند که حتا بحث اخراجش از فراکسیون اصول‌گرایان مطرح شد، بحثی که مطهری از آن استقبال کرد، اما چنین نشد.

بهشتی‌‌ها
شاید کسی فکرش را نمی‌کرد انتخابات ریاست‌جمهوری و حوادث بعد از آن روزی پسر شهید بهشتی را پشت میله‌های زندان بفرستد، اما چنین شد. سیدعلیرضا بهشتی که از مشاوران اصلی میر حسین موسوی در انتخابات ریاست‌جمهوری بود و مدیر مسوولی روزنامه کلمه سبز را برعهده داشت. علیرضا بهشتی، فردای تظاهرات عاشورا، در روز ۷ دی ۱۳۸۸ در محل تدریس خود در دانشگاه بازداشت شد و چند هفته بعد آزاد شد. هر دو فرزند شهید بهشتی که در طول سالیان گذشته هیچ‌گاه در معرض مناصب سیاسی نبودند، ناگهان در انتخابات ریاست‌جمهوری به‌عنوان هسته اصلی حامیان میرحسین موسوی به صحنه انتخابات وارد شدند.

طالقانی‌ها
فرزندان آیت‌اله طالقانی را می‌توان در جمع آقازاده‌های پر حاشیه سال‌های اولیه انقلاب قرار داد.
چنان‌که ماجرای دستگیری دو پسر او در فروردین ماه ۱۳۵۸ حواشی زیادی را برای این خانواده به وجود آورد. ماجرا از این قرار بوده که ابوالحسن و مجتبی دو پسر آیت‌اله طالقانی نیمه شب ۲۳ فروردین بعد از خروج از سفارت فلسطین، توسط نیروهای شبه نظامی ناشناس بازداشت می‌شوند. در پی این حادثه، آیت‌اله طالقانی به حالت قهر دفاتر خود را تعطیل می‌کند و به مسافرتی اعلام نشده می‌رود. به‌دنبال این موضوع فرزندان آیت‌اله طالقانی با میان‌جیگری موثر سیداحمد خمینی-که نقش واسط بین آیت‌اله طالقانی و امام خمینی را داشت- آزاد می‌شوند.
اما یکی از نکاتی که بازداشت مجتبا طالقانی فرزند آیت‌اله را با حساسیت خاصی مواجه می‌کرد، مارکسیست شدن وی در جریان گرایش بخشی از سازمان مجاهدین خلق به مارکسیسم در سال ۱۳۵۵ بود. مجتبا طالقانی با نگارش نامه‌ای اعتراضی به پدر خویش علنن این دیدگاه خود را اعلام کرد. مجتبا طالقانی این روزها در فرانسه ساکن و عضو گروهی از روشن‌فکران ضدجنگ است. اعظم طالقانی دیگر فرزند آیت‌اله طالقانی نیز از فعالان ملی – مذهبی ایران و نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی ایران بود. او که اکنون دبیرکل جامعه زنان انقلاب اسلامی است، در دهه پنجاه چندین سال زندانی سیاسی حکومت پهلوی در زندان‌های اوین و قصر بود. پس از آن وارد دانشگاه شد و در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرد. اعظم طالقانی نخستین زنی است که خود را نامزد ریاست‌جمهوری در ایران کرد. او در سال ۱۳۷۶ و ۱۳۸۹ نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری ایران شده بود. به گفته خودش «برای آزمایش قانون اساسی، هیچ دلیلی وجود ندارد که یک زن نتواند نامزد انتخابات شود.»
اعظم طالقانی در تابستان ۲۰۰۳ (۱۳۸۲) به‌دلیل مرگ زهرا کاظمی روزنامه‌نگار کانادایی-ایرانی در زندان، برای اعتراض به نبود امنیت جانی زندانیان در مقابل زندان اوین تحصن کرد. وی در جریان انتخابات ۱۳۸۸ به طرف‌داری از میرحسین موسوی پرداخت.
سید مهدی طالقانی یکی دیگر از پسران آیت‌اله طالقانی اگرچه در عرصه سیاست حضوری پر رنگ نداشت اما، هر از چندی با موضع‌گیری‌هایش توجه‌ها را به خود جلب می‌کند. وی در نیمه شهریور سال ۸۴ در آستانه سال‌گرد آیت‌اله طالقانی در جلسه هفتگی انصار حزب‌اله شرکت کرد به انتقاد شدید از اصلاح‌طلبان پرداخت. او در سخنان خود تاکید کرد: بارها به کسانی‌که در موقع انتخابات در میتینگ‌های خود عکس آیت‌اله طالقانی را علم می‌کنند اخطار داده‌ایم که وقتی نامزد مطرح شما در تهران ۱۲۰۰ رای می‌آورد، این توهین به مرحوم طالقانی است. در انتخابات اخیر هم دوباره بعضی از کاندیداها عکس ایشان را علم کردند و از بین هشت کاندیدا نفر هفتم شدند.
آیت‌اله طالقانی سه دختر با نام‌های بدری، وحیده و اعظم و هم‌چنین سه فرزند پسر با نام‌های حسین، مجتبا طالقانی و مهدی داشت.

جنتی‌ها
فرزندان آیت‌اله جنتی دبیر شورای نگهبان قانون اساسی هم از جمله آقازادگانی هستند که هر یک به سویی رفتند. آیت‌اله جنتی دو پسر به‌نام علی و محمدحسین داشت. اگرچه علی راه سیاست هم سو با پدر را انتخاب کرد و دیپلمات شد، اما محمدحسین به راه پدر نرفت.
محمدحسین جنتی پس از اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی ایران، به حمایت از سازمان مجاهدین برخاست و فعالیت خود را شدت بخشید. او هم‌راه با همسرش فاطمه سروری به زندگی مخفی روی آورد و بالاخره در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در اصفهان کشته شد. آیت‌اله جنتی نذر کرده بوده که اگر پسرش حسین جنتی که فراری است و روند انقلاب را قبول ندارد دستگیر یا اعدام شود ۴۰ روز روزه شکر بگیرد.
علی جنتی پسر دیگر آیت‌اله جنتی سیاست‌مدار و دیپلمات ایرانی است که البته اگرچه دچار سرنوشت برادر نشد، اما در صف‌بندی‌های سیاسی بیش از این‌که نزدیک به پدر باشد، به‌عنوان چهره‌ای نزدیک به آیت‌اله هاشمی‌رفسنجانی شناخته می‌شود. او در سال ۱۳۵۹ رییس صداوسیمای استان خوزستان و در سال ۱۳۶۳ استان‌دار خوزستان شد. وی هم‌چنین در سال ۶۷ ریاست دفتر اکبر هاشمی‌رفسنجانی رییس مجلس را برعهده گرفت و در دوران ریاست‌جمهوری هاشمی به استان‌داری خراسان و سپس سفارت ایران در کویت برگزیده شد و تا پایان دوره ریاست‌جمهوری محمد خاتمی در این مقام باقی ماند. با پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۴ وی از کویت فراخوانده و به‌عنوان معاون سیاسی وزیر کشور مصطفا پورمحمدی منصوب شود، اما در آستانه انتخابات شوراها و مجلس خبرگان در سال ۱۳۸۵، تحت فشار هواداران محمود احمدی‌نژاد از این سمت کنار گذاشته و بار دیگر به‌عنوان سفیر به کویت فرستاده شد. علی جنتی در خرداد سال جاری توسط متکی وزیرخارجه از مقام خود برکنار شد. چند هفته پیش از برکناری علی جنتی برخی مطبوعات کویتی در ادعایی بی‌پایه و اساس از نقش برخی از ایرانیان در گروه‌های جاسوسی در کویت خبر داده بودند. البته این اتهام هیچ‌گاه توسط مقام‌های رسمی کویت تایید نشد.

خلخالی
فاطمه صادقی‌خلخالی دختر حجت‌الاسلام خلخالی استاد دانشگاه است. وی در زمینه حقوق زنان فعالیت می‌کند و پیش از این با ماه‌نامه زنان نیز هم‌کاری می‌کرد و عضو تحریریه فصل‌نامه گفتگو بوده است. فاطمه خلخالی هم‌چنین مطالبی در دفاع از جنبش فمینیستی در ایران و بر علیه حجاب در سال ۱۳۸۷ ارایه کرد. پدر وی محمدصادق صادقی‌گیوی معروف به خلخالی، روحانی و حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ بود. خلخالی در دادگاه‌هایی که ریاست آن‌ها را بر عهده داشت و برای محاکمه و مجازات دست‌اندرکاران حکومت پهلوی تشکیل می‌شدند، حکم اعدام افرادی چون امیرعباس هویدا نخست‌وزیر رژیم پهلوی و نعمت‌اله نصیری رییس ساواک را صادر کرده بود.

ناطق نوری
ناطق نوری فرزند حجت‌الاسلام ناطق نوری ازجمله آقازاده‌هایی بودکه تاپیش ازتبلیغات ومناظره‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری دهم، حرکت در سایه رابه متن ترجیح می‌داد. او کم‌تر چهره رسانه‌ای و سیاسی داشت و کسی از او خبر زیادی نداشت. اما این جریان بعداز مناظره‌های انتخاباتی تغییر کرد. محمود احمدی‌نژاد درمناظره معروف خود با میرحسین موسوی پیکان اتهامات خود را به فرزندان برخی سیاسیون ایرانی گرفت که پسر حجت‌الاسلام ناطق نوری یکی از آن‌ها بود. بعد از اتهام‌های احمدی‌نژاد مصطفا ناطق‌نوری سکوت خود را شکست و در ۱۴ خرداد ۸۸ طی نامه‌ای به میرحسین موسوی نامه شیوه مناظره تلویزیونی وی با رقیب انتخاباتیش راستود و از اتهام وارد شده بر خود و خانواده‌اش در این مناظره گلایه کرد. وی هم‌چنین در گفت‌وگویی با روزنامه ابرار گفت: «پدرم سخت‌ترین روزهای عمرش را در ماه‌های پس از انتخابات تجربه کرد.»

هاشمی‌ها
اگرچه فرزندان هاشمی‌رفسنجانی راهی به جز راه پدر نرفتند، فرزندانی که به پاشنه آشیل اقتدار پدر تبدیل شدند. به گمان بسیاری از منتقدان این خانواده راه و رسمی که فرزندان رییس مجمع تشخیص مصلحت برگزیدند مسیری نبود که از آن‌ها انتظار می‌رفت. بدون شک در سال‌های بعد از انقلاب و مخصوصن در چندین سال گذشته نام هاشمی‌ها با تجارت گره خورده است. این موضوع همیشه هم‌چون شایعه‌ای در بسته بین مردم دهان به دهان می‌چرخید اما هیچ‌گاه کسی اشاره مستقیم به آن نداشت. تا این‌که محمود احمدی‌نژاد در مناظره جنجالی‌اش با میرحسین موسوی از فرزندان هاشمی به‌عنوان کسانی نام برد که از جایگاه آقازادگی خود برای رسیدن به منافع شخصی استفاده می‌کنند.
پرحاشیه‌ترین این آقازاده‌ها مهدی هاشمی است. او که در سال‌های پایانی جنگ تحمیلی به هم‌راه مجتبا خامنه‌ای در جبهه‌ها حاضر شده بود، در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۴ در ستاد انتخاباتی پدرش اکبر هاشمی رفسنجانی فعالیت می‌کرد، اما در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ از حامیان میرحسین موسوی بود و بسیاری معتقد بودند که وی از امکانات دانشگاه آزاد برای حمایت از موسوی استفاده می‌کند. اما پس از انتخابات ریاست جمهوری نام وی از سوی چند تن از متهمان دادگاه متهمان پرونده کودتای مخملی به‌عنوان فرمانده پشت صحنه حوادث بعد از انتخابات مطرح شد.
حتا بعضی طرف‌داران احمدی‌نژاد مدعی شدند که مهدی هاشمی مهم‌ترین نقش را در انصراف سید محمد خاتمی و جای‌گزینی موسوی در این دوره از انتخابات بر عهده داشته است. مهدی هاشمی دو ماه پس از انتخابات به‌عنوان رییس دفتر هیت امنای دانشگاه آزاد اسلامی جهت بازدید و رسیدگی دفاتر و شعبات دانشگاه آزاد اسلامی به خارج از ایران رفت که این سفر حواشی بسیاری را به هم‌راه داشت که بعدها به سفر تحصیلی تعبیر شد که هنوز هم ادامه دارد.
در سال ۲۰۰۷ مدیرعامل و چند کارمند شرکت نفتی توتال توسط مقامات قضایی فرانسوی به اتهام پرداخت حدود ۶۰ میلیون یورو رشوه به مقامات ایرانی برای مشارکت در احداث میدان گازی پارس جنوبی بازداشت شدند و نام مهدی هاشمی به‌عنوان فردی که بخشی از این مبلغ را دریافت کرده مطرح شد. توتال در سال ۱۹۹۷ به هم‌راه شرکت گازپروم روسیه و پتروناس مالزی در مناقصه احداث این میدان گازی پیروز شده‌ بود و در سال ۲۰۰۴ پلیس سوییس متوجه شده بود که چندین میلیون یورو از اموال شرکت توتال به حساب یک ایرانی مقیم سوییس واریز شده که به گفته رسانه‌های فرانسوی از کارمندان مهدی هاشمی‌رفسنجانی است.
محسن هاشمی‌رفسنجانی پسر ارشد آیت‌اله هاشمی‌رفسنجانی هم اگرچه هم‌چون برادر کوچک‌ترش پرحاشیه نبود، اما بحث حضور یازده ساله وی به‌عنوان رییس متروی تهران بارها از سوی دولت احمدی‌نژاد مورد نقد قرار گرفته است. این انتقاد‌ها کار را به‌جایی رساند که محسن در مراسمی که برخی از فرماندهان نظامی نیز در آن حضور داشتند از حملات حامیان احمدی‌نژاد به پدرش و خانواده هاشمی به شدت انتقاد کند.
فائزه هم پر حاشیه‌ترین دختر آیت‌اله هاشمی‌رفسنجانی است که وارد وادی سیاست شده است. فائزه هاشمی نماینده دوم تهران در مجلس پنجم بود، اما شکست او در انتخابات مجلس ششم باعث کناره‌گیری او از سیاست شد.
او در سال ۱۳۷۸ اولین روزنامه مربوط به زنان یعنی روزنامه زن را منتشر کرد. فائزه از مخالفین جدی محمود احمدی‌نژاد رییس‌جمهوری کنونی ایران است که در اعتراضات پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ حضور فعالی داشت و حتا در تظاهرات روز ۳۰ خرداد برای مدت کوتاهی دستگیر شد.
فاطمه خواهر فائزه اما سیاست‌مدار نیست و پیش از این رییس فدراسیون ورزشی بیماران خاص بود. فاطمه هاشمی در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۸۸ از این سمت استعفا کرد تا هیچ سمت دولتی نداشته باشد.
یاسر هاشمی پسر کوچک هاشمی‌رفسنجانی هم اگرچه در مقطعی حاشیه‌هایی داشت، اما حاشیه‌های مهدی او را به حاشیه راند، تا این‌که چندی پیش خبری مبنی بر دستگیری رییس دفتر وی منتشر شد.

حسنی
رشید حسنی پسر حجت‌الاسلام حسنی امام جمعه ارومیه نیز از جمله آقازادگانی بود که راه پدر را نرفت و به کمک پدر به مجازات رسید.اگرچه حجت‌الاسلام حسنی از مبارزان با رژیم شاهنشاهی و نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی بود، اما پسرش رشید، در اوایل انقلاب به عضویت گروهک فدائیان خلق در آمد. پس از این بود که حجت الاسلام حسنی محل پسرش را به کمیته انقلاب اطلاع داد و رشید حسنی پس از محاکمه اعدام شد.

گیلانی
پسر آیت‌اله محمدی‌گیلانی هم از جمله آقازادگانی بود که با حکم پدر به مجازات رسید. آیت‌اله محمدی گیلانی که از فعالان سیاسی پیش از انقلاب بود پس از پیروزی انقلاب به دستور امام‌خمینی (ره) تشکیل دادگاه انقلاب را بر عهده گرفت و پس از تشکیل شورای عالی قضایی به عضویت این شورای درآمد. آیت‌اله محمدی‌گیلانی سه پسر داشت که اوایل انقلاب از اعضای مجاهدین خلق بودند.
پسر اول و دوم آیت‌اله گیلانی یکی در تصادف و دیگری در درگیری‌های خیابانی کشته شدند، اما پسر سوم با حکم پدر اعدام شد.
البته آن‌چنان‌که تفاوت‌های نسلی، شکاف‌های نسلی را ایجاد کرده است، مطالعه سرنوشت فرزندان مسوولان هم گویای شکاف‌های نسلی است. شکاف فرزندان و پدران، شکاف نسل اول فرزندان و نسل‌های بعدی و …. در این میان شخصیت‌ها و سیاست‌مداران بسیاری هم هستند که گرفتار شکاف نسلی فرزندان خود نشده اند و در کوران حوادث امتحان خوبی پس داده‌اند.

خانم حامی احمدی نژاد در ضیافت شام نیویورک که بود ؟

بعد از آن که رسانه های اصولگرا از حضور یکی از حامیان جرج بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا خبر داده و تصاویر او با همسر بوش را منتشر کردند، اکنون افشای هویت و پیشینه یکی از ایرانیان مقیم آمریکا که صداوسیما او را فردی عاشق وطن و دوستدار احمدی نژاد معرفی کرد، اطلاعات جالبی را به دست داده است.
به گزارش خبرنگار “آینده”، در پی ضیافت شام احمدی‌نژاد به شماری از ایرانیان مقیم آمریکا، صداوسیما در گزارشی به مصاحبه با برخی میهمانان این جشن پرداخت و در این میان زن جوانی با صدای لرزان به خبرنگار صداوسیما می‌گوید: «شما نمی‌دونید چی دارید… اگه قدرشو داشتید… من خاک ایرانو ببینم خاکشو می‌بوسم…»
تا اینجای کار هیچ اشکالی ندارد. نه طرفداری از احمدی‌نژاد چیز غریبی‌ست نه از دست ندادن شام مفت وزارت امور خارجه ایران در آمریکا با مزایای جانبی، بی سابقه بوده . پرسش از این هم نیست که چرا اگر کسی تا این حد از اینکه مردم ایران “قدرشو نمی‌داشتن” حسرت زده و متاثر است، خود در دورترین نقطه سیاسی-جغرافیایی از ایران کنونی جا خوش کرده است.
ماجرا از آنجا بامزه می‌شود که بدانیم خانم قدرداشت، نویخانم امید البته به چسباندن عکس‌های شیرفهم‌کننده در بالای سایت‌هایی که مربوط به ایشان است علاقه دارد و مثلا عکسی با پرچم اسرائیل -که احتمالا مربوط به یکی از سخنرانی‌های ایشان در مقام اپوزیسیون جمهوری اسلامی است- در بالای وب‌سایت شخصی ایشان به چشم می‌خورد. لابد برای مخاطب انگلیسی‌زبان تا بداند با شیرزنی آزاده و روشنفکر! طرف است که پنجه در پنجه حکومتی انداخته است که به زعم او ایران را تبدیل به جهنم کرده است و فاکس‌نیوز هم بدون علت یک نفر را برای نظر دادن در مورد ایران به میزگردها و مصاحبه‌های متعددش دعوت نمی‌کند.سنده کتابی‌ است به نام زندگی در جهنم، که البته منظور از جهنم هم نه آمریکای جنایت‌کار و شیطان بزرگ که همین نظام مقدس جمهوری اسلامی است. آنقدر هم اصرار بوده که در سایت ویژه‌ی این کتاب عکسی از امام خمینی(ره) چسبانده شده تا مبادا جهنم مورد نظر خانم امید با سایر جهنم‌ها اشتباه گرفته شود.
خانم امید البته به چسباندن عکس‌های شیرفهم‌کننده در بالای سایت‌هایی که مربوط به ایشان است علاقه دارد و مثلا عکسی با پرچم اسرائیل -که احتمالا مربوط به یکی از سخنرانی‌های ایشان در مقام اپوزیسیون جمهوری اسلامی است- در بالای وب‌سایت شخصی ایشان به چشم می‌خورد. لابد برای مخاطب انگلیسی‌زبان تا بداند با شیرزنی آزاده و روشنفکر! طرف است که پنجه در پنجه حکومتی انداخته است که به زعم او ایران را تبدیل به جهنم کرده است و فاکس‌نیوز هم بدون علت یک نفر را برای نظر دادن در مورد ایران به میزگردها و مصاحبه‌های متعددش دعوت نمی‌کند.
ماجرا همچنان ادامه دارد. خانم امید با شدت گرفتن اعتراضات جنبش سبز و توجه جهانی به این موضوع، با شال سبز در فاکس نیوز ظاهر می‌شود و اظهار نظر می‌کند. او در ابتدای ویدئوی این گفتگو در سایت یوتیوب و چند جای دیگر مدیرسایت irananditsfuture.org معرفی می‌شود که وجود خارجی ندارد. وب سایت archive.net می‌گوید گویا هیچ گاه هم وجود نداشته است. (سایت دیگری البته با آدرس iranfuture.org وجود دارد که گویی کپی-پیستی سرسری از وب‌سایت شخصی خود غزل امید است و در آنجا مدیر اجرایی معرفی شده است.)

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

شعر : سختی اوضاع ایران....

اگـــــــرسختی اوضاع را تحمل می‌كند ایران
شودجان ازشراب تلخ مست وملتهب،جوشان
خیالت می‌رســـــــــــد آرام شد دریای توفان‌زا
نهفته زیر خاكسـتر هـــــزاران اخگر سوزان
درو خـواهی نمودت آنچـه را كه كاشتی، آخر
چه‌كردی‌جزفشاروضرب ‌وجرح‌كشته‌وزندان؟
چه قامت‌های سروی كه‌ زبن‌ برخاك سردافتاد
به یادت مانده سهراب و ندا و نادرو اشـكان؟
تو ازپایان كار مستبدان بی خــــــــبر ماندی
كه مُلك با كفر‌ می‌ماند ولی باظلم، بس ویران
چه باتشویش پندت می‌دهند ازدورو ازنزدیك
ولی افسوس بیهوده،چه‌جای مشت باسندان؟
شود پیروز برشمشیر خــــون، باقدرت ایمان
مسلح گرچه باشند جیره خواران تا بن دندان

فتوکاتورهایی از رفسنجانی، احمدی نژاد، مختارنامه میر باقری



امارات، مالک سه جزیره در خلیج فارس است


روز پنج‌شنبه، در پی سفر یک هیت چینی به امارات، رییس مجلس امارات از آن‌ها خواست تا در حل مشکل مالکیت بر سه جزیره ایرانی به این دولت کمک کند.
به اعتقاد تحلیل‌گران، هرگاه شرایط بین‌المللی برای ایران دشوارمیشود دولت امارات موضوع مالکیت جزایر سه‌گانه را مطرح می‌کند.
به گزارش دویچه‌وله، در حاشیه سفر یک هیت ۲۱ نفره از کنگره ملی جمهوری خلق چین ‌به امارات متحده عربی، عبدالعزیز الغریر رییس پارلمان امارات از چین به عنوان متحد نزدیک ایران خواست تا در «حاکمیت بر جزایر سه‌گانه خلیج فارس» به این کشور کمک کند.
الغریر ازهمراهی چینیها با این درخواست خبردادوگفت: «آنهابه ماگفتند تقاضای شمادرموردجزایر معتبروقانونی است».
وی افزود: «آقای لی از ما دعوت کرد به چین سفر کنیم و طرح‌ها و ایده‌هامان را به مقامات چینی و کنگره ملی خلق چین ارایه کنیم».
چندی پیش امارات این موضوع رابادیگر متحدایران نیزدرمیان گذاشته بود. رییس دولت امارات درپیامی به بشاراسد ازاو خواسته بود، در موضوع جزایر سه‌گانه ایرانی با استفاده از روابط گسترده خود با ایران مانع از گسترش بحران فعلی در رابطه با ایران شود. ازسوی دیگراتحادیه عرب وشورای هم‌کاری خلیج فارس نیزدراین مناقشه جانب امارات رامیگیرند.
دولت امارات ادعا می‌کند که تا سال ۱۹۷۱ سه جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک، تحت حاکمیت وی بوده است اما ایران این جزایر را جز لاینفک تمامیت ارضی خود می‌داند و اعلام کرده که در هیچ محکمه بین‌المللی حاضر نمی‌شود.

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

احمد شاملو: چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است،
زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است،
زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است،
زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است،
زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است،
زمان کره‌اش می‌کشتند که خراب‌کار است ،
امروز توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است. اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است،
حالا تو اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است،
عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است،
صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است،
فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌،
کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است،
روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند،
چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند،
و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند...
و چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت

پای برهنه رجایی روی میز سازمان‌ملل +(عکس)


داستان کفش و جوراب درآوردن رجایی و گذاشتن پای برهنه‌اش روی میز در یک کنفرانس مطبوعاتی در حاشیه اجلاس عمومی سازمان ملل را بارها شنیده‌ایم اما حداقل هیچ تصویری از این قضیه ندیده بودیم.
آن زمان در اوج قضایای گروگان‌گیری و آغاز جنگ ایران و عراق سران کشورهای جهان مشتاق شنیدن سخنان نماینده یک کشور انقلابی بودند. او هم مثل احمدی‌نژاد که در سازمان ملل دعای فرج می‌خواند، به‌جای سلام به دبیرکل و حضار، نطقش را با قرآن شروع کرد.
مصطفا تاج‌زاده که آن‌زمان به هم‌راه بهزاد نبوی جزو هیت هم‌راه رجایی بود (که البته الان هردو در زندان به تفکر مشغولند) در خاطراتش از این سفر گفته که رجایی معتقد بوده سازمان ملل هم مثل مجلس است و چون در مجلس او صحبت‌هایش را با سلام به رییس شروع نمی‌کند در سازمان ملل هم این کار را نخواهد کرد. رجایی در دومین کنفرانس مطبوعاتی‌اش در حاشیه این اجلاس بود که پای برهنه خود را روی میز گذاشت و موجب حیرت خبرنگاران شد.
به گفته تاج‌زاده، رجایی با این‌کار، که برای او و بقیه هیت ایرانی هم غیرمنتظره بوده، می‌خواسته با نشان دادن آثار شکنجه دوران شاه به خبرنگارانی که از وضعیت گروگان‌های آمریکایی سوال می‌کردند، علت دشمنی ایران را با آمریکا که حامی شاه بود بفهماند.

راهنمای تصویری کامنت گذاشتن در وبلاگ (عکس)



۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

دریچه‌های خاموش

ساندویچ نیم خورده‌ی هات‌داگ رو می‌اندازم توی جوی آب. اشتها ندارم چند روزه، فکر کنم مال بی‌خوابی زیاد باشه. آن‌قدر از سایه‌ی خودمم می‌ترسم که نمی‌تونم بخوابم. اول فکر می‌کردم، این‌که فقط بتونم بیام بیرون حله ولی حالا می‌بینم که نه، چون چشم آدم‌هایی که تا دیروز حتا نگاهشونم نمی‌کردی برات آشنا و غریبه می‌شند.
چرت و پرت نمی‌گم آشنا می‌شن چون هی دایم به تو نگاه می‌کنند و یا تو فکر می‌کنی دارند بهت نگاه می‌کنند و غریبه چون حتا یک‌ذره آشنایی توشون نمی‌بینی. اصلن ولش کن الان به این چیزا فکر نمی‌کنم چون این برام مهم نیست. نمی‌دونم، امروز نرفتم پیش رابطی که باید می‌رفتم همون که کارا رو قرار بود ردیف کنه. نمی‌دونم فکر کردم من چند سال باید فرار کنم با ترسی که همیشه پشتم و بدرقه‌ی هر راهی که برم. آره خوب باید جونم در می‌اومد و قبل این کار به همه‌ی این چیزا فکر می‌کردم ولی اول که اومدم تو هوای آزاد نفس کشیدم یک جورایی خودم برای خودم ثابت شدم. حتا اگر برگردم با همه‌ی بدبختی‌هایی که در انتظارم هستن خودتم خوب می‌دونی که من دیگه اون‌جا می‌تونم گلیم خودمو از آب بکشم بیرون. اصلن فکر نمی‌کردم این‌طوری بشه چی شد که یک‌هو من تا مرز غرق‌شدن رفتم؟ من باید برگردم.
دستامو که چفت کرد به هم دیگه نمی‌تونستم کاری بکنم. دهنم خون خالی بود فکر کنم یکی از دندونام لق شده بود و دوست داشتم هی با زبون بزنم بهش.
نفرت از چشمای هر‌دومون می‌بارید هیچ‌وقت توی اون‌همه کلاس درس این‌همه نفرت یاد نگرفته بودم. می‌تونستم همون‌جا هر دو چشمش از کاسه دربیارم و با تیغ داغونشون کنم. ولی واقعن نا نداشتم. موقعی که داشتم از اتاق میومدم بیرون دستش رو تا نزدیکی لبم آورد صورتش رو هم آورد جلو یک لحظه فکر کردم می‌خواد منو ببوسه ولی نکرد دستشو گذاشت روی جای زخمم و فشار داد. زنی که کنارش بود خندید.
شنیدم مانکن بودی؟
نگاهش کردم .
تکلیفت روشن کن یا بجنگ یا هرزه باش و بلند خندید. زنه هم عین سگ دست‌آموز دنبالش خندید و فکر کنم اصلن زنه تا حالا کلمه‌ی جنسیت نشنیده بود و گرنه این‌طوری حداقل نمی‌خندید.
قیافه‌هاتونو گذاشتم یک گوشه‌ی ذهنم. خودتون خواستید.
وقتی رسیدم توی سلول یعنی پرتم کردند، حتا ذره‌ای جابه‌جا نشدم و خوابیدم. نمی‌دونم چه‌قدر خوابیدم ولی فکر کنم نیم ساعت هم نشد. بلندم کردند. در اون لحظه هیچی نمی‌دیدم و نمی‌شنیدم، هنوز خوشحال خواب مادرم بودم که دیدم، احساس می‌کردم دارم میرم صبحونه بخورم. نمی‌دونم هنوز اثرات لبخند چند دقیقه‌ پیش روی صورتم بود، چون چنان کشیده محکمی خوردم که برق از سرم پروند.
به چی می‌خندی هرزه کثافت کافر؟
من اصلن نمی‌خندم مردیکه مادرسگ
اینو با چشمای اشک‌آلود و محکم و بلند و قوی توی دلم گفتم.
اصلن نمی‌فهمیدم چی می‌گه ولی فهمیدم امروز به جز اون چک کتک دیگه‌ای نمی‌خورم. گفت که میرم پیش یک سری آشغال کافر دیگه تا زمان دادگاهم تکلیفم روشن بشه و با قید هیچ وثیقه‌ای هم نمی‌تونم برم بیرون.
کمی خوشحال شدم چون واقعن نای کتک خوردن نداشتم. اومدم بیرون. اجازه دادند که برم حموم. وقتی وارد بند شدم تا مغز استخونم تیر کشید.
تازه فهمیدم وقتی گفت میری جایی که یادت بره واسه حق کیا مبارزه می‌کردی البته اون گفت خودتو جر می‌دادی یعنی چی؟
این‌جا فکر کنم آخر دنیا بود من قبلن با هزار بدبختی اومده بودم این‌جا، ولی این بخش رو ندیده بودم. این جا پر بود از کسانی که خودشونم بودنشونو فراموش کرده بودند.
اینا یعنی به مادر خودشونم رحم نمی‌کنند. امیدوارم آدمای زیادی سلام ویژه‌ی منو به مادرش برسونند.
وقتی که دنبال دخترک جوون وارد بند شدم تا رسیدم به سلول، مورد عنایت ویژه‌ی همه تقریبن قرار گرفتم. بعضی‌هاشون در واقع خیلی هم بامزه بود اگر من این همه کپ نکرده بودم. وقتی دخترک منو هل داد تو سلول به صورتش که نگاه کردم بیش‌تر از نوزده سال نداشت.
برادر سبیلاتو سربالا بزنی بیش‌تر بهت میاد و مستقیم توی صورتش نگاه کردم.
گفت خفه شو و یک فحش خیلی زشتم به مادرم داد. طفلک مادرم یک عمر به خاطر کارای من خون دل خورد و این چند روز هم همش فحش‌های رکیک شنید.
و راهش کشید و رفت. یادم باشه.
چند روزی اصلن جز برای کارهای ضروری و غذا خوردن از تخت پایین نیومدم. انگار این تختی که من روش افتاده بودم مال یک‌نفر بود که تازه اعدام شده بود. یک‌نفر دیگه‌ هم تو اتاق بود که فکر کنم لال بود یا اون فکر کرده بود من لالم که حرف نمی‌زد. بالاخره بد نبود تا من عادت کنم.
یک هفته‌ای گذشته بود و من هم یکم بهتر شده بودم. هم‌بندی‌ها زیاد اومده بودند سراغم و مستفیضم کرده بودند ولی چیز جدی پیش نیومد بود برام.
یک روز که دراز کشیده بودم داشتم فکر می‌کردم من چه‌قدر خودم برای گرفتن حق امثال اینا کشته بودم و حالا که نفس به نفس این بدبختام، مثل این‌که جذامین خودمو ازشون این‌همه جدا کرده بودم، ولی خوب نمی‌تونستم، خیلی خیلی خسته بودم.
یک‌هو صدای هوار بلندی تمام سالن را لرزوند. از اتاق که اومدم بیرون چیزی‌و که دیدم انگار واقعیت نبود. وسط سالن یک گله آدم ریخته بودند روی هم و هر کسی هم از هر جا سر می‌رسید می‌رفت قاطی دعوا می‌شد.
همین‌طور گیج و ویج نگاه می‌کردم تا این‌که یک‌هو یک چیزی از کنار دستم رفت تو و تمام آن سیاهی وسط سالن هجوم آوردند طرف سلول من.
در کسری از ثانیه فقط محکم ایستادم و دستمو گرفتم به در سلول. گفتم کسی حق داخل شدن ندارد. یکی‌شون که لات‌تر بود گفت خودم قاطی نکنم و گمشم کنار و داشت می‌آمد تو. وقتی با مشت کوبیدم تو صورتش و پشت سرش لگدم رو هم ول کردم، نمی‌دونم از هوارم ترسیدند یا شدت ضربه‌هام یا از زخم کنار صورتم ولی رفتند. نمی‌دونم اصلن نفهمیدم چه اتفاقی افتاد و چی شد فقط رفتند.
برگشتم داخل وقتی دوتا چشم مشکی پر اشک را دیدم دلم لرزید. فکر کردم مال ترس دعوا بود ولی نبود و توی اون‌همه لجن و کثافت دلم لرزید.
یادته می‌گفتی دل من دیگه از لرزیدنش گذشته؟ ولی لرزید.
بلندش کردم و گفتم می‌تونه بره. گفت نمی‌تونه، چون بیرون دخلشو میارن. راست می‌گفت.
موند، به هم‌اتاقیم با تحکم گفتم این این‌جا می‌‌مونه. لات شده بودم.
زنی در بند بود که نه تنها از جنس این زنان نبود بلکه متفاوت هم بود. پول‌دار بود و اومده بود و این‌جا برای خودش امپراطوری راه انداخته بود، حتا آدم می‌کشت. پول می‌داد به این بدبختا و یا وعده و وعید وکیل و آزادی. مریض بود. اومده بود که بازی کنه بیش‌تر با جون آدم‌ها. نوچه‌ام زیاد داشت ولی این‌جا بیش‌ترشون معتاد بودند.
با یکی دو نفری دوست شده بودم. نمی‌دونم، ولی بهم اعتماد کرده بودند بعد از اون جریان کسانی که از زن می ترسیدند، فکر کرده بودند بیان تو جبهه‌ی من و من رد نمی‌کردم. چون برای بقا احتیاج داشتم.
دخترک مثل آستین لباسم به من چسبیده بود و من هر‌وقت افکارمو به هم می‌زدم، می‌دیدم دارم بهش فکر می‌کنم. دخترک را دوست داشتم، نه معمولی، مثل یک عشق ولی فرار می‌کردم. زمانی که برای من با ثانیه‌ها می‌گذشت حالا از دستم در می رفت. چند درگیری کوچک داشتم و همه را از سر گذرانده بودم. دیگه من هم جزیی از این قبیله بودم.
بهم اجازه‌ی ملاقات دادند و پدر را دیدم گفت کسی را دیده سند می‌گذارد. و رهام می‌کند و بعد رابطی تا مرا ببرد به آن‌سوی دیگر. نگاهش کردم و چیزی نگفتم.
نمی‌توانستم بروم و به هیچ‌کس هم چیزی نمی‌توانستم بگویم و نمی توانستم هم بمونم.
می‌دونستم به زودی غوغای عظیمی در این فراموش‌خانه به راه می افتد. می دونستم دارند تدارک حمله در شبی نیمه شبی را می بینند. می ترسیدم، نمی خوابیدم، حالا من روبه روی کسانی ایستاده بودم که خودم برای گرفتن حقشون این‌جا بودم. البته من باز هم می‌کردم، ولی اول باید زنده می موندم.
باید کاری می‌کردم تا تضمینی باشد برای جان دخترک. می دانستم پدر سند گذاشته.
رفتم با هزار دروغ و دغل تو آشپزخونه و از اون‌جا یک چاقو‌ی بزرگ دزدیدم. صبر کردم تا خاموشی دادند. رفتم یواشکی از سلول بیرون، ایستادم مثل این‌که گرد مرگ پاشیده شده بود. آهسته به سمت سلول زن رفتم. همه خوابیده بودند، زن هم همین‌طور، در خواب چه معصوم بود. آهسته چاقو را روی گلویش گذاشتم و دستم را روی دهانش. هراسناک و بی‌پناه از خواب بلند شد. چاقو را فشار دادم نمی‌دانستم می خواهم چه بکنم و یا چه کار کنم که بترسد.
آهسته دستم را از روی دهانش برداشتم و نگاهش کردم. می ترسید، من هم همین‌طور. چاقو گلویش را خونی کرده بود فقط گفتم از دخترک دور بماند والا دفعه‌ی بعد صبحی را نخواهد دید.
می‌دانم تا مدتی ترسش او را فلج می‌کند تا من فکری به حال دخترکم بکنم. و آمدم بیرون به همه گفتم سه روز دیگر برمی‌گردم.باید برگردم. شاید روزی از پدر بخواهم دوتا سند بیاورد و قراری دیگر را تنظیم کند. می‌آییم بیرون من و دخترک و آن‌وقت بازهم نمی‌دانم با مشکلم چه کنم. عیب نداره الان باید برگردم بعد بهش فکر می‌کنم.

معرفی موتور جستجوی یاحق مسنجر (یاهوی ایرانی)




حدیث در باب کامنت گذاری در وبلاگ از امام موسیو بن جفری

أقسم أن تكون نظيفة ، ونوع الفارسي مضحك وسبعين سنة من العبادة هو أفضل
به جدم قسم یک کامنت تمیز، فارسی تایپ شده و بامزه از هفتاد سال عبادت بهتر است
امام موسیو بِن جفری

۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

غذای سگ نمی خوریم!

مرد جوان در قصابی ایستاده بود و قصاب گوشت های او را آماده می کرد. در همین حال پیرزنی وارد دکان شد و تقاضای نیم کیلو گوشت کرد. مرد قصاب آشغال گوشت استخوان، چربی، ریشه ها و پوست های گوشتی که برای مرد جوان گذاشته بود می برید و برای پیرزن می گذاشت. صورت مرد جوان از خجالت و عصبانیت قرمز شده بود و به خودش می پیچید. دستانش از ناراحتی می لرزید و داشت با خودش کلنجار می رفت. احساس حقارت می کرد، حس می کرد که این موضوع تقصیر اوست و وی گناهکار است. ناگهان تکه ای گوشت لخم را از روی گوشت های خودش برداشته و روی بسته ی پیرزن گذاشت. پیرزن نگاهی به جوان کرد و با عصبانیت و ناراحتی مانند انسانی که حقیر شده و بدترین توهین ها به او شده است رو به مرد جوان کرد و گفت : " ننه جان؛ مگر تو این ها را برای سگ ات نمی خواستی؟ نه ننه درسته که پول نداریم، اما غذای سگ نمی خوریم! "
قصاب نگاهی به جوان کرد و پوزخندی زد.

مهرگان روز ملی پیمان

مهرگان جشن بزرگ ملی ایرانیان، روز دادگری و راستی، و روز چیرگی نیکی و درستی ایرانی بر ستمگری و فرمانرایی دروغ و پلشتی و بیگانه اندیشی است. مهرگان روز پاسداری پیمان ها و روز هشدار به پیمان شکنان و قانون شکنان است. ما این روز مهر و وفای به پیمان را به نام "روز ملی پیمان" گرامی می داریم. یک ملت از پیمان مردمان به یکدیگر بوجود می آید، و وفای به این پیمان است که ملت ها را پایدار نگه می دارد، و وفای به پیمان خدمتگذاری مردم است که سردمداران و نمایندگان مردم را بر سر کار نگه می دارد. در این روز فرخنده مهرگان بود که فرشتگان به یاری کاوه آهنگر شتافتند تا مردم ایران زمین را از گزند ضحاک ستمگر و خونخوار که مغز جوانان برومند ایرانی را خوراک مارهای برآمده از شانه هایش می کرد برهانند.
ما ایرانیان، در هر کجای جهان که هستیم، باید در این روز خجسته پاکشویی تن و روان کنیم تا خود را از آلودگی به دروغ، خشم، حسد، آز، کینه و انتقام جویی بزداییم وسه شعار ایرانی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را سرمشق زندگی خود کنیم. هم پیمان شویم تا دروغ و ریا و خشونت و فساد و خیانت به رای مردم را از میهن خود برانیم و راستی و درستی و شایسته سالاری را جانشین نماییم. هم پیمان شویم که هرگز در برابر زر و زور و فریب و فساد تسلیم نشویم. هم پیمان شویم که هیچ اندیشه و کارکردی را علیه منافع ملت و میهنمان نپذیریم؛ هم پیمان شویم که ایرانی باشیم. ما باید چنان ایرانی باشیم تا همه مردم جهان آرزو کنند ایرانی شوند. ما تا آزادی و حق ایرانی زیستن را بازپس نگیریم آرام نمی نشینیم.
دوران سیاهی و تباهی، زورگویی و خشونت، و نادیده گرفتن خواست ملت به سر آمده است. ایران بزرگتر از آن است که به جز آدم های بزرگ و آزاده بر آن حکومت کنند. ایران، ایران مردان بزرگی است که تنها به آزادی مردم و یکپارچکی و استقلال کشورمان بیندیشند، مردانی که پیرو رای مردم باشند و آرمانشان گرامیداشت حقوق بشر باشد. ملت ایران باید سرنوشت خود را خود به دست بگیرد، و این بزودی خواهد شد؛ نه با خشونت و آشوب و تیزی شمشیر، بلکه با پایداری و خرد و مهر، ولی با سرسختی و نرمی ابریشم

بزرگداشت مهرگان بزرگ و پیشنهاد بنیاد میراث پاسارگاد برای ثبت جهانی مهرگان

هزاران سال است که مردمان ایرانزمين، آشکارا و نهان، مهرگان را به عنوان یکی از مهم ترین جشن های ملی خود گرامی می دارند و در این روز به شکل های مختلف، به شادمانی و سرور می پردازند. برگزاری مهرگان، همچون دیگر جشن های ملی ما، ریشه ی مردمی داشته و، بی توجه به حکومت هایی، که گاه به دلایل مختلف سر ناسازگاری با جشن های ملی ما را داشته اند، تا به امروز پايدار مانده است.
اگرچه روز واقعی برگزاری مهرگان، در تحقيقات اساتید مختلف تاریخ و فرهنگ ایران، به صورت های متفاوتی ذکر شده، اما روشن است که مهرگان، در روزهای میانی ماه مهر برگزار می شده و، همانند جشن های بزرگی چون نوروز، چهارشنبه سوری، یلدا، همیشه زنده و پویا و به روز بوده است.
جشن مهرگان اگر چه، در ابتدا، جشنی برای ستایش میترا یا مهر بوده ، اما آن چه مهرگان را همیشگی، و به روز نگاه داشته پیامی انسانی و ارزشمند است که در این جشن وجود دارد، و آن احترام و باور به مهر، به معنای «روشنایی و مهربانی» و همچنین «وفای به پیمان» است. در نزد ایرانیان باستان، همانگونه که دروغ و ویرانگری از مهم ترین گناهان و بدی ها بوده، پیمان شکنی نیز گناهی نابخشودنی به شمار می آمده، آنچنان که آن ها بر این باور بوده اند که پیمان شکنان سرزمین ها را به ویرانی و شکست می کشانند. چنان که در مهريشت باستانی می خوانيم که: «پیمان شکن نابکار سراسر کشور را ویران می سازد»؛ که این در واقع اشاره ای است به حکام و رهبرانی که پیمان خویش را با مردمان شکسته و کشور را به نابودی کشانده اند و قرن های قرن است که مهرگان، به عنوان یک جشن ملی، روزی شناخته شده که در آن مردمان ایرانزمین از یک سو چهره ی پیمان شکنان و دروغگویان را به نمایش بگذارند و از سویی دیگر پیمان خويش را با راستگویان و نیکان تجدید کرده و آن را گرامی دارند و چنین است که مهرگان، اکنون، و در آغاز قرن بیست و یکم نیز، به عنوان جشنی امروزی، زمینی، و با استانداردهای حقوق بشری مطرح و به روز است.
کمیته ی بین المللی نجات پاسارگاد، همانند شش سال گذشته، امسال نیز از ایرانیان و به ويژه فرهنگ دوستان ایرانی تقاضا میکند به هرشکلی که میدانند در بزرگداشت مهرگان بزرگ شرکت کنند تا همگی از اين راه پیمان خویش را با روشنایی، مهر و مهربانی و نیکی و راستی پاس داشته، و راه را برای بیرون راندن هر چه زشتی و پیمان شکنی و نامهربانی از سرزمینمان است هموار کنیم.
در عین حال، از آنجا که دولت کنونی ایران، برخلاف تظاهراتی که دارد، کمترین توجهی به ثبت میراث های ملی و معنوی ما ندارد، همین جا به اطلاع همگان می رسانیم که بنیاد میراث پاسارگاد، همچنان که جشن های یلدا و چهارشنبه سوری را برای ثبت در میراث معنوی جهانی به یونسکو پیشنهاد داده است، امسال نیز پرونده ی «مهرگان» را، به عنوان جشنی که ریشه های انسانی و سازنده در خود دارد، برای ثبت در فهرست آثار ازرشمند و معنوی جهانی به سازمان یونسکو خواهد فرستاد.

از سوی کمیته بین المللی نجات پاسارگاد

مسئولان فرهنگی جمهوری اسلامی تفاوت کوروش کبیر و میرزا کوچک خان جنگلی را نمی فهمند!

این عکس به کوروش بزرگ بیشتر شبیه است یا به میرزا کوچک خان؟ نظر بدهید؟
از مسئولان فرهنگی جمهوری اسلامی بیش از این انتظار نمی رود. وقتی خانم آزاده اردکانی می شود رییس موزه ملی ایران با سوابقی که برایتان نوشتم... نتیجه همین است که می بینید.

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

«چیدمان برنامه‌ریزی جدید صدای آمریکا‌-‌چرا اکنون»

خبر چیدمان جدید برنامه PNN‌، قبل از انتخابات قریب‌الوقوع مدیرجدیدآن، درحال حاضربرای اجرا در یکشنبه هفتم نوامبر برنامه‌ریزی شده‌، که اتفاق عجیبی است.
به نظر میرسد دراثر فشار‌های وارد شده و جهت جلوگیری ازاخراج احتمالی کارکنان سفارشی یاموردعلاقه، توسط مدیر جدید یا برنامه‌های جدید Governor Winbush‌ این کارکنان در حال منتقل شدن به سمت‌های مطمئن‌تر هستند.
طرح ابتکاریWinbush Governor برای کم کردن ساعت پخش برنامه تلویزیونی از۶ ساعت به ۴ ساعت‌، اقدامی متهورانه است برای بهبود بخشیدن به رتبه PNN به‌وسیله آوردن چهره‌های جدید و بهتر کردن برنامه‌ها. اما صرف استفاده از همان کارمندانی که شانسشان را جهت بهبود خودشان و برنامه‌ها از دست داده‌اند تلاشی بیهوده است.
نتیجه تغییرات اعلام شده طرح و هدف این برنامه را به سود نیروهای محافظه‌کار خنثی خواهد کرد‌.
دلیل خوبی جهت حذف دو برنامه تلویزیونی وجود داشت: عمل‌کرد و اجرایی که با استانداردها مطابقت نداشت بنا براین در رتبه بندی ضعیفی قرار گرفت‌. به‌طور کلی برنامه‌هایی که تاثیری بر روی بینندگان نمی‌گذارد صرف هدر کردن پول مالیات پرداخت‌کنندگان است که می‌توان گفت تخطی از تعهدات VOA است. به منظور آموختن از آن‌چه انجام شده‌، ارزیابی کامل از دلایل موفقیت یا شکست برنامه‌های VOA ضروری است برای اجتناب از تکرار اشتباهات مشابه‌ای که به شکست منجر خواهد شد.

چرا چنین شتابان؟
حال تحت عنوان تغییرسمت دادن مجریان، سر‌دبیران و تهیه‌کنندگان برنامه زن امروز و برنامه‌های صبحگاهی (morning edition) به سمت‌های جدید منتقل شده‌اند. نه چهره جدیدی اضافه شده است نه هیچ‌کس برای این شکست مورد مواخذه قرار گرفته است.
اما یکی دیگر از اقدامات عجیب انجام شده تضعیف برنامه‌های موفق است. تفسیر خبر با بالاترین رتبه بیننده با اجرای آقای چالنگی برای بار دوم در چند ماه گذشته کوتاه شده است. نخست برنامه‌ها از پنج‌ شب در هفته به سه شب کاهش پیدا کرد و این بار زمان پخش آن به ۳۰ دقیقه کاهش یافته است. نام علی سجادی به عنوان مدیر مسوول در تمام این رخ‌دادها دیده می‌شود. جهت تخریب کامل یک برنامه‌،حتا تغییر نام برنامه نیز در دستور کار وجود دارد.
در کجای جهان رسانه‌ای می‌توان این نوع برخورد را در مورد یک برنامه موفق که بینندگان زیادی دارد،دید؟ آیا نمی‌توان این را به عنوان کارشکنی و تخریب در برنامه تفسیر کرد؟
اگر این تغییرات اجرا شوند به معنای تضعیف اساسی شانس موفقیت رییس آینده بخش فارسی خواهد بود. این امر حاکی از شکست است چرا که تهیه کنندگان، سردبیران و مجریان ناموفق صرف حول یک دستور عمل مطمئن برای فاجعه بیش‌تر باز به‌کار گمارده می‌شوند.
برنامه جدید و چیدمان کارمندان همه از نشانه‌های تکنیک مدیریتی قدیمی Belida-Sajjadi است. علی سجادی به‌طور فعال خودش و دوستانش را در شغل‌های جدید حساس و کلیدی می‌گذارد تا کنترل بروی همه برنامه‌ها حتا بعد از حذف یا کم کردن بعضی از آن‌ها را ادامه دهد. نیروی محافظه‌کار در حال برنامه‌ریزی برای یک حرکت قوی جهت خنثی کردن اثرات مثبت برنامه‌های آقای ویمبوش و پیش‌دستی کردن برای طرح و برنامه مدیر جدید است.

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

رباعی (10)

در گوشـه ی کُشتـــارگهی از زندان،
چَشمانَش و جانَش چو لبانش خَندان،
شدبرسرِ دارِخویش و بی هیچ سخن
شاشید به ریش و ریشه ی آخوندان!

محمود در نیویورک

احمدی نژاد: سکینه محمدی اصلا یک مرد است نه زن!

باز این مایه افتخار رهبری راهی نیویورک شد تا ما دلی از عزا دربیاوریم و تا چند ماهی بخندیم.
لامصب یک ذره صبر هم نمیکند که لااقل پایش به هتل برسد ازهمان بالای پله های هواپیما شروع میکند به اظهار نظر در مورد حقایق غیر قابل انکار. من به شما قول میدهم این خبرها تا ساعتی دیگر در خروجی خبرگزاریهای داخلی و خارجی قرارخواهد گرفت:

- کی گفته ما میخواستیم سکینه محمدی را سنگسار کنیم؟ چندنفرمقداری سنگ وریگ را جمع کرده بودند تا وقتی حوصله شان سرمیرود با هم یک قل دوقل بازی کنند. آنوقت رسانه های غربی هیاهو راه انداختند که میخواهند سنگسار بکنند و اله وبله بکنند. نه اصلا این خبرها نیست. ماجزو اولین کشورها بودیم که سنگسار رامحکوم کردیم. تازه مگرتوی امریکا و اروپا سنگسار نمیکنند؟؟
من همین امروز که از فرودگاه تا هتل آمدم صد مورد سنگسار در همین شهر فسقلی نیویورک دیدم. شما اول بروید خودتان را جمع کنید و الا بهتان فحش خوار مادر میدم ها.

- اینها همه اش شایعه است که ما کروبی و موسوی را محاصره خانگی کرده ایم. آقایان موسوی و کروبی ده پانزده سال است که از ایران خارج شده اند و در کانادا زندگی میکنند. اینها همه دروغ پردازیهای رسانه های غربی و صهیونیستی است که وانمود میکنند این آقایان در ایران هستند و علیه ما دارند حرف میزنند. اینها الان در خارج کشور نشریه دارند و خیلی هم با ما خوب هستند و هیچ مشکلی نیست. تازه مگر شما غربی ها خودتان مخالف ندارید؟ من از آقای اوباما یک سوال دارم. ایشان بیاید بگوید اون خانمی که با آقای کلینتون رابطه داشت الان کجاست؟ واقعا غرب باید به این سؤال جواب بدهد. ملت ها باید بدانند آن خانم کجاست؟ ما که دلمان خیلی برایش تنگ شده.
- کی گفته ما بهایی ها را اعدام میکنیم. اصلا چنین چیزی نیست. بهایی ها نور چشم ما هستند و مثل ما حق دارند در این کشور زندگی کنند و حتی در مدیریت کشور سهیم شوند. من خودم چند تا از وزیرانم جد در جد بهایی هستند. چند نفر دیگر هم یهودی و صهیونیست هستن. ما توی هیئت دولت شیطان پرست و گاو پرست هم داریم.

- من کی گفتم کوروش بسیجی بوده؟ اینها همه شایعات ضد انقلاب است. یک روز یک بسیجی آمده بود یک درخواستی داشت. مقداری ساندیس برای پایگاه شان می خواست من دستور دادم یک کارتن تحویل شان دهند. اسمش کوروش بود. فردای این واقعه روزنامه ها برداشتند نوشتند که کوروش بسیجی بود.خب. واقعیت اینست که آن بسیجیه اسمش کوروش بود نه اینکه کوروش بسیجی بود. تازه مگر شما غربی ها خودتان بسیجی ندارید؟ بروید توی خیابان های منهتن ببینید اون بسیجی های امریکایی چه جوری آدم می کشند. آیا فقط بسیجی های ما چاقو می کشند و مردم آزاری می کنند؟
واقعا غرب باید خجالت بکشد و برود کنار و مدیریت جهانی را بدهد به دست با کفایت ما تا همه جهان را بکنیم مثل توالت مسجد شاه.

کورش کبیر در قبر بر خود لرزید

وقتی لبخند را روی صورتش دیدم دچار حالت تهوع شدم. “نه … نه … نه” با خودم فکر کردم که این امکان ندارد.
در مورد تصویر محمود احمدی‌نژاد رییس‌جمهور صحبت می‌کنم وقتی که به منشور کوروش که به موزه ملی ایران قرض داده شده، نگاه می‌کرد. نمی‌توانستم به پوزخند خودخواهانه احمدی‌نژاد بیشتر از پنج ثانیه نگاه کنم. آن قدر عصبانی‌ام می‌کرد که صفحه کامپیوتر و دست راست من قربانیان بی‌گناه این خشم می‌شدند.
دقیقا زمانی که فکر می‌کردم از این بدتر نخواهد شد، عکس دیگری از مراسم رونمایی از منشور کورش در تهران دیدم که محمود احمدی‌نژاد یک چفیه روی شانه یک بازیگر که نقش کوروش کبیر را بازی می‌کرد، انداخت.
ده انگشتم را به دو مشت گره کردم و نگاه کردم به قرمز شدن بندهای انگشتم و شنیدم که کوروش کبیر در قبر به خود لرزید.
برای اولین بار بعد از انقلاب 1357 ایران، موزه بریتانیا منشور معروف کوروش کبیر را به ایران می‌دهد. این منشور به موزه ملی ایران در تهران آورده شد و برای چهار ماه در آنجا می‌ماند. قرار بود منشور در سپتامبر 2009 به ایران قرض داده شود؛ ولی با توجه به اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، موزه بریتانیا از این کار سر باز زد. تهران اخیرا تهدید کرده بود که تا زمانی که منشور به ایران قرض داده نشود، همکاری خود را با موزه بریتانیا قطع خواهد کرد.
یک سال بعد موزه بریتانیا تسلیم شد. چگونه می‌شود که یکی از بزرگ‌ترین موزه‌های دنیا این قدر کور باشد؟ آیا آنها نمی‌دانستند که ایرانیان سراسر جهان از اینکه به مسئولان ایرانی اجازه داده می‌شود به منشور کوروش حتی با یک انگشت دست بزنند، دلخور می‌شوند؟
بیایید آرزو کنیم و ایمان داشته باشیم که این توقف کوتاه منشور کوروش در ایران، رژیم ایران را که بسیار ظالم‌تر از کسی‌ است که خود را شاهنشاه ایران خواند، به سوی نابودی رهنمون سازد
موزه بریتانیا در مطلب مطبوعاتی خود می‌گوید: «با این حال که روابط ایران و بریتانیا در حال حاضر دچار مشکل است؛ ولی‌ مسئولین موزه بهتر دیدند تا روابط فرهنگی‌‌ای که طی سالیان شکل گرفته برقرار بماند، روابطی که به خودی خود می‌تواند به روابط بهتر مبتنی بر گفتگو، انعطاف و فهم بیانجامد».
حرف‌های بی‌معنی، من فکر می‌کنم حتی موزه بریتانیا هم یک کلمه از حرف‌هایی که زده را باور ندارد. موزه ملی ایران در دست رژیمی‌ست که کاملا دشمن تاریخ پیش از اسلام کشور و مخصوصا پیکر تاریخی کوروش کبیر است. موزه بریتانیا می‌توانست اعتراض شدید خود را با امتناع از دادن این اثر تاریخی به رژیمی که از کوروش کبیر نفرت دارد، نشان دهد. آنها می‌توانستند از این فرصت مناسب برای اشاره کردن به جنایات رژیم ایران که علیه تاریخ قبل از اسلام مرتکب شده، استفاده کنند.
فقط یک نگاه به آنچه اخیرا گذشته، نمونه‌های برجسته‌ای از بی‌احترامی به تاریخ ایران کهن را به ما می‌دهد. ساخت سد سیوند در شمال غربی شیراز باعث صدمه زدن به مناطق غنی باستان‌شناسی شد. در کنار 130 منطقه باستان‌شناسی، توجه بیشتر به تاثیرات سد روی میراث جهانی یونسکو بود. مخصوصا پاسارگاد، پایتخت تاریخی امپراطوری ایران که توسط کوروش کبیر ساخته شده بود و مقبره کوروش. باستان‌شناسان معتقدند مخزن آبی که با سد درست شده، رطوبت را افزایش می‌دهد و در نتیجه مجموعه پاسارگاد را تهدید می‌کند.
مثال دل‌آزار دیگر، به علت احداث خط را آهن شیراز ـ اصفهان که در فاصله پانصد متری از منطقه تاریخی نقش رستم قرار دارد، مقبره خشایار شاه در خطر تقسیم شدن به دو قسمت است. در ژانویه 2010 تحقیقات کارشناسی نشان داد که سطح زمین در پای نقش برجسته «نقش رستم» پنج سانتی‌متر فرو رفته. بعضی از کارشناسان معتقدند که خط آهن شیراز ـ اصفهان که از فاصله یک کیلومتری نقش رستم می‌گذرد و لرزش حاصل از رد شدن قطار، دلیل این مسئله است.
بیشتر از این احتیاج به گفتن است؟ این یک توهین به تاریخ ایران و همچنین قسمت بزرگی از تاریخ جهان است که موزه بریتانیا راضی به دادن منشور کوروش کبیر به رژیمی شد که هیچ احترامی برای تاریخ ایران باستان و کوروش کبیر قائل نیست.
رژیم متعصب ایران، حتی از کوروش به خاطر اینکه او تمام چیزهایی که آنها هیچ ارزشی برایش قائل نیستند را یادآوری می‌کند، متنفر است. یک نگاه به خود منشور کوروش بیاندازید. نوشته خطی روی شیء توضیح می‌دهد که چگونه کوروش، بابل قدیم را 539 سال قبل از میلاد تسخیر می‌کند و آخرین پادشاه بابل را دستگیر می‌کند. همچنین می‌گوید چگونه زیارتگاه‌های خدایان مختلف را بازسازی می‌کند، انسان‌های زیادی را که توسط بابلی‌ها به بردگی گرفته شده بودند، آزاد می‌کند و ترتیب باز گرداندن آنها به سرزمین پدریشان را می‌دهد. اشاره‌ای به یهودیانی که به عنوان برده توسط «نبوچان نظر» به بابل آورده شده بودند، نمی‌کند؛ اما آزادی آنها نیز قسمتی از آن حکومت بود. از منشور کوروش کبیر اکثرا به نام قدیمی‌ترین منشور حقوق بشر نام برده می‌شود و به عنوان نماد انعطاف و احترام به افراد مختلف و عقیده‌های (ادیان) مختلف ارزش بسیاری دارد.
انعطاف … احترام … حقوق بشر. رژیم کنونی ایران با این کلمات بیگانه ‌است. باور نمی‌کنم خیلی از ایرانی‌ها می‌ترسند که رژیم به منشور آسیب برساند یا حتی آن را از بین ببرد. این چیزی نیست که مرا نگزان می‌کند. چیزی که مرا نگران می‌کند این است که یک کشور اروپایی بار دیگر فرصت را برای مجکوم کردن کارهای غلط جمهوری اسلامی از دست داد. این باعث می‌شود تحریم‌های اتحادیه اروپا به نظر مسخره بیاید. چیزی که مرا نگران می‌کند این است که بریتانیا بار دیگر مردم ایران را با دادن منشور کوروش کبیر به رژیم ایران آزرده کرده است؛ رژیمی که سعی دارد تاریخ ایران باستان را به عنوان سندی دال بر این که این کشور هم‌اکنون عقب‌مانده‌تر از 2500 سال پیش است، پاک کند.
هنگامی که یک سال پیش از مقبره کوروش کبیر دیدن کردم، هم احساس شادی هم غم داشتم. من احترام زیادی برای پدر ایران باستان قائل بودم؛ اما دیدم که چگونه منطقه اطراف مقبره، تراژدی ایران امروز را نمایان می‌کند. نگهبان مقبره روی یک صندلی باغ زیر یک چتر رنگارنگ شکسته با لبخند نشسته بود. سنگریزه‌های اطراف محیط مقبره پر از علف هرزه بود. نشستن آنجا، با یونیفرم و کفش فرسوده روی یک صندلی زنگ زده زیر یک چتر پژمرده در مقابل مقبره کوروش کبیر، او تصویر دیروز و امروز این سرزمین را در یک تصویر جمع کرده بود.
ایران باستان، گذشته با شکوه و پر آوازه. ایران امروز خراب شده و خمیده.
من همین تراژدی را در تصویر محمود احمدی‌نژاد که چفیه مشکی را روی شانه‌های بازیگر نقش کوروش کبیر می‌اندخت، می‌بینم. این نماد بی‌رحمی در دوره کنونی، روی شانه‌های کسی که به عنوان سمبل صداقت و بخشندگی و رهبری نیک‌اندیش شناخته شده است. این به شدت مرا عصبانی کرد که امروز می‌تواند آسیب زیادی به گذشته برساند.
با این حال ممکن است امیدی در این تراژدی باشد. منشور کوروش نقش بسیار مهمی در تبلیغات شاهنشاهی محمدرضا پهلوی به عنوان سمبل پادشاهی در ایران در جشن 2500 ساله شاهنشاهی ایفا می‌کرد. تطبیق هویت شاه با کوروش باعث شد که او این حرف‌ها را در کنار مقبره کوروش بگوید که برای بیشتر ایرانیان اهانت‌آمیز بود «شاه کوروش کبیر، پادشاه پادشاهان، پادشاه هخامنشیان، پادشاه سرزمین ایران باستان، من شاهنشاه ایران، این سلام را از طرف خود و ملتم تقدیم می‌کنم. کوروش، پادشاه بزرگ، پادشاه پادشاهان، اصیل‌ترین اصیل‌ها، قهرمان تاریخ ایران و جهان، آسوده بخواب که ما بیداریم و همیشه بیدار خواهیم ماند».
همانطور که می‌دانیم شاه بعد از این بیانات مدت زیادی بیدار نماند. بیایید آرزو کنیم و ایمان داشته باشیم که این توقف کوتاه منشور کوروش در ایران، رژیم ایران را که بسیار ظالم‌تر از کسی‌ است که خود را شاهنشاه ایران خواند، به سوی نابودی رهنمون سازد.