۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

(( صدا کن مرا)) شعری از (ک-ترانه)

صدا کن مرا،
تا درس عشق بیاموزمت،
صدا کن مرا،
تا مشق آزادگی کنیم،
صدا کن مرا،
تا صدایت در البرز و دماوند بپیچد،
صدا کن مرا،
تا زاگرس را به غرش آورم،
صدا کن مرا،
تا دالاهو،
تا آلاداغ،
تا سهند و سبلان،
تا شیرکوه و تفتان،
صدا کن مرا،
تا خاموش کنیم منبر را،
صدا کن مرا،
تا طناب دار کنیم،
عمامه را،
صدا کن مرا،
تا زیر انداز کنیم،
عبا را،
صدا کن مرا،
تا مرکب خویش سازیم،
امام جمعه را،
صدا کن مرا،
تا ذبح شرعی کنیم،
رهبر را،
صدا کن مرا،
تا کشتارگاه کنیم ،
فیضیه را ،
صدا کن مرا ،
تا صدا کنم تو را ،
صدا کن مرا ،
تا صدا کنم دیگران را ،
صدا کن مرا ،
تا صدایمان فریاد شود ؛
فریادمان توفان ؛
و توفان سیلی و زلزله ای که ،
بنیاد ستم از جا بکند .
صدا کن مرا ،
تا سحر را صدا کنیم ،
صدا کن مرا ،
که صبح نزدیک است ،
صدا کن مرا ،
تا در بی صدایی نمیرم.
(ک - ترانه)

دوست من حسن چه شد؟

حاکمی از برخي شهرها بازديد می كرد و هنگام ديدار از محله ما فرمود: شكايت‌هاتان را صادقانه و آشكارا بازگوييد و از هيچ كس نترسيد، كه زمانه هراس گذشته است!
دوست من ـ حسن ـ گفت: عالي جناب! گندم و شير چه شد؟ تامين مسكن چه شد؟ شغل فراوان چه شد؟ و چه شد آن كه داروي بينوايان را به رايگان مي بخشد؟ عالي جناب! از اين همه هرگز، هيچ نديدم!
حاکم اندوهگنانه گفت: خدا مرا بسوزاند؟ آيا همه اينها در سرزمين من بوده است؟ فرزندم! سپاسگزارم كه مرا صادقانه آگاه كردي، به زودي نتيجه نيكو خواهي ديد.
***
سالي گذشت، دوباره حاکم را ديديم، فرمود: شكايت‌هاتان را صادقانه و آشكارا بازگویيد و از هيچ كس نترسيد، كه زمانه ديگري است!
هيچ كس شكايتي نكرد، کسی برنخاست که بگوید: شير و گندم چه شد؟ تامين مسكن چه شد؟ شغل فراوان چه شد؟ چه شد آن كه داروي بينوايان را به رايگان مي‌بخشد؟
تنها صدائی ازمیان جمع که پرسید: عالي جناب! دوستِ من ـ حسن ـ چه شد؟

برنامه طنز جاسوس اسرائیل


چندی پیش اعترافات یک متهم معترف به ترور دکتر علیمحمدی را از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد. فضای تکراری حاکم بر اعترافاتی که سال‌هاست ملت ایران شاهد این موضوع هستند. از طرفی وزیر اطلاعات مدعی نفوذ اطلاعاتی در عمق سازمان اطلاعاتی اسرائیل (موساد) نیز گردید.
معمولن در سراسر دنیا سازمان های اطلاعاتی و امنیتی بزرگ دنیا معترف به نقص در سیستم‌های خود هستند و هیچ موقع نقص در کار خود را به گردن فلان موضوع حساس مملکتی یا اتفاق و حوادث ملی نمی اندازند. حال می‌دانیم که در دنیای امروزی جاسوسی از کشورهای دیگر حتی کشورهای هم اتحاد، امری بدیهی و لازم در جهت تامین منافع هرکشوری است. داشتن اطلاعات از پیشرفت‌های علمی و نطامی، عوامل و منابع و . . . دردنیای امروزی لازمه کشورداری و اتخاذ مواضع مناسب در برابر اتفاقات و کشورهای دوست و غیردوست می‌باشد.
این که سازمان‌های بزرگ اعتراف به نقص می‌کنند نشان‌دهنده این موضوع است که این سازمان‌ها برای هر اتفاق ممکن برنامه ریزی‌های تاکتیکی و استعداد نیروی مخصوص به آن را دارند و در دراز مدت نیز برنامه‌ریزی استراتژیک آن‌ها دقیق و منتج به پاسخ‌های درخور تقدیر است. به عبارتی این سازمان‌ها بر اساس وظایف ذاتی خود عمل می‌نمایند و نحوه عمل‌کرد آن‌ها به غالبن منتج به پاتک نمی‌شود و اغلب این سازمان مکتشف تیم‌های سرویس‌های بیگانه قبل از اجرای خرابکاری و . . هستند ، ثانیا اغلب کشورها در جهت نگه‌داری از منابع خود در برابر دیگر کشورها اقدامات حفاظتی خاص را برقرار می‌کنند و این اقدامات بسته به اهمیت منابع مورد نظر تامین می‌گردد.

در جریان پخش این اعترافات و هم‌چنین ادعای وزیر اطلاعات نکاتی چند قابل تامل است.

- در این که سازمان موساد یکی از پنج سازمان برتر اطلاعاتی دنیاست کسی شک ندارد و این که سازمان اطلاعاتی ایران بتواند در عمق این سازمان نفوذ کند مؤید این موضوع است که سازمان اطلاعات ایران از موساد پیش افتاده است و به قولی ابتکار عمل را به دست گرفته است ، گرچه معیار مشخصی برای راستی سنجی این ادعا وجود ندارد ولی اقل انتظار این است که اگر این ادعا صحیح می باشد می بایست حداقل کار به ترور دوم و سوم نکشد و ثانین هیچ سازمانی حتی در سطح نفوذ عالی و استتار مطمئن عوامل خود در سرویس‌های دشمن این موضوع را به صورت رسانه‌ای مطرح نمی‌کند، پس تنها نتیجه‌ای که می‌شود از این ادعا گرفت این است که این ادعا فقط جنبه خوراک تبلیغاتی داخلی دارد و بس. البته جای بسی تاسف را برای مشاوران وزیر دارد که در چیدمان مطالب ارائه شده به رسانه‌ها و اعترافات شخص به ظاهر تروریست رعایت نکات ظریفی را که از چشمان تیزبین آگاهان دور نیست را نکرده‌اند.

در جریان اعترافات این شخص بسیار آشکارا و واضح دیکته شدن مطالب قابل مشاهده است و شخص در حال تعریف یک داستان است که متن آن را خود ننوشته است

در جواب این ادعای آقای وزیر باید گفت که آقای وزیر عزیز ؛ نفوذ در عمق موساد که شما مدعی آن هستید چرا نتوانست باعث جلوگیری از ورود ویروس استاکس نت به تأسیسات اتمی شود؟ به فرض این که شما بعد از ترور دکتر علی محمدی کار اطلاعاتی خود را شروع کرده بودید آیا نمی‌بایست سطح حفاظت فیزیکی از دانشمندان اتمی کشور را باضریب بالاتری در نظر می‌گرفتید؟

- در جریان اعترافات این شخص بسیار آشکارا و واضح دیکته شدن مطالب قابل مشاهده است و شخص در حال تعریف یک داستان است که متن آن را خود ننوشته است.

- تدوین کنندگان متن هم قصد القاء این مطب را دارند که موساد از اقدامات سازمان اطلاعاتی ایران می ترسد و جالب این که این ترس چنان وضوحی داشته است که تروریست در حال آزمایش متوجه این موضوع می‌گردد و این خود می‌تواند عنوان «طنز سال» را کسب کند.

- از موارد دیگر مطرح شده این که رئیس موساد (بدون اشاره مستقیم به این پست سازمانی) شخصاً برای مشاهده تست یک تروریست آموزش دیده به صحنه می آید و جالب این که صحنه مورد تست فقط پارک یک موتور بدون جلب توجه بوده است. عجیب‌تر این که رئیس موساد به نزد تروریست آمده و از او می‌خواهد که به دقت وظیفه خود را انجام دهد، و به نحوی این موضوع را مطرح می‌کند که تروریست مذکور ترس مشهود و بسیار زیادی را نیز احساس می‌کند.

- از طرف دیگر انتخاب این شخص خود موضوع قابل بحث می‌باشد، عملیاتی که این شخص می‌خواهد انجام دهد عملیاتی است که بیشتر به هوش زیاد و سطح علمی خاص نیاز دارد و بس، اما تروریست از بین ورزشکاران با سطح علمی پایین انتخاب شده است.

- تروریست برای پنجاه هزار دلار اقدام به این عملیات می‌نماید که عملا در این گونه عملیات‌ها رقم بسیار پایینی است.

- سازمان‌های پیش پا افتاده همیشه اقدام به حذف یا حفظ عامل خود و خارج نمودن جسد یا زنده فرد مورد نظر از کشور یا شهر عملیات می‌نمایند که این فرایند برای این شخص اتفاق نیافتاده ، ضمن این که ایشان تماس هایی هم بعد از اتمام موضوع با موساد داشته.

- کلیت این اعتراف و نحوه اعتراف، به این اندیشه وامی‌دارد که تدوین گر این اعتراف دروغی فیلم‌های جاسوسی زیاد دیده و معترف به این جعلیات هم چنان استرسی داشت که گویا یکی دو باری بیشتر وقت تمرین نداشته است .

درهر حال این اعترافات و مضاف بر آن اظهارات طنزگونه وزیر اطلاعات محل بررسی و تعمق بسیار دارد که در این مقال جای آن نیست و تازه موارد بالا بدون استفاده از واژه‌ها، تعاریف و روش‌های متداول دنیا در امور امنیتی – اطلاعاتی بررسی شد تاخوانندگان محترم بتوانند موضوع اصلی را دریابند.

از حلقه کباب بازار تا مدیریت صدای آمریکا

شاید آقای «دن آستین» رییس صدای آمریکا تمام تلاشش را کرده است که مدیریت فعلی در بخش فارسی بتواند کار خود را ادامه دهد و بتواند برای حفظ بقای خود در سمت های مدیریتی بکوشد. گواه این ادعا پاسخ کاملن بر عکس به کسانی بود که به صورت مستقل با آقای آستین درباره اعتراض‌شان به روش های مدیریتی در صدای آمریکا به گفت و شنود پرداختند و ملاقات کردند و با ارایه نظرهایشان خلا مدیریت را در بخش فارسی صدای آمریکا عامل رخوت در کار این رسانه دانستند، اما معترضین در یک پروسه زمانی از بدنه اصلی ترد و یا به حاشیه رانده شدند و یا این‌که به کارشان با صدای آمریکا خاتمه داد شد. این بلایی بود که حتا دامن‌گیر نیروهایی رسمی معترض نیز شد و برخی افراد با داشتن سابقه‌های طولانی به کارشان خاتمه داده شد.
بیش یک سال است که دامنه اعتراض‌ها به روش‌های کار صدای آمریکا از اعتراض فارسی زبان‌ها نیز فراتر رفته است. انتشار مقاله‌هایی در واشنگتن تایمز، پلوتیکا، نیوز مکس و دیده‌بان آزادی گواه این مدعا است. حتا کار به کنگره نیز کشیده شد به طوری که تعدادی از نمایندگان کنگره خواستار بررسی عمل‌کرد این رسانه شدند. آن‌ها با ارسال نامه‌ای به رییس جمهوری، اوباما ذکر کردند که: «همه می‌دانند دولت جمهوری اسلامی ایران از وظایفش کوتاهی می‌کند و بدون شک باید با عواقب آن مواجه شود. گرچه تحریم‌های اقتصادی و انزوا از جامعه بین‌المللی ضروریست، با این وجود ما معتقدیم بزرگ‌ترین ضربه به رژیم ایران توسط جنبش دموکراسی‌خواهانه مردم ایران زده خواهد شد.» آن‌ها در این نامه نوک حمله خود را به سوی مدیریت فعلی صدای آمریکا نشانه می‌روند و تاکید بر ارزیابی و بررسی کار تیم مدیریت صدای آمریکا دارند.
به هر روی ماراتون سنگینی که بارها با تمدید زمان ثبت نام و یا تمهیداتی نظیر به کار گرفتن یک رییس غیر ایرانی که به نفع مدیر فعلی باشد، در نهایت به آن جا کشید که «آلن» از وزارت امور خارجه خود از این مسابقه کناره گیری کرد و رقابت به دکتر شهریار آهی، بهروز نیک‌ذات و ستاره درخشش ختم شد. که این روزها به نظر می رسد با توجه به عدم تمایل فرد غیر ایرانی و ارزیابی ها باید منتظر ورود شهریار آهی به صدای آمریکا بود.
عکس
البته با توجه به این که دیگر آقای مدیر علی- س این روزها به فکر گرفتن یک اتاق بزرگ‌تر افتاده است به نظر می رسد تدبیر لازم را به کار گرفته است تا پیش از ورود مدیر تازه تدبیری برای اتاق خود بیندیشد و اتاقی برای خود داشته باشد. اینک اتاق سابق آقای احمد‌رضا بهارلو اتاق آقای مدیر در آستانه تعویض شده است.
اما بگذارید در حال که به نظر می‌رسد به هر روی در پی تلاشی مداوم و انتقاداتی صریح و پیاپی از روش‌های مدیریتی در صدای آمریکا امید می رود به هر روی فردی تازه به صدای آمریکا وارد شود. در این نامه به چند مورد اشاره کنم.
شاید دانستن این موارد برای مدیر جدید که گفته می‌شود به زودی از راه خواهد رسید خالی از لطف نباشد.
پس از آن که گروهی از هم‌فکران در یک رستوران در «آرلینگتون ویرجینیا» گرد هم آمدند کسی فکر نمی‌کرد که «گنگ کباب بازار» سیاست‌های کلی و حتا جزیی را در صدای آمریکا تدوین کنند. کسانی نظیر «کامبیز – ح»، «آرش – س»، «مهتاب – د»، «نگار – م»، «مهشید – ر»، «مهدی – ف» برخی از دوستان این حلقه هستند که اینک موظف به حضور در بخش‌های مختلف صدای آمریکا شده‌اند تا سیاست سابق را در آینده نیز بتوانند ادامه دهند.
اعضای این حلقه که به دلیل نزدیک بودن به مدیریت می‌توانسته‌اند تاکنون از امکانات و فرصت‌های خوبی بهره‌مند شوند، امروز با توجه به یقین شدن تغییرات مدیریتی در صدای آمریکا به روش‌های کاملن حساب شده در بخش‌های مختلف گذارده می‌شوند که پس از رفتن مدیر فعلی، بتوانند خط و مشی او را پیاده کنند. حتا این گروه با ترتیب دادن مصاحبه ها و مطرح کردن برنامه ها در رسانه های غیر ایرانی در آمریکا به نوعی درصدد کسب اعتبار برای ادامه حضور و بقا هستند.
فقط کافی است بدانید که وقتی شما بتوانید وارد حلقه کباب بازار بشوید. مانند خانم «مهدیه – ج» می‌توانید برای هر «اسایمنت یا همان کار موظفی» پانصد دلار دریافت کنید و یا می‌توانید هم اضافه کار بگیرید و هم برنامه خودتان را بدون زحمت اداره کنید.
در این میان قراردادی‌ها یا کنتراکتور‌ها بیشترین بار انجام کار را به دوش می‌کشند اما به دلیل عدم وجود امنیت شغلی در عمل نه تنها نمی‌توانند اعتراضی داشته باشند بلکه در بسیاری از موارد کارشان به نام کسانی دیگر ثبت می‌شود. باند حاکم با توجه به این که به روز نیستند همواره از توان‌مندی‌های نیروهای قراردادی بهره می‌برند اما بدون آن که کوچک‌ترین امکانی برای این افراد فراهم کنند. آن ها همواره در زیر تهدید و ارعاب به کارشان ادامه داده اند چرا که به راحتی یک قرادادی را در صدای آمریکا می توان حذف کرد و این افراد در عمل شرایط کوچک‌ترین اعتراض را ندارند.

اما ریشه در کجاست؟

سوال ساده و روشنی است. مدیران ارشد در بی‌بی‌جی یا بخش رسانه‌های خارجی دولت آمریکا، شناختی از زبان فارسی ندارند. از سویی با نگاه حمایتی آقای آستین اعتمادی نیز به مدیر فعلی دارند و از طرفی دیگر، این سیاست کلی است که آقای آستین تابع آن است. آقای دن آستین به جریانی نزدیک است که علاقه‌مند به نزدیک‌تر شدن به حاکمیت در ایران هستند. مدیران بی بی جی در واقع شناختی از شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ایران ندارند و تنها منابع اطلاعاتی‌شان مدیریت فعلی در صدای آمریکا است و این خود فرصت مناسبی برای یکه تازی «گنگ کباب بازار» بوده است.
سوال این جا است که آیا تمام این جریان را در طول مدت گذشته آقای «علی – س» اداره کرده است؟ بی‌شک اگر هر کسی با این فرد معاشرت داشته باشد در حد و توان مدیریت و خلاقیت او می‌تواند اظهار نظر کند. آیا به صورت واقع در تمام این سال‌ها ایده‌ها و روش سازی‌ها و این شبکه ارتباطی و حلقه خودی و غیر خودی توسط مدیر فعلی تنیده شده است؟
نباید فراموش کرد شخصیت اجتماعی و کاری مدیر فعلی مجال چنین کاری را نمی‌دهد، مگر آن‌که در پشت پرده کسانی صحنه گردان همین فرد نیز باشند. صدای آمریکا در واقع در این مدت در پشت پرده در بخش عمده‌ای توسط «بهروز – ن» مدیر وب سایت آن و معاون آقای آستین اداره شده است. آقای بهروز که سال‌های مدیدی است در این سازمان فعالیت می‌کند و تلاش های زیادی برای ارتقا از رتبه 13 به 14 برای دریافت حقوق بیشتر نیز داشته است نقش مشاوره ای خود را ایفا و آقای معاون نیز با توجه به سیاست هایی مبتنی بر نزدیکی به ایران را مدیریت صدای آمریکا را هدایت کرده اند. او بوده است که آقای علی را به صدای آمریکا آورد، او بود که در تمام این مدت برای ارتقا سطح وی تلاش کرد و او بود که همواره راهنما و مشاور مدیر فعلی بخش فارسی بوده است. عدم ثبات شخصیت، عدم توانایی مدیریت و نیاز به مطرح شدن در مدیر فعلی صدای آمریکا ابزار های مناسبی برای آقای «بهروز – ن» بوده است.
اگرچه شایعه شده است که آقای بهروز به دلیل بیماری قصد ترک صدای آمریکا را دارد اما به نظر می‌رسد این نیز خود بخشی از سیاست کاری او باشد.
در پایان سوال این است که اگر آقای مدیر برود. با توجه به مهره چینی‌هایی که در ماه‌های اخیر و با‌شتاب انجام شده است و صحنه گردانی که بی صدا در کناری به اداره کار مشغول است و فقط آقای علی – س در پیش صحنه آن است. مدیر جدید می‌تواند به روش‌های تازه‌ای برای اداره آن سازمان دست بزند؟
آیا نباید پیش از آن‌که به آقای «علی – س» بپردازیم به شبکه برنامه‌ریزی شده‌ای که در پشت وی قرار دارد بیندیشیم؟
راه سختی پیش روی مدیر جدید در صدای آمریکا خواهد بود. راهی که باید به سختی هموار شود تا صدای آمریکا بتواند در جایگاه یک رسانه فراگیر و فعال باز در بین مردم ایران نفوذ کند. آیا مدیر آتی از پس «گنگ کباب بازار» بر خواهد آمد؟

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

«رئیس پیشین موساد، پرده از ارتباطش با مقامات حکومت اسلامی برداشت»

افراهیم حالوی، رئیس پیشین سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل «موساد» دیروز در کنفرانسی که در مرکز سیاست و امور خارجه در پاریس برگزار شد پرده از ارتباط خود با برخی از مقامات جمهوری اسلامی برداشت. افراهیم حالوی از سال 1998 تا 2002، ریاست موساد را به عهده داشت.
او در سخنان خود اشاره کرد:«من در سال‌های گذشته در چارچوب ملاقات‌های پشت پرده با مسوولین «حکومت اسلامی » ایران ملاقات‌هایی داشتم» او افزود: «ایرانیان می‌خواستند با من ملاقات نمایند تا نظر من را در باره اوضاع فعلی، اکنون که در راًس موساد نیستم بدانند» حالوی افزود:«این‌ها دارای مسوولیت‌های رسمی در حکومت ایران بودند، یک یا دو سفیر، به من گفتند که در آرزوی روزی هستند که به عنوان نخستین سفیر ایران پا به اورشلیم بگذارند و من به آنان گفتم خوب است، ولی باید مواظب باشند و بدانند که راه درازی در پیش است.»
افراهیم حالوی، معتقد است که جمهوری اسلامی خطر بلقوه ای برای موجودیت اسرائیل نمی باشد. پیش از او، مئیر داگان، پس از هشت سال ریاست بر سازمان موساد، در تاریخ هفتم ژانویه 2011، هنگام خدا حافظی با هم‌کارانش گفت: «امکان جمهوری اسلامی ایران برای رسیدن به بمب هسته‌ای، باز هم بیش از آن چه که در گذشته ارزیابی می‌شد، به تعویق افتاده و زودتر از اواسط دهه کنونی میلادی (حدود سال 2015) نخواهد توانست جنگ افزار اتمی تولید کند.» سخنان مئیر داگان، خوشایند آقای بنیامین نتان یاهو، نخست وزیر اسرائیل نبود. دولت اسرائیل همواره تاکید دارد که حکومت اسلامی ایران برای موجودیت اسرائیل خطرناک است.
اخبار روزهای گذشته حاکی از شدت گرفتن جنگ اطلاعاتی میان سازمان‌های اطلاعاتی دو کشور می باشد. اعدام علی اکبر سیادت، یک ایرانی دیگر به عنوان جاسوس اسرائیل، دستگیری ده تن در هفته گذشته از سوی حکومت ایران به بهانه جاسوسی برای اسرائیل، و اعتراف تلویزیونی مجید جمالی فشی به عنوان جاسوس موساد و دست داشتن او در قتل دکتر مسعود علیمحمدی ، همه نشان‌دهنده شدت یافتن جنگ پنهانی میان سازمان‌های اطلاعاتی ایران و اسرائیل می‌باشد.
سخنان آقای افراهیم حلوی،رئیس پیشین موساد، یک بار دیگر حجت الاسلام حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی را در تنگنا قرار می‌دهد، یک بار دیگر اقتدار رژیم به سخره گرفته شد و کار بزرگ مصلحی تازه باید آغاز شود.
آقای مصلحی باید در درون دولت با اقتدار اسلامی که به گفته وی توانسته است در قلب موساد نفوذ کند، به دنبال مسوولینی بگردد که با رئیس سابق موساد تماس گرفته‌اند و آن یکی دو سفیری را که در آرزوی سفارت در اورشلیم، در انتظار بسر می‌برند، شناسایی کند.
پرسش این است، آیا آقای افراهیم حلوی، رئیس پیشین موساد، با این افشاگری خود در پاریس، می‌خواسته بوسه مرگ را نثار حجت‌الاسلام حیدر مصلحی نماید و یا اسفندیار رحیم مشائی یار نزدیک محمود احمدی‌نژاد، را بنوازد. رحیم مشائی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور اسلامی در سال 2008 گفته بود: «ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است. هیچ ملتی در دنیا دشمن ما نیست». گمان می‌رود که از نظر آقای مشائی و آن یکی دو سفیری که با رئیس پیشین موساد در تماس بوده‌اند، آقای افراهیم حلوی، پس از کناره‌گیری از موساد، دیگر عامل رژیم «صهیونیستی» بشمار نمی‌رفته و از مردم اسرائیل بوده و بنابراین در شمار دوستان جای داشته است.
از آقای حیدر مصلحی باید پرسید که آیا شما در قلب موساد نفوذ کرده‌اید یا موساد در مغز های شما ؟ رهبران حکومت اسلامی، باید این حقیقت را بپذیرند که نارضایتی همگانی ایرانیان، نقطه ضعف بزرگ امنیتی در حکومت اسلامی می‌باشد.

29 دی ماه- 19 ژانویه 2011

طبق اسناد ویکی لیکس، دولت آذربایجان، سپاه پاسداران را عامل قاچاق مواد مخدر به اروپا می داند

اسناد جدید ویکی لیکس نشان می دهند، دولت جمهوری آذربایجان بر این باور است که سپاه پاسداران در قاچاق مواد مخدر به اروپا دخالت دارد. نشریه آلمانی "ولت آنلاین" نوشت، طبق اسناد مذکور، خَلف خَلَفوف، وزیر خارجه جمهوری آذربایجان، این اتهام را مطرح کرده است. وی همچنین گفته، ایران قاچاقچیانی را که باکو دستگیر و به این کشور تحویل می دهد، آزاد می کند و ماموران دولت آذربایجان گاهی همان افراد را دوباره بازداشت می کنند. خلفوف همچنین گفته است، دولت افغانستان نیز به دولت آذربایجان گفته است، نیروهای امنیتی ایران به صورت فعال با برخی از گروه های قاچاق مواد مخدر در افغانستان همکاری می کنند.

ایران رئیس جهان شد! حالا همه به چپ چپ! به راست راست!

روز چهارشنبه، خبرگزاری فارس، خبر انتصاب سلطانیه به ریاست گروه ۷۷ در سازمان بین المللی انرژی اتمی را در صدر اخبار خود قرار داد و نوشت : "ایران رئیس جهان شد" - اینجا
البته فارس کمی تا قسمتی جوگیر شده و واژه ی رئیس را به معنای کلاسیکِ تفسیری ِ خودش، سرور و آقا فرض کرده !

ایران رئیس جهان شد!‌
اسرائیل رو از گروه ۷۷ حذف می کنیم ! اینم نامه ی آقای رئیس جهان، رونوشت به دبیرخانه. نذار بیاد تو ساختمون !
دفتر نمایندگی امریکا رو هم به کانتینر بغل توالت ته حیاط ساختمون آژانس منتقل می کنیم. اینم بخشنامه ی رئیس به تاریخ ۴ دقیقه پس از انتصاب به مقام مقدس ریاست جهان !
حالا همه ی جهان به صف شوند لطفا ! هوی !‌ مگه کَری ؟ بِچِپ تو صف !‌ با زبون خوش به صف می شین یا با کمربند بیوفتم به جونتون ؟‌ هوی ی ی کاکا سیا ؟‌ مکه کوری ؟ امریکا رو بنداز آخر صف !
حالا همه ی جهان، به چپ چپ ! به راست راست، خبر دارررررر !‌ زهر ماررررر !‌

پی نوشت :
قابل ذکر است که پست ریاست یک گروه بین المللی بیشتر کارکردی شبیه منشی و هماهنگ کننده دارد، و اختیارات ویژه ای نسبت به سایر اعضا ندارد! همچنین ریاست گروه ۷۷ مانند دیگر گروه های بین المللی، دوره ای است و برای ۱ سال است.

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

عامل ترور دانش‌مند هسته‌ای ایران، کیست؟


گویا فردی که وزارت اطلاعات آن‌را عامل ترور شهید علی‌محمدی می‌نامد چندین دوره قهرمان کیک بوکسینگ ایران، آسیا و جهان بوده است.
با هم‌فکری دوستان لینکی را در شبکه اجتماعی بالاترین و دیگر شبکه‌های اجتماعی مانند فیس بوک قرار دادیم که حاوی عکس فردی بود که وزارت اطلاعات مدعی گردید وی عامل ترور دانش‌مند هسته‌ای شهید علی‌محمدی است و در یک برنامه تلوزیونی وی را وادار به اعتراف به ارتباط با اسراییل و ترور شهید علی‌محمدی نموده بودند که در آن برنامه اظهار داشت چندی پیش با سرویس اطلاعاتی اسراییل موساد ارتباط برقرار نموده و طی سفرهایی که به اسراییل داشته است توسط ماموران اسراییلی آموزش‌های ترور را دیده و نسبت به ترور علی‌محمدی در پادگانی توجیه و به ایران فرستاده شده است.
این اظهارات عکس‌العمل‌های متفاوتی را برانگیخت‌. عده‌ای بر این باور هستند که وی عامل وزارت اطلاعات بوده و به دستور آن‌ها اقدام به ترور نموده است، عده‌ای دیگر اظهار می‌نمایند که احتمالن وی شخصی است که با تطمیع یا فشار وزارت اطلاعات مجبور به این اعترافات شده است و برخی نیز گفته‌های وی را در اعترافات نمایشی تلوزیونی تصدیق می‌کنند. اما آن‌چه مسلم بود در هر کدام از این حالات به هر روی وی دارای خانواده‌، دوستان و آشنایانی بوده است که در طول مدت زندگی با آنان در ارتباط بوده است لذا بر این فکر افتادیم که تصویر این فرد را مجددن منتشر نماییم تا بلکه عده‌ای که اطلاعاتی از وی دارند در اختیارمان قرار دهند تا زوایای پنهان این موضوع مشخص گردد.
مطابق اطلاعاتی که در ذیل این عکس در شبکه‌های اجتماعی جمع‌آوری شد مشخص گردید مجید جمالی‌فشی متولد 1357 متاهل، مربی درجه 3 کیک بوکسینگ و چندین دوره قهرمان جهان بوده است که به طور مثال در تیر سال 88 به هم‌راه تیم ملی پانکرشن ایران در مسابقات جهانی آذربایجان در وزن 85 کیلوگرم شرکت نموده بود و مدال برنز این مسابقات را نیز کسب کرده است که این خبر را خبرگزاری فارس نیز پوشش داده بود. وی در مسابقات بسیاری شرکت نموده است که برخی از سایت‌ها به صورت تعجب برنگیزی خبرهای مربوط به وی را حذف نموده‌اند. اما از چند خبر عکس تهیه شده است.
به نظر می‌رسد این عکس‌های نام‌برده در یکی از مسابقات باشد.
مطابق اطلاعات دیگری که دوستان وی ارسال نموده‌اند (ایمیل‌ها موجود است) وی تا حدود 2 سال پیش اصلن طرف‌دار سیاست نبوده است اما به یک‌باره طرف‌دار سرسخت احمدی‌نژاد می‌شود که یکی از دوستانش می‌گوید حتا در دفاع از احمدی‌نژاد حاضر بود ما را بزند. وی دوران خدمت سربازی خود را در سپاه گذرانده بود و بنا بر اظهارات دوستانش پادگانی که در آن خدمت می‌نموده است فرمانده‌اش شوهرخاله وی بوده و نیز فامیل‌های زیادی نیز در سپاه داشته است. نام‌برده حدود 1 سال پیش ازدواج می‌نماید و در تهرانپارس ساکن می‌شود اما پیش از آن به هم‌راه پدر و مادرش در شهرک اوج کرج سکونت داشته است (مجتمع‌های آجر سه‌سانتی در همان شهرک،که گویا با همین نام معروف است).
نام‌برده برای مسابقات مختلف بارها به خارج از کشور به هم‌راه تیم ملی و یا تورنمنت‌های محلی اعزام شده بود اما نکته جالب توجهی که دوستانش به آن اشاره نموده‌اند این است که وی در اعترافات اظهار نموده بود که برای این‌کار 50 هزار دلار پول گرفته است که این مبلغ برای مجید مبلغی نبود که دست به چنین ریسکی بزند. اما آن‌چه که مشخص است هنوز به قطعیت نمی‌توان گفت که وی عامل وزارت اطلاعات بوده است یا عامل سرویس اطلاعاتی اسراییل، از مطلعین و دوستان و آشنایان وی درخواست می‌نماییم برای روشن شدن هر چه بیش‌تر این موضوع اطلاعات و اخبار خود را برای ما ارسال نمایند.

بچه سفارتی و دیسکو؟

جای همه‌ی کسانی‌ که اهل بزم‌های‌ شبانه و‌ رقص و دیسکوی‌ ایرانی‌‌اند خالی‌. چند شب پیش – که خواهر‌زاده‌ی جوان یکی‌ از دوستانم برای خودش یک شب‌ رقص ایرانی‌ دست و‌ پا کرده بود – ما را هم دعوت کرد و من هم به یک شرط که بین‌ ما بود، دعوت‌ این جوان را پذیرفتم و‌ با این که صبح بسیار زود عازم سفر بودم، به جمع جوان‌ها‌ی ایرانی‌ پیوستم. جوان‌هایی که آن‌جا- فارغ از درد‌ها و رنج‌های روزمره‌‌گی ایرانی‌ بودن‌شان، به قول قدیمی‌ها، جوانی می‌کردند و‌ مصداق این بیت حضرت حافظ بودند که: «عشق و‌ شباب و‌ رندی مجموعه‌ی مراد است/ چون جمع شد معانی گوی‌ بیان توان زد»
اما این دیسکو با همه‌ی دیسکوهای معمول تفاوت داشت؛ تفاوتی که برای بسیاری از اهالی دیسکو قابل تشخیص نیست. دیسکویی که یک سفارت‌خانه‌ی جمهوری‌ اسلامی بود. به راحتی‌ می‌شد آن‌جا پاسپورت تمدید کرد یا مثلن گواهی عدم سو‌پیشینه دریافت کرد. تعجب نکنید، آن دیسکو‌ی – به قول‌ حضرات دولت جمهوری اسلامی، پای‌گاه‌ شیطان – جای جایش مزین شده بود به فرزندان دختر و‌ پسر‌ دیپلمات‌های جمهوری اسلامی، که هم‌چون دیگر جوانان‌ ایرانی‌ به پای‌کوبی و کام‌جویی مشغول بودند. بی‌چاره دختر و پسرهای ایرانی و برگزارکنندگان دیسکو که نمی‌دانستند در میان جمع بی‌آلایش و گرم‌شان، فرزندان و هم‌دستان زندان‌بانان آزادی و عدالت رخنه کرده‌اند. حتا گاهی – با این‌که این افراد شناخته شده هستند – این فرزندان خلف پدران‌شان، چنان خود را در قالب معترض به شرایط موجود جا می‌زنند که جوانان ایرانی آن‌ها را از خود می‌دانند و نمی‌دانند که این معترضان دروغین، هم‌چنان به جیره‌خواری خود ادامه می‌دهند و هزینه‌‌های تفریحات آن‌چنانی خود را از مال – به اصطلاح – بیت‌المال تامین می‌کنند.
البته‌ همه‌ی انسان‌ها آزاد هستند که – فارغ از پیشینه‌ی خانوادگی – خود تصمیم بگیرند که چه کنند و‌ به کدام راه پیش روند، اما داستان‌ این فرزندان‌ خلف برادران ارزشی سفارتی این است که این ابن‌الوقت‌ها نیز مانند پدران‌شان، هم از توبره می‌خورند و‌ هم از آخور. آن‌ها از حقوق نظام اسلامی، گوشت و‌ پوست می‌گیرند و‌ در مراسم مذهبی‌ مرکز‌ «امام علی»،‌ چنان زیر بیرق‌ حسین سینه می‌زنند و اشک می‌ریزند و‌ در برابر پدران نان به نرخ روز خور‌ خود، نمایش فرزند انقلابی را بازی می‌کنند که باور نمی‌کنید که این دکلته (Décolleté) پوشیده‌ها و مو سیخ‌سیخی‌های مست، همان‌ها هستند که وقتی با مادر و پدرشان هستند، تنها به چشم‌چرانی زیرزیرکی بسنده می‌کنند.
نمی‌دانم، شاید شما تصور کنید که بنده هم به پوستین‌ خلق درافتاده‌ام و‌ همان راه را پیش گرفته‌ام که جمهوری اسلامی در مارک چسباندن و‌ تهمت زدن پیش رفته است، اما باور کنید که مشکل من این نیست که این جوان‌ها به راهی‌ می‌روند که خود می‌خواهند، بلکه مشکل از آن است که این‌ها با پولی که به خون سهراب‌ها و‌ نداها آغشته است و با مزد سکوت خودشان در برابر ظلمی که با هم‌دستی پدران‌شان بر مردم ایران می‌رود، به رقص و‌ سرمستی و‌ پایکوبی کامران شده‌‌اند و این شرط‌ انصاف و مروت نیست.
اگر پدران و مادران‌ آن‌ها را می‌شناختید و رفتار خودشان را در محل‌های در ارتباط با سفارت جمهوری اسلامی دیده بودید، هم‌چون من، تا همین لحظه که در حال نوشتن هستم، مبهوت می‌شدید. مادری را تصور کنید که ناظم مدرسه‌ی ایرانی وابسته به نظام جمهوری اسلامی ایران در وین بوده است و همسرش دیپلمات سفارت جمهوری اسلامی. این خانم محجبه‌ی جانماز آب‌کشیده که خود هم از مشکلات اخلاقی بی‌بهره نبوده، روزی به یک نوجوان پسر، تنها به این دلیل که – به سنت پیامبر اسلام – گیسوان بلندتری از دیگران داشت، توهین کرد و در برابر دیگر دانش‌آموزان، او را مورد تمسخر قرار داد. حالا، شوهر این خانم چند سالی است که ماموریتش در وین تمام شده و در یک کشور دیگر در سفارت‌خانه‌ی جمهوری اسلامی مشغول است، اما فرزندان او در وین مانده‌اند. شاید به من حق بدهید که با دیدن لباس دکلته (Décolleté) و رقص و می‌خواره‌گی دختر این مادر محجبه‌ی اصول‌گرا و پدر بسیار متعهد به نظام اسلامی ایران، چنان گیج شوم که در همان دیسکو، شور روزنامه‌نگاری بالا بزند و دست به قلم شوم تا شنوندگان رادیو کوچه هم از خبر حضور پر‌رنگ فرزندان دیپلمات‌های نظام جمهوری اسلامی در دیسکوهای ایرانی بی‌بهره نباشند. آن‌جا نه از ساندیس خبری بود و نه از بخش‌نامه؛ به راستی حضور آن‌ها خودجوش بود. ناگفته نماند که آن‌جا، آقازاده‌های دیگری هم حضور داشتند که هم‌چون پدران‌ و مادران‌شان، کم هم فعال نبودند.
وقتی از آن‌جا بیرون آمدم، در راه به این فکر می‌کردم که آن دسته از فرزندان مسوولان نظام جمهوری اسلامی، که در خارج از ایران زندگی می‌کنند، چه آیینه‌ای از آینده پیش رو دارند؟ آیا آن‌ها نیز چون پدران و مادران‌شان، تصمیم‌گیرندگان آینده‌ی ایران خواهند شد یا به زندگی این چنینی و خوش و خرم خود با پول نفت آغشته به خون این ملت ادامه خواهند داد؟ یاد دانش‌جویان خط امام که با پیروزی انقلاب اسلامی از اروپا و آمریکا به ایران بازگشتند و هم‌چنان بازی‌گر عرصه‌ی سیاست ایران هستند ذهن مرا به خود مشغول می‌کند …

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

هشدار به هم میهنان : فریب ارتش سایبری را نخورید!

از نام نویسی و همکاری با دو وبگاه «جُنبش فرزندان کوروش» [1] و «جُنبش فرزندانِ زَرتُشت» [2] سرسختانه خودداری کُنید، زیرا این دو وبگاه بدست گُماشته های حکومت اشغالگر اسلامی و سربازان گُمنام اما زمان گردانده میشوند. حکومت اسلامی برای موج سواری بر گرایش رو به افزون مردم ایران به دین اشو زرتشت و دژکاربُردی (سواستفاده) از آن به سود دولت کودتای احمدی نژاد و همچنین برای شناسایی ایرانیانی که به دین اشو زرتشت روی آورده اند، این وبگاه ها را گشوده است. این دو وبگاه بسان بُلندگوی دکتر انتری نژاد و لوطی او رحیم مشایی در برونمرز کُنشگری میکنند. و همچنین تلاش میکنند با پوشش میهندوستی و گرایش به فرهنگ ایران باستان و دلبستگی به اشو زرتشت و کوروش بزرگ، جوانان ایرانی را که به فرهنگ ایران باستان گرایش دارند، بفریبند و به به دام بیاندازند.

ویکی‌لیکس: ایران کوشیده‌ است در ۳۰ کشور فناوری هسته‌ای بخرد

در اسناد تازه‌ای از منبع افشاگر ویکی‌لیکس، این‌گونه آمده‌است که «جمهوری اسلامی به طور پنهانی کوشیده‌است تا از طریق ۳۵۰ شرکت و سازمان ایرانی، در ۳۰ کشور مختلف فناوری‌هایی برای برنامه هسته‌ای خود خریداری کند.»
به گزارش رادیو فردا، روزنامه نروژی «آفتِن‌پوستن» روز یک‌شنبه به نقل از یادداشت‌های افشاشده دیپلماتیک آمریکایی می‌نویسد که «ایران در سال‌های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹، چندین بار کوشیده تا اورانیوم، رایانه و دستگاه‌های کنترل راه‌اندازی رآکتورهای هسته‌ای خریداری کند.»
در حالی که برخی از معتبرترین روزنامه‌های جهان می‌گویند تاکنون تنها به بخشی از سندهای ارائه شده از سوی ویکی‌لیکس دسترسی یافته‌اند، روزنامه «آفتن‌پوستن» نروژ گفته که «به تمامی» این اسناد دست یافته و موضوعات قابل توجه این اسناد را به مرور و مستقلاً به چاپ خواهد رساند.
در ادامه این اسناد ویکی‌لیکس آمده‌است که «ایران هم‌چنین کوشیده تا سانتریفیوژ، آسیاب آزمایشگاهی و موادی برای افزایش برد موشک‌های ایرانی» خریداری کند.
به گفته «آفتن‌پوستن»، «در حدود ۳۵۰ شرکت و سازمان ایرانی با زیر پا گذاشتن تحریم‌های سازمان ملل، سرگرم تلاش برای خرید فناوری‌های هسته‌ای و موشکی هستند.»
این روزنامه نروژی هم‌چنین صفحات زیادی از اصل این اسناد را بر روی وب‌سایت خود قرار داده و فهرستی از تلاش‌های ایران برای خرید این فناوری‌ها در بیش از ۳۰ کشور را منتشر کرده‌است. ایالات متحده، بریتانیا، چین، هند و آلمان از کشورهایی هستند که در فهرست این تلاش‌ها به چشم می‌خورند.
در میان اسناد افشا شده در ویکی‌لیکس که متشکل از چندهزار یادداشت دیپلماتیک مسئولان آمریکایی است پیش از این نیز موردهای مختلفی مرتبط با ایران دیده شده‌است.
بر اساس یک سند افشاشده وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا در ویکی‌لیکس، «محمود احمدی‌نژاد، رئیس دولت جمهوری اسلامی، از سوی جناح تندرو در حکومت جمهوری اسلامی برای نپذیرفتن پیشنهاد کشورهای غربی در زمینه مبادله سوخت هسته‌ای به شدت تحت فشار قرار دارد.»
«سیلی خوردن محمود احمدی‌نژاد از فرمانده سپاه پاسداران»، «اختلاف آمریکا و روسیه» بر سر برخورداری ایران از موشک‌های قاره‌پیما، و «درخواست چند کشور عربی برای حمله یا مقابله آمریکا با ایران» از دیگر موردهای ذکر شده در میان این اسناد است.

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

صفحه توئيتر خامنه ای خشم منع شدگان توییتر در ایران را برانگیخت

گاردين زيرعنوان "توئيت کردن های رهبر ارشد وبلاگ نويسان آزار ديده ايران را خشمگين می کند" می نويسد يک حساب توئيتر که گفته می شود به رهبر ارشد ايران تعلق دارد، اعتراض ايرانيانی را برانگيخته است که دسترسی شان به وب سايت های مرتبط با شبکه های اجتماعی مسدود شده است.
آيت الله علی خامنه ای که در ايران حرف آخر را می زند برای سخت گيری و شدت عمل عليه توئيتر و فيس بوک، در حالی که دفتراو ظاهرا يک صفحه (حساب) توئيتررا زير عنوان Khamenei_ir به راه انداخته است، با انتقاد شديد بسياری از وبلاگ نويسان روبروست.
وب سايت رسمی ميرحسين موسوی رهبر اپوزيسيون از خامنه ای انتقاد می کند که اگر سراغ توئيتر رفتن ممنوع است چرا دفتر رهبر صفحه توئيتر دارد؟
پس از انتخابات مورد اختلاف رياست جمهوری در ژوئن ۲۰۰۹ دولت بارها ضمن تقبيح ايرانيانی که از فيس بوک و توئيتر استفاده می کنند گفته است سايت های شبکه های اجتماعی توسط دشمنان ايران برای سرنگونی رژيم اسلامی به وجود آمده است.
ايران همچنين بسياری از ژورناليست ها و وبلاگ نويسان را برای ابراز نظر در سايت های اينترنتی و يا عضويت در چنين سايت هائی به زندان انداخته است.
در ايران دسترسی به بيش از پنج ميليون وبسايت فيلتر شده است. به توصيف کميته محافظت از ژورناليست ها که مقر آن در نيويورک است ايران در صدر حبس کنندگان ژورناليست ها و وبلاگ نويسان است. بيش از ۱۰۰ نفر پس از انتخابات ۲۰۰۹ زندانی شده اند.
محمود احمدی نژاد رئيس جمهوری تندرو، هاشمی رفسنجانی روحانی بانفوذ، و اسفنديار رحيم مشائی رئيس جنجالی دفتر رياست جمهوری، جزو سياستمداران ايرانی هستند که وبسايت های شخصی دارند.
دست کم دو حساب جعلی توئيتر نيز بنام خامنه ای باز شده است که هر دو بيشتر از حساب واقعی بازديد کننده داشته اند.

ترجمه کامل برخی اسناد ویکی لیکس : مشت و لگد پرانی در جلسه شورای عالی امنیت ملی

اسناد تازه منتشر شده ویکی لیکس با حجمی وسیع همچنان در حال انتشار و بازبینی است. یکی از این اسناد مجموعه تلکس هایی است که از دفتر جاسوسی امریکا در دوبی به مقامات امریکایی ارسال شده است. برای بخش نخست این تلکس عنوان "از بحران به بن بست" برگزیده شده است که در ژانویه ۲۰۱۰ صادر شده است.
در خلاصه این بخش، جنبش سبز مشکلی مزمن برای رژیم دانسته شده تا یک تهدید بالقوه و نتیجه گرفته است که غیر واقعی خواهد بود که آنرا در کوتاه مدت قادر به تغییر رژیم بدانیم ولی در همین حال اذعان میدارد که جنبش سبز حذف شدنی نیست. در این تلکس به اعتراضات خیابانی سبزها در روزهای تعطیل اشاره کرده و می نویسد که این جنبش از این طریق به حضور خود ادامه خواهد داد. همچنین به تلاشهای این جنبش به ایجاد شکاف در درون نخبگان حامی رژیم اشاره میکند و می افزاید هیچ دلیلی برای اینکه نشان دهد که سبزها خواهان سقوط رژیم هستند وجود ندارد. این سند گستردگی اعتراضات را کمتر از اعتراضات مردمی سال ۵۷ دانسته و نتیجه میگیرد که رژیم دچار یک بن بست سیاسی است که در وحله نخست سازش با غرب را بعید می سازد و مشغول شدن به مذاکره با ایران تا زمان شکل گرفتن یک رژیم یکدست را بسیار مشکل تر از قبل میداند.
در این تلکس از عزم تمامیت خواهان در ابراز خشونت یاد شده و اینکه شنیده شده بارها خامنه ای دلیل سقوط شاه را عقب نشینی او دانسته و لذا از اینکار پرهیز دارد. همچنین از پاسداری یاد شده که آنها از کشته شدن تعداد زیادی از مردم در یک روز یا یک محل پرهیز میکنند تا فاجعه ای مثل ۱۷ شهریور ۵۷ اتفاق نیافتد. این سند با قاطعیت اعلام میدارد که خشونت ها علیه مردم و سران جنبش سبز و احزاب و نهضت های حامی سبزها ادامه خواهد داشت و ترور خواهرزاده موسوی و شلیک به اتومبیل کروبی را از این جمله خشونت ها میداند.
در این تلکس آمده است که علیرغم اینکه رژیم به ترور و سرکوب ادامه خواهد داد ولی از تظاهر به مصالحه نیز دست نخواهد برداشت. از جمله به نقدهایی که مجلس به مرتضوی کرده اشاره می‌کند.
در این سند گروههای قدرت در رژیم فعلی به ۳ بخش تقسیم شده و از خامنه ای بعنوان کنترل کننده اصلی یاد میکند. گروه اول را میانه رو ها خوانده و از علی لاریجانی، احمد توکلی ، اصغر حجازی ، ولایتی و ناطق نوری نام برده و خواسته آنها را لغو حمایت خامنه ای از احمدی نژاد ذکر نموده است.
گروه دوم را تندروها شامل افرادی ازسپاه، بسیج، اطلاعات و حامیان احمدی نژاد دانسته و از حسین طائب، مجتبی خامنه ای، محمد رضا نقدی، مصباح یزدی و احمدی نژاد و حامیانش نام می برد. این گروه بدنبال تشدید خشونت و سرکوب شدید تا اعدام سران جنبش سبز است.
گروه سوم گروهی میانی با حضور خامنه ای و دو پسرش مصطفی و میثم بهمراه جمعی از افسران اطلاعاتی است که ظاهرا طرفدار خشونت تا حد کتک زدن و زندان کردن و حبس خانگی سران جنبش سبز هستند.
در پایان این تلکس آینده ایران را چه در سطح اجتماعی و چه در سطح حکومت مبهم و غیر قابل پیش بینی توصیف نموده است و نزاع های سیاسی ایران را به یک "حفره سیاه کهکشانی" همانند میداند که همه امور داخلی و خارجی را می بلعد و به مقامات امریکا گوشزد میکند که تا اوضاع سیاسی ایران در چنین بن بستی گرفتار است امکان مذاکره بر موضوعات مشترک غیر ممکن بنظر میرسد.

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

سقوط هواپیما فتنه جدید است، اینهم سندش!

سایت خبر نوشت، درست ساعاتی بعد از این كه مطلب دیروزم را با عنوان «طلوع آفتاب به افق وزیر راه» در دفتر سایت و روزنامه نوشتم و به خانه رفتم، یك فروند هواپیمای بوئینگ 727 هما كه از تهران به مقصد ارومیه پرواز كرده بود، نزدیك دریاچه ارومیه سقوط كرد.
از آنجایی كه اینجا ایران است (و ازهمان‌جای قبلی) طبیعی است كه بنده به عنوان كم‌اطلاع‌ترین شخص از موضوع، بیشترین اظهارنظر را صادر نمایم.
1- سقوط هواپیمای مذكور نشان می‌دهد فتنه جدیدی در راه است وگرنه چطور ممكن است یك هواپیمای غیرروسی سقوط كند.
2- خوشبختانه فتنه‌گران جدید به كار خود وارد نیستند، چرا كه چند نفر از حادثه مذكور جان به‌در برده‌اند. این نیز برخلاف روال معمول سقوط در ایران است.
3- طبق اعلام مسئولان ذی‌ربط، سقوط مذكور به خاطر خطای انسانی و اشتباه خلبان نبوده در حالی كه همیشه تقصیر اصلی سقوط را به گردن خلبان می‌اندازند.
4- گفته می‌شود احتمالاً مسئولان نیز از سقوط هواپیمای مذكور متعجب شده‌اند و گفته‌اند: اساساً احتمال سقوط این هواپیما صفر بوده است. ما كلاً صندلی‌ها و تزئینات داخلی را تغییر داده بودیم. در چنین حالتی امكان ندارد بال هواپیما كنده شود، آن هم در صورتی كه بال‌ها را با بهترین چسب دوقلوی چینی چسبانده بودیم.
5- برخی از ناآگاهان نیز گفته‌اند اوضاع و احوال هواپیماهای وزارتخانه‌ای كه وزیرش ساعت 6 صبح در ظلمات تاریكی چراغ‌ها را خاموش می‌كند و پرده‌ها را كنار می‌زند تا در جلسه مدیران از نور روز (!) استفاده كنند، طبیعتاً باید بهتر از این باشد. این اتفاق‌ها كاملاً غیرطبیعی است.
سند و مدرك
محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور: «اینكه در یك برنامه زنده تلویزیونی، فردی كه خودش متخلف است، نسبت به كسی كه حضور ندارد، تهمت و افترا بزند، صحیح نیست.» «دولت این‌گونه فضاهای غیراخلاقی را به ضرر كشور می‌داند و معتقدیم در كشور قانون حاكم است و به جرایم رسیدگی خواهد شد اما اینكه بدون هیچ‌ سند و دلیلی یك عده‌ای تصمیم سیاسی بگیرند كه دولت را متهم كنند، كار بسیار زشتی است.»
1- كاملاً درست است. دولت معتقد است قانون حاكم است.
2- كاملاً درست است، تهمت‌زدن سند و مدرك می‌خواهد.
3- كاملاً درست است، نباید در برنامه زنده تلویزیونی كسی كه حضور ندارد را بدون سند و مدرك متهم كنیم.
یكی از كاندیداهای ریاست‌جمهوری، در مناظره با یكی دیگر از كاندیداهای ریاست‌جمهوری، در یكی از مناظره‌های زنده تلویزیونی در یكی از انتخابات یكی از كشورهای جهان، حرف‌ها و نكات بسیاری را درمورد بزرگان و مدیران ارشد كشور گفت و آنها را به سوء استفاده از موقعیت و قدرتشان محكوم كرد.
خیلی از رسانه‌ها گفته‌اند منظور ما از «یكی از كاندیداها»، آقای احمدی‌نژاد است. در حالی كه درست گفته‌اند اما برای همه چیز سند و مدرك بود. مقصر آقای دكتر رضا پورحسین (مجری مناظره) بود كه وقت نمی‌داد وگرنه همه اسناد و مدارك هنوز هم موجود است. ان‌شاءالله سه سال دیگر آقای رحیم‌مشایی نشان می‌دهد به همه، البته به شرط اینكه دكتر پورحسین وقت بدهد.

اطلاعیه جبهه ملی ایران : اعدام های بی رویه و بازداشت های خودسرانه را متوقف کنید

با اینکه صاحبان قدرت در ایران در برابر پرسش های خبرنگاران خارجی از آزادی و این که مردم ایران آزاد ترین مردم جهان هستند سخن میگویند، ولی نگاهی به آنچه در این سرزمین میگذرد خلاف ادعاهای مسئولین حکومتی جمهوری اسلامی را نشان میدهد. همه گروه های اجتماعی، معلمان، دانشجویان، کارگران، هنرمندان، اقتصاددانان، وکلای دادگستری، اصناف، فعالان سیاسی ودر مجموع تمام ملت ایران از آزادی های فردی واجتماعی بهره ای ندارند، ودر جامعه ای به شدت بسته و دور ازموازین دموکراسی و حقوق بشر وعدالت اجتماعی زندگی میکنند. لیست زندانیان سیاسی روزی نیست که فزونی نپذیرد. انقلابی که مهمترین خواستش آزادی بود بعداز بیش از سی سال هیچگونه نقدی را بر نمی تابد، رسانه ها فقط آنچه را که خبرگزاریهای رسمی دولتی به آنها می دهند منتشرمیکنند نزدیک به یک ماه است که اجرای رسمی هدفمند سازی یارانه ها که ابهام و پیچیدگی های بسیار دارد به مرحله اجرا درآمده است. با آغاز اجرای این لایحه رادیو تلویزیون بی بی سی تلفنی از یک اقتصاددان اندیشمند ایرانی، آقای دکتر فریبرز رئیس دانا جویای نظر ایشان میشود. دکتر رئیس دانا اجرای هدفمندی یارانه ها را اصولی میداند ولی اظهار میدارد که چون امکانات لازم مهیانیست اجرای آن سفره های طبقات میانه و پائین جامعه را خالی تر خواهد کرد و این کار بدون مقدمات لازم مشکل آفرین خواهد بود. با این نقد بسیار ملایم گردانندگان حکومتی تاب نمی آورند و ساعتی بعد از مصاحبه تلفنی دکتر رئیس دانا نیمه شب بازداشت میشود و به زندان اوین انتقال می یابد.
در جهان امروزکمتر کشوری را میتوان نام برد که وکلای دادگستری آن به علت دفاع از موکلین خود به حبس های دراز مدت محکوم شوند، اخیرا خانم نسرین ستوده و آقای محمد اولیائی فرد وکلای عده ای از دانشجویان و دگراندیشان به جرم دفاع از موکلانشان محکومیت یافته و در شرایطی سخت دوره زندان راسپری میکنند و رای دادگاه برای خانم نسرین ستوده 11 سال زندان و بیست سال محرومیت از حقوق اجتماعیست. همه اموال و حساب های بانکی خانم شیرین عبادی حقوقدان و برنده جایزه صلح نوبل و وکیل مدافع عده ای از متهمین سیاسی، به عنوان بخشی از بدهی مالیاتی مصادره شده است. داور بین المللی سینما آقای جعفرپناهی برای فیلمی که هنوز ساخته نشده است به شش سال زندان و بیست سال محرومیت از فعالیت سینمائی محکوم شده اند. از بین خیل عظیم دانشجویان زندانی که پیش آهنگان مبارزات آزادیخواهانه هستند باید از ارژنگ داودی یاد کرد که چندین سال از محکومیت او میگذرد، ولی مجددا به دادگاهی احضار شده و برای او یک میلیارد تومان قرار صادر کرده اند و موارد دیگری که نشان دهنده افزایش فشار بر دانشجویان میباشد بسیار است. نقض حقوق بشردر جمهوری اسلامی درحدی است که موجب سقوط حیرت انگیز رتبه ایران ازلحاظ رعایت حقوق بشر دربین کشورهای جهان شده است و دربر رسی های سالانه سازمان های مدافع حقوق بشرمقام 157 دربین 168 کشور جهان به جمهوری اسلامی داده شده است. محکومیت دولت جمهوری اسلامی درمجامع مدافع حقوق بشر خود حکایتی است که هرسال تکرار میشود. تند تر شدن چرخ اعدام ها درسراسر کشور که تحت عناوین مختلف و به منظورایجاد رعب و وحشت در میان مردم ایران صورت میگیرد انزوای ایران را از دنیایی که روز بروز از مجازات اعدام دورتر میشود بیشتر ازپیش کرده است.
جبهه ملی ایران تنها راه خروج حاکمیت از بن بست های داخلی و جهانی را احترام گذاشتن و تامین آزادیهای فردی و اجتماعی ملت ایران میداند. تا در بر همین محور کنونی میچرخد برون رفتن ازبحران های داخلی و جهانی مقدورنیست. حکومتی که تکیه بر مردمش ندارد و آنان را خس وخاشاک می شمارد نمی تواند با بهره مندی از خرد جمعی راه را به سوی سعادت وبهروزی بگشاید.

تهران – جبهه ملی ایران
25 /10 /1389

اعلام اسامی ناشران و نویسندگان "برانداز"

انديشکده راهبردی امنيت نرم، وابسته به محافل امنيتي، طی انتشار جزوه‌ای ۶۴ صفحه‌‌ای با نام “زمزمه‌های رنگی”، برخی ناشران و نويسندگانی که آنها را “برانداز” خوانده معرفی کرد.
به گزارش آينده نيوز، اين جزوه که با نام واکاوی براندازی نرم در حوزه نشر هم معروف است، به بررسی عملکرد چند ناشر مطرح در سال‌های اخير پرداخته است.
در اين جزوه علاوه بر برخی ناشران، ده‌ها نويسنده و مترجم نيز به تلاش برای “براندازی” جمهوری اسلامی متهم شده‌اند.
اﻧﺘﺸﺎرات «ﻧﯽ»، «چشمه»، «کوير»، «عطايی»، «روشنگران»، «ققنوس» و «اختران» هفت ناشری هستند که در اين جزوه فعاليت‌های آنها «براندازانه» اعلام شده است.
در اين جزوه از نشر «نی» به عنوان ناشر “ﺧﻂ ﻣﻘﺪم ﻧﺎﺷﺮان ﻣﻌﺎرض ﺑﺎ ﻧﻈﺎم اﺳﻼﻣﯽ” ياد شده است و جعفر همايی مدير اين انتشارات نيز به عنوان ﯾﮑﯽ از ﻣﻨﺘﻘﺪان ﺟﺪی وزارت ارﺷﺎد در دوﻟﺖ ﻧﻬﻢ معرفی شده است.
از راﻣـﯿﻦ ﺟﻬـﺎﻧﺒﮕﻠﻮ، ﺣـﺴﯿﻦ ﻧـﺼﺮ، ﺧـﺸﺎﯾﺎر دﯾﻬﯿﻤــﯽ، ﻣﺤﺴﻦ ﮐﺪﯾﻮر، ﻋﻤﺎداﻟـﺪﯾﻦ ﺑـﺎﻗﯽ، ﻓﺮﻫﻨـﮓ رﺟـﺎﯾﯽ، اﺑﺮاﻫﯿﻢ ﻧﺒﻮی و ﻣﺤﺴﻦ ﻣﺨﻤﻠﺒﺎف نيز به عنوان نويسندگان و مترجمان «برانداز» مرتبط با اين انتشارات ياد شده است.
اﻧﺘﺸﺎرات «ﭼﺸﻤﻪ» به مديريت ﺣﺴﻦ ﮐﯿﺎﺋﯿﺎن، دومين ناشری است که در اين جزوه با اتهام تلاش برای «براندازی» جمهوری اسلامی مواجه شده است.
در اين جزوه از ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﯽ، ﻋﻠﯽاﺷﺮف دروﯾﺸﺎن، ﻣﺤﻤﻮد دوﻟﺖ‌آﺑﺎدي، ﻋﺒﺎسﻋﺒﺪی و ﺑﻬﺎره رﻫﻨﻤﺎ (ﺑﺎزﯾﮕﺮ ﺳﯿﻨﻤﺎ) به عنوان همکاران «برانداز» اين انتشاراتی نام برده شده است.
اﻧﺘﺸﺎرات «ﻗﻘﻨﻮس» به مديريت اﻣﯿﺮ ﺣﺴﯿﻦزادﮔـﺎن سومين ناشری است که فعاليت‌های آن از نظر تهيه‌کنندگان اين جزوه «براندازانه» ارزيابی شده است.
ﺟـﻮاد ﻣﺠـﺎﺑﯽ، ﺳﯿﺪﻋﻠﯽ ﺻﺎﻟﺤﯽ، ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ ﺳـﭙﺎﻧﻠﻮ، ﻣﺤﻤـﺪ ﻣﺤﻤـﺪﻋﻠﯽ، ﻣـــﺼﻄﻔﯽ ﻣـــﺴﺘﻮر، ﻣﻬـﺪی ﻏﺒﺮاﯾﯽ و ﺑﻬﻤـﻦ ﻓﺮزاﻧـﻪ از جمله نويسندگان، شاعران و مترجمانی هستند که همکار اين انتشاراتی معرفی شده‌اند.
اﻧﺘﺸﺎرات «ﻋﻄﺎﯾﯽ» به مديريت ﺑﻬـﺮوز ﻋﻄـﺎﯾﯽ و اﻧﺘﺸﺎرات «روﺷﻨﮕﺮان و ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت زﻧﺎن» به مديريت ﺷـﻬﻼ ﻻﻫﯿﺠـﯽ دو انتشاراتی ديگر در اين جزوه هستند که نام آنها جزو ناشران «برانداز» آمده است.
ﺑﻬــﺮام ﺑﯿــﻀﺎﯾﯽ، ﻧﻮﺷــﯿﻦ اﺣﻤــﺪی ﺧﺮاﺳــﺎﻧﯽ، ﻣﻬﺮاﻧﮕﯿﺰ ﮐﺎر، اﻓﺴﺎﻧﻪ ﻧﺠﻢآﺑـﺎدي، ﺗـﻮرج رﻫﻨﻤـﺎ، ﻓﺮوغ ﭘﻮرﯾﺎ وری و ﮔﯿﺘﯽ ﺧﻮﺷﺪل از جمله هنرمندان، محققان و مترجمان مرتبط با اين دو انتشاراتی در اين جزوه معرفی شده‌اند.
اﻧﺘﺸﺎرات «اﺧﺘﺮان» ﺑﻪ ﻣﺪﯾﺮيت ﻣﻨﺼﻮر اﻋﺮاﺑﯽ اردﻫﺎﻟﯽ ديگر ناشر «برانداز» در اين جزوه ۶۴ صفحه‌ای است.
در اين جزوه از انتشارات اختران با عنوان ناشری با گرايش به «بهائيت» و «مارکسيسم» و منتقد جمهوری اسلامی ياد شده است.
از ﺣﺎﺗﻢ ﻗﺎدري، ﺣﺴﻦ ﻗﺎﺿﯽﻣﺮادي، ﺣﺴﻦ ﻧﺮاﻗﯽ، ﻋﺒﺎس ﻣﯿﻼﻧﯽ، اﺑـﺮاﻫﯿﻢ ﮔﻠﺴﺘﺎن، ﺣﻤﯿﺪ ﺷﻮﮐﺖ، ﻟﻄـﻒالله آﺟـﻮداﻧﯽ، ﻣﺎﺷـﺎالله آﺟـﻮداﻧﯽ، اﯾـﺮج اﻓـﺸﺎر، رﺿﺎ ﻗﺎﺳﻤﯽ و ﻫﻮﺷﻨﮓ ﻣﺎﻫﺮوﯾﺎن با عنوان نويسندگان و محققان «برانداز» مرتبط با اختران نام برده شده است.
اﻧﺘﺸﺎرات «ﮐﻮﯾﺮ» ﺑــﻪ مديريت ﻣﺤﻤــﺪﺟﻮاد ﻣﻈﻔــﺮ آخرين ناشری است که در اين جزوه، فعاليت‌‌های آن «براندازانه» ارزيابی شده است.
ﺣﺴﯿﻦ ﺑﺸﯿﺮﯾﻪ، ﻋﻠﯽ‌اﺻﻐﺮ ﺣﻘﺪار، ﺣﺴﯿﻦ ﻗﺎﺿﯿﺎن و ﺣﺴﯿﻦ ﻣﺪرﺳﯽ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎيی نيز در اين جزوه به عنوان نويسندگان و محققانی معرفی شده‌اند که همکار انتشارات کوير هستند.
بررسی و معرفی برخی کتاب‌های انتشار يافته توسط اين ناشران بخش زيادی از جزوه «زمزمه‌های رنگی» را به خود اختصاص داده است.
کتاب‌هايی نظير «از دوﻟﺖ اﺻﻼﺣﯽ ﺗﺎ دوﻟﺖ اﺳﻼﻣﯽ» «ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺪﻧﯽ، ﻣﺒﺎرزه ﻣﺪﻧﯽ»، «ﺳﻠﻄﻪ ﯾﺎ رﻫﺒـﺮی»، «ﺳﻔﺮﻧﺎﻣﻪی اوﻧﻮر آب»، «آﺧﺮاﻟﺰﻣﺎﻧﯽ در ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺰدﯾﮑﯽ»، «در ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻮاده اﯾﺮاﻧﯽ»، «ﻧﮕﺮان ﻧﺒﺎش» و «زﻣﺎﻧﯽ ﺑﺮای اﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺑﺸﺮ» از جمله کتاب‌هايی هستند که در اين جزوه به عنوان کتاب‌های «براندازانه» معرفی شده‌ند.
از زمان به قدرت رسيدن محمود احمدي‌نژاد، فشار‌ها بر ناشران و نويسندگان افزايش يافته و آثار بسياری از نويسندگان در حال حاضر در وزارت ارشاد در انتظار مجوز نشر قرار دارند. همچنين تعدادی از ناشران نيز بارها به مراکز امنيتی احضار شده و تحت فشار گرفته اند.
گفتنی است اوج پرونده‌سازي‌ها و بولتن‌نويسي‌ها عليه نويسندگان و هنرمندان طی بيست سال گذشته مربوط به دولت هشت ساله محمد خاتمی است، که محافظه‌کاران با حمايت برخی نهاد‌های وابسته به سپاه پاسداران، حوزه علميه قم و نهاد رهبري، صد‌ها بولتن و جزوه عليه فعالان سياسی – مدني، مقام‌های دولت اصلاحات، همچنين هنرمندان و نويسندگان تهيه، و در مساجد، پايگاه‌های بسيج، دانشگاه‌ها و هيات‌‌‌های مذهبی توزيع مي‌کردند.
جزوه «زمزمه‌های رنگی» نيز يکی از معدود جزوه‌هايی است که در سال‌های اخير تهيه شده و در دسترس همگان قرار گرفته است.

منبع: آینده نیوز

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

ویکی‌لیکس: استفاده از رزمی‌کاران برای سرکوب معترصان و قتل‌های سیاسی در ایران

بر اساس اسناد تازه‌ای که توسط سایت اینترنتی ویکی‌لیکس منتشر شده است، و برپایه گفته‌های یک فرد «مطلع»، دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی ایران باشگاه‌های ورزش‌های رزمی در این کشور را مجبور می‌کنند، در سرکوب معترضان سیاسی، قتل‌های سیاسی و نیز آموزش اعضای بسیج و نیروهای امنیتی با آنها همکاری کنند.بر اساس اسناد تازه‌ای که توسط سایت اینترنتی ویکی‌لیکس منتشر شده است، و برپایه گفته‌های یک فرد «مطلع»، دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی ایران باشگاه‌های ورزش‌های رزمی در این کشور را مجبور می‌کنند، در سرکوب معترضان سیاسی، قتل‌های سیاسی و نیز آموزش اعضای بسیج و نیروهای امنیتی با آنها همکاری کنند. بر اساس گزارشی که در اوایل سپتامبر سال ۲۰۰۹ میلادی توسط سفارت ایالات متحده آمریکا در باکو برای وزارت امور خارجه این کشور ارسال شده است، به نقل از یک فرد «مطلع» آمده است دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی از باشگاه‌های رزمی برای سرکوب مخالفان سیاسی استفاده می‌کنند. بیشتر بخوانید: ويکی ليکس: هشدار آمريکا در مورد «نينجا» های ايرانی ویکی‌لیکس: سیلی خوردن محمود احمدی‌نژاد از فرمانده سپاه پاسداران در گزارشی که به تازگی توسط سایت اینترنتی ویکی‌لیکس منتشر شده، به نقل از یک مربی ورزش‌های رزمی در ایران آمده است: «باشگاه‌های خصوصی ورزش‌های رزمی و مدیران آنها به شدت تحت فشار قرار دارند، تا با دستگاه‌های اطلاعاتی و سپاه پاسداران در زمینه آموزش اعضای آنها همکاری کرده و همچنین به عنوان مجری سرکوب اعتراض‌ها و قتل‌های سیاسی عمل کنند.» بر اساس این گزارش مربیان و مدیران باشگاه‌های ورزش‌های رزمی در ایران «به سختی»‌ می‌توانند، استقلال خود را از سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی حفظ کنند. در گزارش سفارت آمریکا در باکو به وزارت امور خارجه آمریکا در این باره آمده است، مقام‌های امنیتی جمهوری اسلامی نسبت به فعالیت باشگاه‌های ورزش‌های رزمی در ایران بدبین هستند و آنها را «عامل بالقوه سازماندهی و آموزش اعتراض‌های بعدی» ارزیابی می‌کنند. در بخش دیگری از این گزارش در عین حال آمده است، کنترل باشگاه‌های رزمی بیشتر از آن که به دلیل هراس دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی از آنان باشد، به دلیل تمایل دستگاه‌های امنیتی برای استفاده از اعضای آموزش دیده آنها برای انجام «عملیات ویژه» است. بر اساس این گزارش دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی از این باشگاه‌ها انتظار دارند، علاوه بر آموزش اعضای بسیج و سپاه، ترساندن مردم و سرکوب تظاهرات در انجام قتل‌های سیاسی نیز همکاری کنند. به گفته منبع مورد استناد سفارت آمریکا در باکو، استفاده از اعضای باشگاه‌های ورزش‌های رزمی برای انجام این گونه عملیات، به نیروهای امنیتی این امکان را می‌دهد که خود را از انجام «کارهای کثیف» کنار بکشند. در گزارش سفارت آمریکا در باکو، این فرد «مطلع» به موردی اشاره کرده است که در آن یکی از استادان ورزش‌های رزمی دست کم شش نفر را به سفارش دستگاه‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی در کمتر از چند ماه کشته است؛ به گفته این فرد «مطلع» این شخص خود نیز به دست نیروهای امنیتی کشته شده، اما صحنه‌سازی قتل طوری بوده است که علت مرگ «خودکشی» جلوه کند. به گفته این فرد «مطلع» قربانیان از جمله شامل روشنفکران و فعالان جوان طرفدار دموکراسی در ایران بوده‌اند.

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

عباس میلانی: «رويای اتمی شاه»

عباس ميلانی، استاد دانشگاه استفورد در مطلبی در نشریه «فارن پاليسی» به موضوع برنامه اتمی ايران پرداخته و نوشته است، حتی بيش از سه دهه پيش و پيش از اين که نظامی به نام جمهوری اسلامی در ايران باشد، غرب در تلاش بود جلوی ساخت و گسترش بمب اتمی در ایران را بگيرد. آقای ميلانی در اين نوشته می گويد: «در مورد مذاکرات اتمی با ايران خيلی حرف ها مطرح می شود که البته دقيق هم نيست. مثل اين که می گويند غرب در مورد سياست های اتمی ايران، استاندارد دوگانه استفاده می کند. اما آمريکا و غرب به همان محمد رضا پهلوی که می گويند دوست و متحد شاه بود هم حاضر نبودند بمب اتمی بدهند ولی رآکتور مشکلی نبود، حاضر بودند شمار زيادی رآکتور به او بدهند. اما جمهوری اسلامی اين مسئله را وارونه کرده و محمود احمدی نژاد در گفت وگويی با هفته نامه اشپيگل گفت: همين آمريکا و اروپا حاضر بودند ايران اتمی بشود ولی حالا که ماهستيم، با آن مخالفت می کنند.» در ادامه آمده است: «حتی شماری از روشنفکران غربی هم در اين دام افتاده اند و منتقد سياست های دوگانه دولت آمريکا در برابر شاه و احمدی نژاد هستند. دولت آمريکا هم به رغم اين که هزاران مدرک در اختيار دارد، نتوانسته ديپلماسی عمومی خوبی بازی کند.» در واقع، آمريکا پشت درهای بسته و از راه های ديپلماتيک درباره هدف اتمی شدن ايران، با شاه گفت وگوهای جدی داشت. مدارکی که امروز از مرکز کتابخانه نيکسون کارتر، شورای امنيت ملی (کاخ سفيد)، وزارت انرژی و پنتاگون آزاد شده که نشان می دهد دقيقا همين مسائلی که الان در مورد برنامه اتمی جمهوری اسلامی مطرح است، آن زمان با شاه ايران مطرح بوده است. آن زمان هم شاه اصرار داشته که تحت ان پی تی، چرخه سوخت داشته باشد و آمريکا می خواسته تامين سوخت را تضمين کند و يا حتی با چرخه سوخت ايران خارج از مرز موافقت کند ( که در قالب پيشنهاد روسيه هم اين اواخر مطرح شد) و آمريکا قول داده بوده ايران را در يک کنسرسيوم سوخت بين المللی وارد کند. شاه با اين که گفته بود دنبال بمب اتمی نيست، اما حاضر نبود با ايران مانند يک کشور جهان سومی رفتار شود. مدارکی که تازه آزاد شده، بسيار موثر و دقيق است تا دروغ پراکنی های نظام جمهوری اسلامی در مورد استاندارد دوگانه را برملا کند و همچنين راهنمای خوبی برای غرب در مذاکرات است که بتواند از سد ملی گرايی ايرانی ها چه به شکل عمل گرايانه و چه به شکل شعاری، استفاده کند. عباس ميلانی در ادامه نوشته است: برنامه اتمی ايران در سال ۱۹۵۹ شروع شد و آغاز آن توسط رآکتور کوچکی که آمريکا به دانشگاه تهران و در قالب برنامه «اتم برای صلح» آيزنهاور، رييس جمهوری وقت آمريکا هديه کرد، شکل گرفت. ولی آن رآکتور کوچک به نماد قدرت برای شاه پهلوی تبديل شد. با درآمد بالای نفت و برنامه برای قدرت برتر منطقه، برنامه اتمی بهترين قطعه اين پازل بود. شاه در ۱۹۷۳ علی اکبر اعتماد، کارشناس و استاد فيزيک اتمی را به دربار خواند و به او گفت که خواهان برنامه اتمی است و خواستار يک طرح کامل برای اين مسير شد. دو هفته بعد، شاه دوباره با اعتماد ديدار کرد. شاه به سرعت مدرک ۱۳ صفحه ای که آماده شده بود را خواند و رو به نخست وزير کرد و از او خواست گران ترين و پرهزينه ترين برنامه ای که در تاريخ دولت شاهنشاهی ايران تعريف شده بود را، تامين مالی کند. در هيچ جا، نه در مجلس شورای ملی و نه هيات دولت و نه در هيچ جا اين پروژه مطرح نشد و حرفی هم از آن به ميان نيامد. مانند خيلی سياست های بزرگ آن زمان، يک نفر بود که تصميم می گرفت و برنامه اتمی ايران از همان زمان آغاز شد. نقشه شاه اين بود که يک برنامه کامل اتمی راه بيافتد که بتواند ۲۳ هزار مگاوات برق توليد کند. در سال ۱۹۷۷ سازمان انرژی اتمی ايران بيش از يک هزار و ۵۰۰ نفر را در استخدام داشت و همه تحت نظر شاه بودند و بالاترين حقوق دولتی را می گرفتند. شاه پهلوی هزينه و زمان صرف کرد تا کارشناسان اتمی را در ديگر کشورهای جهان تربيت کند و ۲۰ ميليون دلار صرف اين برنامه در دانشگاه ام آی تی کرد. ايران در جست وجوی منابع اورانيوم در ايران و ديگر نقاط جهان بود و چند مرکز تحقيقات اتمی در چند نقطه از ايران راه انداخت. سازمان انرژی اتمی آن زمان يکی از سازمان هايی بود که بيشترين بودجه را در اختيار داشت. در سال ۱۹۷۶ بودجه اين سازمان بالغ بر ۱.۳ ميليارد دلار بود و پس از صنايع نفت ايران، دومين سازمان بزرگ اقتصادی در اين شد. در اين نوشته آمده است: در حالی که آلمان و فرانسه مشتاق بودند که رآکتورهای خود را به ايران بفروشند اما آمريکا خيلی راغب نبود. طبق اسناد دولتی «آمريکا بدون ترسيم محدوديت هايی برای شاه، حاضر به معامله هسته ای با ايران نبود.» شرکت «کرافت ورک» آلمان قرار داد ساخت و راه اندازی نيروگاه بوشهر را امضا کرد تا با مبلغ سه ميليارد دلار، در سال ۱۹۸۱ آن را تحويل دهد. از آن جايی که بوشهر روی خط زلزله بود، بودجه بيشتری تخصيص داده شد تا حفاظت نيروگاه در برابر زمين لرزه، تضمين شود. گفته شده که دولت آلمان در تلاش بود تا اين سرمايه گذاری در ايران را در برابر هرگونه اتفاقی، تضمين کند تا به باد نرود. شرکت های آمريکايی از هرگونه معامله اتمی با ايران تا زمانی که نگرانی های واشينگتن برطرف نشده، ممنوع شده بودند. شاه خواهان حقوق کامل ايران تحت ان پی تی بود. پيمانی که اجازه می داد کشورها در برابر خودداری از ساخت بمب اتمی، از فعاليت غير نظامی اتمی استفاده کنند. شاه خواهان اين بود که نه تنها ايران چرخه کامل سوخت داشته باشد، که چرخه پلوتونيوم هم داشته باشد که نسبت به اورانيوم، سريع تر می توان با آن بمب اتمی توليد کرد. عباس ميلانی می نويسد: «صحبت های تحريک کننده امروز احمدی نژاد، يادآور مصاحبه شاه با روزنامه لوموند پس از امضای قرارداد همکاری ايران و فرانسه برای غنی سازی اورانيوم در فوريه ۱۹۷۴ است و وقتی که گفت: «خيلی زودتر از آن که فکر می کنيد ايران بمب اتمی را در اختيار خواهد داشت.» اين نظر غافلگيرانه از سوی شاه، به شکلی واکنش به نخستين آزمايش بمب اتمی در هند در سال ۱۹۷۴ بود.» زمانی که شاه به حساسيت حرفی که زده بود پی برد، به سفارت ايران در فرانسه دستور داد بيانيه ای صادر کرده و تمامی تمايل ايران به دستيابی به بمب اتمی را بدون پايه و اساس اعلام کند. سفارت آمريکا در آن زمان در تهران به واشينگتن اطمينان داد که هنوز شاه تصميمی برای ترک ان پی تی و ساخت بمب اتمی نگرفته است. اما در همان زمان که تلاش می کرد به واشينگتن اطمينان دهد نقشه ای ندارد، شاه تاکيد کرده بود «اگر کشور ديگری در منطقه به بمب اتمی دست يابد، آن زمان ديگر ما هم همان مسير را خواهيم رفت.» طبق اسناد و دست نوشته های اسدالله علم، سفير شاه در آمريکا، شاه در تمامی دهه ۱۹۷۰ تا زمان مرگ، به فکر دستيابی به بمب اتمی بود. با توجه به اسناد وزارت دفاع و وزارت انرژی آمريکا در آن زمان، آمريکا نگران بود که برنامه پلوتونيوم ايران برای توليد ۲۳ هزار مگاوات برق، می تواند ۶۰۰ تا ۷۰۰ کلاهک اتمی توليد کند. اما در ژوئن سال ۱۹۷۴ بالاخره آمريکا تصميم گرفت وارد معامله اتمی با ايران شده و به ايران رآکتور بفروشد آن هم آن طور که اسناد ديپلماتيک آمريکا می گويد، به شرط اين که اقدامات حفاظتی و کنترل بيشتر اجرا شود. نگرانی آمريکا از بروز هرگونه ناآرامی و يا حمله تروريستی بود که ممکن بود اين صنايع را به دست ديگران بدهد. پس از اين که شاه حاضر شد برخی از اين اقدامات کنترلی بيشتر را در نظر بگيرد، تاکيد کرد که حاضر نيست ايران متفاوت از ديگر کشورها فرض شود. در آن زمان ايران قرارداد ساخت چهار نيروگاه اتمی را با فرانسه و آلمان امضا کرده بود. شاه هم اين طور نشان داده بود که قرارداد هشت نيروگاه اتمی را هم می خواهد با آمريکا امضا کند. وزارت خارجه آمريکا نه تنها از اين قراردادها استقبال کرد که از شاه خواست مبلغ ۳۰۰ ميليون دلار در صنايع غنی سازی اورانيوم شرکت «بک تل» در آمريکا سرمايه گذاری کند. آمريکا نگران بخش صنايع پلوتونيوم ايران بود و در حالی که تمامی تضمين ها داده شده بود، شاه پيشنهاد آمريکا را که به عنوان تنها منبع تهيه اورانيوم غنی شده برای ايران معرفی شده بود، رد کرد. مذاکرات به درازا کشيد و حتی به بن بست خورد. شاه خواهان لغو هرگونه وتوی آمريکا در کل اين همکاری بود و حتی وزارت دفاع آمريکا پيشنهاد کرد که دولت آمريکا اين قدر به شاه سخت نگيرد و درخواست های او را قبول کند. پنتاگون به کاخ سفيد نوشت که تنش در اين حوزه، ممکن است به ديگر ابعاد روابط ايران و آمريکا لطمه بزند. با توجه به اين حقيقت که فرانسه و آلمان حاضر بودند جای خالی آمريکا را در اين همکاری اتمی پر کنند، و اين حقيقت که ايران گفته بود حاضر به همکاری های اتمی با هند است باعث شد آمريکا در موضع خود تجديد نظر کند. جرالد فورد و پس از او جيمی کارتر، حاضر شدند به شرط های شاه برسند و ضمن حفظ شرايط امنيتی و کنترلی برای جلوگيری از هرگونه توليد بمب، با ايران همکاری اتمی داشته باشند. بالاخره در سال ۱۹۷۸ کارتر موافقت نامه را صادر کرد تا شرکت های اتمی آمريکا با ايران به ويژه در حوزه توليد پلوتونيوم همکاری کنند. در ادامه مطلب آقای ميلانی آمده است: «اما در اين زمان، ديگر نگرانی های بين المللی از وضعيت در ايران، در افق ديده می شد. پس از چند ماه از امضای اين توافقنامه، شاه درگير مسائل داخلی شد و ديگر نتوانست روی مذاکرات اتمی تمرکز کند. سرطان شاه و داروهايی که قدرت تمرکز و تصميم گيری را از او می گرفتند به همراه ناتوانی سياست خارجی دولت کارتر در شکل دهی به يک سياست جامع خارجی در مورد ايران، باعث شد آيت الله ها سوار انقلاب شده و جمهوری اسلامی را آغاز کنند.» به محض اين که آيت الله روح الله خمينی روی کار آمد، ضمن انتقاد از سياست های اتمی شاه، دستور داد تمامی برنامه های اتمی متوقف شود. پس از چند سال نظر خمينی عوض شد اما ديگر غرب به نيات اتمی ايران اعتماد نداشت. ترس غرب زمانی به بالاترين حد رسيد که در سال ۲۰۰۲ اعلام شد تاسيسات غنی سازی در نطنز با گنجايش ۵۰ هزار چرخه سانتريفوژ راه اندازی شده و سپاه پاسداران در حال کنترل تمامی صنايع اتمی و حتی در دست گرفتن تمامی اقتصاد در ايران است. عباس ميلانی در پايان نوشته است: «متاسفانه آمريکا اجازه داد اين گونه رفتار هراس برانگيزانه در مقابلش از سوی ايران شکل بگيرد و هيچ گاه در يک پيام قاطع نگفت که ايران دموکراتيک و قانون مدار می تواند فعاليت های اتمی ارزان تر و بهتر داشته باشد و می تواند تحت ان پی تی غنی سازی هم داشته باشد و به جای تشويق ايرانيان دموکراتی که با بمب اتمی مخالف هستند، مدام اولتيماتوم داد و هی مسير و راهش را عوض کرد و تغيير داد و تغيير داد تا اين که نظام جمهوری اسلامی داستان غيرواقعی خود در مورد واقعيت های اتمی را شکل داد و عرضه کرد.»

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

شعر: آن علی و این علی

آن علی جان را فدای دوست کرد این فدای هرچه غیر اوست کرد
آن علی سر را فرو در چـــاه برد این ولی سرها فرو در چـاه برد
آن علی داد از جـــــدایی می زند این یکی لاف خـــــدایی می زند
آه و افغـان علی از بی کسی ست داد و قال این یکی از ناکثی ست
آن بر اهــل نهـــــروان فریاد کرد این هم آنان "با بصیرت" یاد کرد
آن علی فرمـــــان به راه عدل داد این ولی فتـــــوا برای قتــــل داد
خطبه آن، بوی عطر رحمت است خطبه این، کیدوکین و نفرت است
آن بســی آذوقـــــه بر ایتـــــام داد این فقط بر این و آن دشنـــــام داد
آن یهـــــودی را مسلمــان می کند این گریز از دین، دوچندان می کند
آن علی دَه بلکه صد اَبیــار ساخت این فقط دیـــــوار بر دیوار ساخت
آن علی در راه حـــق بر خون فتاد این دل یک مملکت در خـون نهاد

ابیار: جمع بئر به معنی چاه ها

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

آیت الله ها نگران نسیم تازه پارسی گر جوانان میباشند

رم،۱۲دی - (آکی فارسی) – روزنامه ایتالیایی «لیبرال» در شهر رم مقاله ای تحلیلی در مورد شرایط سیاسی و فرهنگی ایران منتشر کرده است. برگردان این مقاله که با قلم پیر کیارتانو و با همراهی ایرانشناسی در اروپا با نام مستعار کورش فرخی تهیه شده است، بشرح زیر میباشد:

آیت الله ها نگران نسیم تازه پارسی گر جوانان میباشند
هویت ایرانی در کشور روز به روز نیرومند تر میشود و بر هویت اسلامی سایه میفکند

نسیم پارسی گر هخامنشیان بر روی سرزمین کهن ایران زمین در حال وزیدن است و دارد باعث ایجاد دگرگونی های ریشه ای در درون این کشور میشود. تغییراتی که هنوز از چشم جهان غرب پوشیده میباشند. یکی ار نخستین نشانه های رویش نسلی نو در ایران با ایده های میهن طلبانه و سکولار را میتوان در واکنش تند و صریح رهبر گروه حزب الله لبنان، سید حسن نصرالله، مشاهده کرد. این رهبر عرب شیعه در سخنرانی خود بتازگی بر هویت پارسی ایرانیان حمله کرده و گفته است که «تمدن پارسی در ایران وجود ندارد» و رهبران جمهوری اسلامی «آیت الله روخ الله خمینی و خامنه ای ریشه عرب داشته و ایرانی تبار نمی باشند». اظهاراتی که واکنش شدید نسل جوان ایرانیان را در پی داشت که بر روی تارنماهای گوناگون، وبلاگها و با امضا کردن پتیشن ها، رهبر جزب الله لبنان را بسیار نقد کردند و از او خواستند تا از ملت ایران پوزش بخواهد.
ترس حزب الله از رویش هویت ایرانی در کشور احتمالا برای آنست که چنین گرایش فکریی در طولانی مدت میتواند ایران را به سمت سیستم سیاسی سکولار و ملی گرا سوق دهد و در نتیجه پشتیبانی جمهوری اسلامی از حزب الله کاسته و یا بطور کل حذف شود.
بنابراین به نظر میرسد که در ایران، اسلامی گری آیت الله خمینی دیگر در حال افول است و در مرزهای تخت جمشید بوسیله نوادگان کورش به بن بست رسیده است. رویش چنین اندیشه ملی گرایی در میان جوانان ایرانی تاثیرات زیادی را هم در سیاست خارجی و هم داخلی ایران خواهد داشت. کما اینکه از طرفی حزب الله، به عنوان یکی از متحدین درجه اول ایران در خاور میانه، و جناح مذهبی و روحانی در داخل کشور، از طرفی دیگر، با این پدیده بسیاربا تندی رفتار میکنند و تلاش در خنثی کردن آن دارند.
در این زمینه با کورش فرخی ،یکی از ایران شناسان در اروپا، گفتگویی کرده ایم. دکتر فرخی میگوید: «بخش مهمی از جوانان ایران زمین خواستار جدایی دین از سیاست میباشند و پس از بیش از سی سال خودکامگی سیاسی، که بر ایدئولوژی اسلامی تکیه داشته است، جوانان تولدی دیگر را خواستار هستند که ارزشهای ایرانی را به عنوان تکیه گاه خود برگزیند. نوع حکومت کورش بزرگ، فلسفه زرتشت و اندیشه فردوسی از جمله عنصرهای اساسی این نوع مکتب فکری جوانان هستند که میتوان با نام «ایرانیزم» از آن نام برد. این گرایش جوانان را میتوان ار آغاز سال میلادی۱۹۹۷ مشاهده کرد. درست از آن سالی که نسل جدید (بچه های انقلاب) به سن هجده سالگی رسیدند و آنها شروع به چالش کشیدن جمهوری اسلامی کردند. نخستین اثر آن را در پشتیبانی آنها از دولت اصلاحات محمد خاتمی میتوان دید. موج دوم این جنبش جوانان را میتوان در جنبش سبز دید. جوانانی که برای دفاع از حق انتخاب خود به خیابانها ریختند و جمهوری اسلامی را به چالش کشاندند. شعارهای این جوانان از جمله «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» بیانگر گرایش ملی گرا، آزادیخواه و سکولار این جنبش است. نسل جوانی که ایدئولوژیک نیست و فقط خواستار بر قراری حکومتی مردم سالار، میهنی ولائیک میباشد».
در ادامه کورش فرخی میفزاید: «ایرانیت و اسلامیت همیشه در تضاد بوده اند و در طول تاریخ ایران زمین تمام حاکمان بر این دیار به شیوه ای باید در مورد این تضاد تاریخی موضع گیری کرده و با هویت ایرانیان تکلیف خود را روشن میکردند. حتی جمهوری اسلامی هم، با آنکه برمبنی اندیشه و ایدئولوژی عربی اسلامی استوار شده است، پس از سی سال حکومت دینی، مجبور شده است که به هویت ایرانی بازگردد و از آن برای جذب نسل جوان استفاده کند.
نمومه بارز این شرایط را میتوان در دگرگونی تدریجی خط سیاسی و فرهنگی دولت دهم محمود احمدی نژاد دید. وی در طول شش ماه اخیر دارد از آیت الله علی خامنه ای دور میشود و تلاش در محدود ساختن قدرت بخش روحانیت شیعه در کشور میکند. از سوی دیگر با دادن قدرت سیاسی زیادی به عنصر لائیک دولت خود، اسفندیار رحیم مشایی، که در سخنرانیهایش از هویت ایرانی دفاع میکند و از کورش بزرگ به نیکی یاد میکند، دارد سکان قدرت را از طرفداران اسلامیت دور میکند و به پشتیبانان ایرانیت نزدیک میکند. هر چند او این کار را به احتمال زیاد برای تثبیت قدرت سیاسی خود انجام میدهد و با ایرانیت بصورت ابزاری برخورد میکند، ولی همان که رئیس جمهوری اسلامی باید برای جذب نسل جوانی، که در زیر سایه و بمباران رسانه ای و تربیتی شاگردان آیت الله خمینی، رشد کرده اند، دم ازکورش بزرگ و هخامنشیان بزند خود یک نکته بسار مهم است و اهمیت سیاسی هویت ایرانی را در تعیین خط سیاسی کشور آشکار میکند.
این خود نشانه شکست پروژه اسلامی آیت الله خمینی است. کما اینکه، چند ماه پیش، رهبر حزب الله لبنان، با لحنی قهر آمیز، بر هویت ایرانی حمله کرد و آن را مرده قلمداد کرد. دلیل این حمله لفظی سید حسن نصرالله ترس او، و شاید بشود گفت پیشبینی او، از دگرگونی ایجاد شده در جامعه مدنی ایران و در بخشی از دولتمردان ایران است. چنین تغییری ایران را از پشتیبانی سیاسی و اقتصادی حزب الله دور خواهد کرد و ایران را، در آینده ای نه چندان دور، به سمت همکاری با دولت های ملی و لائیک خاور میانه از جمله اردن و دولت مرکزی لبنان، با رهبری سعید حریری، خواهد کشاند. بنابراین حزب الله از تولد دوباره ایرانیزم میترسد و بر آن حمله میکند».
بنظر میرسد که در درون ایران ، چه در سطح جامعه، چه در سطح حکومت، تغییراتی عمیق در حال رخ دادن هستند که هنوز از دید غربیان بدور میباشند. آیا ایران واقعا در حال دگرگون شدن است؟ آیا ایرانیان ، که در تاریخ کهن خود مثال برجسته ای همچون کورش بزرگ را دارند که مظهر برابری و تضمین آزادی بیان و دین در امپراتوری خود بود، میتوانند دوباره به شکوفایی خود در جهان مدرن امروزی برسند؟ آیا باغهای پردیس ایران باستان میتوانند دوباره برویند و ایران را آباد کنند؟
هر چه است این موضوع نسبتا آشکار است. در ایران حرف روحانیون اسلامگرا دیگر اعتبار زیادی ندارد. اگر آیت الله های اسلامی در ماه شیخی را ببینند و آن را به مردم نشان دهند، ایرانیان خواهند گفت: الان که شب نیست که ماهی در آسمان باشد.

چرا شاه نتوانست؟

سئوال این است چرا رژیم پهلوی نتوانست انقلاب و سقوط خود را پیش بینی کند؟ یا بگونه دیگرچرا شاه نتوانست جلوی انقلاب و سقوط خود را بگیرد؟
دراینکه رژیم پهلوی همه امکانات مالی و فیزیکی و تبلیغاتی و بخش غالب نیروی انسانی کشور( اعم از سخت افزاری و نرم افزاری) را دراختیار داشت ،شکی نیست ، و دراینکه رژیم با تکیه بر درآمد نفت به ویژه پس از افزایش قیمت آن از سال 1350 به بعد توانسته بود یک ارتش و نیروی نظامی مدرن و سرکوبگر و یک سازمان امنیت قوی و رعب انگیز و یک نظام اداری بوروکراتیک فراهم آورد و تا حدودی روند توسعه اقتصادی کشوررا جهت دهد ، کمتر تردید می توان کرد ، و دراینکه رژیم روابط تنگاتنگ و نزدیکی با کشورهای قدرتمند غرب داشت و از همه امکانات اطلاعاتی و امنیتی و نظامی آنها برای تثبیت و بقایش استفاده می کرد و این کشورها نیز در پی حفظ این " ژاندارم منطقه " بودند هم هیچگونه شکی نمی توان داشت ، پس چرا این رژیم که در سال 1350 با تبخترجشن های پرهزینه 2500 ساله شاهنشاهی را براه انداخت و در پی آن شعار رسیدن ایران به دروازه های تمدن بزرگ را مطرح کرد و با صرف هزینه کلان از درآمد نفت در پی تبدیل شدن به برترین قدرت نظامی منطقه برآمد و با همین اعتماد به نفس و جاه طلبی بود که به مناسبت پنجاهمین سال سلطنت پهلوی پدر و پسر مبداء تاریخ رسمی کشور را از هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی تبدیل کرد ، نتوانست انقلاب مردم و سقوط خود را ، آنهم در کمتر از سه سال در پی این تغییر تاریخ پیش بینی کند؟
برای پاسخگویی به این سئوال البته به تفصیل و ریز باید تمام تاریخ دوره پهلوی را مرور کرد تا بتوان جواب یافت و اینکارقطعا از توان و حوصله این مقال و نویسنده خارج است اما بنطرم برای افراد کم حوصله ای همچون نویسنده خواندن یک بار " یادداشت های علم " براحتی می تواند پاسخگوی این سئوال باشد ، و اینکه چگونه حاکمیت مطلقه استبدادی و فردی می تواند ویرانگر خود باشد ؟
شاه که در نقطه کانونی اداره کشور نشسته بود و سرنخ همه امور بدو باز می گشت و همه اطلاعات امنیتی و نظامی و اقتصادی و اداری در اختیار او قرار می گرفت خود را دانای کل می دانست و به نظرهرکس غیرخود ، حتی نزدیکترین کارگزارانش مثل علم توجه چندانی نداشت و به نظرات کارشناسی کارشناسان کمتر وقعی نمی نهاد . اینگونه بود که او مسیر اداره کشوررا بی اشکال در راه رسیدن به تمدن بزرگ می دید و از اینکه افرادی هستند که از عملکرد رژیم انتقاد یا با آن مخالفت می کنند تعجب می کرد؟ و نمی توانست دلیلی براین انتقاد و مخالفت بیابد . نگاهش به موضوع از قلم وزیر دربارش علم اینگونه بوده است :
"فرمودند ؛ مسئله تروریست ها البته یک مسئله خارجی است و الا چطور ممکن است عملیات و تبلیغات آنها در همه ساعات و همه روزه و همه ماه در یک ساعت معین به این صورت هماهنگ در همه دنیا علیه ماباشد؟ عرض کردم ؛ همین طور است که می فرمائید و من اخیرا می بینم که بخصوص در مورد عدم آزادی در ایران و دادگاههای نظامی و عدم آزادی زندانیان سیاسی در تعیین وکیل خودشان ، مرتبا وسیله وسائل تبلیغاتی دسته جمعی آنها تحریک و گفتگو می شود . فرمودند ؛ ما هم که تکذیب می کنیم ، ولی فائده ندارد ، مثلا می گویند 120 هزار زندانی سیاسی داریم . ما سه هزار زندانی (سیاسی و غیر سیاسی ) هم نداریم . عرض کردم ، دستگاه تبلیغات ما درست کار نمی کند ، بعلاوه در یک کشور مقتدری مثل ایران اعلیحضرت همایونی، ما چه اصرای داریم که مثلا محاکمات علنی نکنیم یا برای متهم سیاسی وکیل تسخیری بگیریم؟ بگذارید محاکمات علنی و مدافعه هم آزاد باشد . فرمودند ؛ آخر دادگاه نظامی است . عرض کردم ، دادگاه نظامی لازم نیست مخفی باشد . از این مقوله زیاد جسارت کردم ."( یادداشت های علم ، انتشارات مازیار، جلد ششم ، ص 132 بتاریخ 10/3/1355)
جالب آنکه یکروز پس از این تاریخ علم نوشته است :" ضمن کارهای جاری و کارهای دانشگاهها که عرض می کردم ، یک دفعه فرمودند ؛ یک گروهبان وظیفه که در یک هنگ خارج از مرکز خدمت می کند ، گفته است چرا ما باید اسم این مردمان شجاع را تروریست بگذاریم ؟ اگر اینها نبودند دولت خون مردم را می مکید . از این آقا پسر باید پرسید ، اینکه از گهواره تا گور، دولت به شما خدمت و سرویس اجتماعی می دهد ؟ خون مکیدن است ؟ من کار به عمل تروریست ها ندارم که خود آدم کشتن را چه امتیازی می توان نامید ؟ عرض کردم ، همان طور که پریروز در گروه اندیشمندان فرمودید ، این بچه ها با خواندن یک کتاب یا گوش دادن به یک آدم بدخواه دگرگون می شوند. اشکالی ندارد و شاهنشاه اعتنا نفرمایید. البته چون در ارتش است ، شاید قوانین انضباطی شدیدی باید در باره ی او اجرا شود ، ولی به قول فوشه یا تالیران که خاطرم نیست کدام یکی است ، غر زدن از حقوق مسلم مردم است ، چه باید کرد؟ بالاخره هرکسی ، هرناراحتی از هرجا دارد ، فوری با عینک سیاه به همه چیز نگاه می کند . فرمودند ؛ آز آن خوشمزه تر، روزنامه های تایمز و گاردین ، رژیم ما را رژیمی خفقان آور ذکر کرده ، همچنین برنامه فارسی بی .بی.سی گفته ، ایران و عربستان سعودی رژیم های خفقان آوری هستند ، نباید به آنها اسلحه فروخت . از این پدرسوخته ها باید پرسید که رژیم عراق و الجزائر و لیبی از لحاظ شما آزادی خواه هستند؟ حال من اهمیتی به این حرف ها نمی دهم ، ولی تو سفیر انگلیس را احضار کن و بگو اگر روزنامه ها و رادیو و مجلس شما این طور عقیده در باره ی ما دارند ، چطور می توانیم از شما اسلحه بخریم و امید وار باشیم که در آینده اسلحه ما پشتیبانی خواهد شد؟...عرض کردم ، همچنان که پریروز هم عرض کردم ، اتهام به وجود خفقان ، به دلیل رفتاری است که می کنیم که به ظاهر چنین حسی را ایجاد می کند و این با قدرت فائقه و مطلقه که شاهنشاه دارید ، لزومی ندارد . چرا محاکمات این پدر سگ ها باید سری باشد؟ چرا با خانواده ی خود نباید ملاقات داشته باشند ؟ ما که نه ترسی و نه تزلزلی و نه حرف بی ربطی داریم . می گوئیم مخالفین رژیم و مخالفین آسایش مردم باید تعقیب شوند. سری نگهداشتن محاکمات عاملین مخالف چه معنی می دهد؟ شاهنشاه فکری کرد و دیگر چیزی نفرمودند."(صص135-136)
از اینگونه فقرات در یادداشت های علم بطور قابل توجه می توان یافت اما فکر می کنم در همین حد برای دریافت نگاه شاه به مخالفان و اداره کشور کفایت می کند . شاه فکر می کرد در زیر سایه او و دولتش همه امور برمدار درست به پیش می رود چراکه هرجا پا می نهاد با استقبال انبوه جمعیت و تعریف و تمجید و شعارهای زنده باد شاه مواجه می شد ( که در همین یادداشتها بکرات توضیح داده شده) و در این شرایط نمی باید منتقد و مخالفی وجود می داشت و از همین جا بود که نمی توانست وقوع انقلاب و سقوطش را پیش بینی کند .در واقع او خود حجاب خود شده بود و درحلقه قدرت زندانی شده بود و نمی توانست بیرون از خود راببیند .او با اتکای به درآمد نفت و نیروهای نظامی و امنیتی این توان را یافته بود که صدای هرمخالفی را خاموش کند ، مخالفین را به زندان انداخته و برای زهرچشم گرفتن از مردم برخی از آنها را به بهانه تروریست بودن اعدام کند و در طی زمان خیالش راحت شده بود که دیگر جریان منتقد و مخالفی وجود دارد و از اینرو با نادیده گرفتن هرگونه منتقد و مخالف و مخالفتی با رژیم ، با نگاهی کاملا تحقیرآمیز به منتقدین و مخالفین نگاه می کرد و با زبانی بسی تحقیرآمیزتر از آنها سخن می گفت که دراین میان بخصوص می توان به نوع نگاه و تحقیرش نسبت به روحانیت که با واژه " آخوندها " از آنها نام می برد ، اشاره کرد . به این جملات توجه کنید:" اصولا در دنیا بساط آخوند رو به اضمحلال است ."(ص44) " عرض کردم ، مثلا چیزی که دیروز خیلی باعث تعجب من در دانشگاه پهلوی شد ، مشاهده زیادی دختر چادر به سر بود . وقتی که غلام رئیس دانشگاه بودم ، دختر چادر به سر را مسخره می کردیم ، یک نفر هم برای نمونه پیدا نمی شد . یعنی آنرا برای خود یک تحقیر حساب می کردند و حالا ده ها دختر چادری حتی در سالن سخنرانی دیدم ؛ ولی آنجا محلی نداشت که من در این باره صحبت بکنم . وبه هرحال شنیده ام که حتی بعضی دخترها با فرهنگ مهر رئیس دانشگاه دست نمی دهند که این کار حرام است . شاهنشاه خیلی تعجب فرمودند عصبانی شدند . عرض کردم ؛ بیچاره فرهنگ مهر خودش زرتشتی است و بسیار آدم مرد خوبی است ، ولی از ترس چماق تکفیر آخوندها بیشتر ازمسلمانان احتیاط می کند . فرمودند ، دیگر آخوندی نیست . عرض کردم روحیه آخوندی هنوز هست و مارکسیت های اسلامی برای هوچی گری خیلی خوب از آن بهره برداری می کنند ."(صص65-66)
شاه و به تبع او دستگاه و هیات حاکمه با همان اخلاق فرعونی و ندیدن و تحقیر منتقدین و مخالفین در نیافتند که سخن آن گروهبان وظیفه و وجود هرچند اندک زندانیان سیاسی و افرادی که به ترور مقامات حکومتی و مستشاران آمریکایی روی آورده بودند علائمی از یک جریان زیر پوستی نارضایتی و رشد یابنده مخالف به رهبری همان آخوندهایی بود که بساطشان رو به اضمحلال تصور می شد و اینکه اصلا دیگر آخوندی نیست! شاه چون نمی توانست غیر از خود را ببیند نمی توانست وقوع انقلاب و سقوط رژیم اش را پیش بینی کند، و اصولا این بیماری دامنگیر همه رژیم های استبدادی و دیکتاتوری است و از اینرو به رغم در اختیار داشتن و بکارگیری همه امکانات سخت افزاری و نرم افزاری نمی توانند جلوی انقلاب مردم و سقوط خود را بگیرند همانگونه که رژیم پهلوی نتوانست .
اما و صداما و مخلص کلام اینکه آدمی تعجب می کند از اینکه برخی مقامات کنونی حاکم درجمهوری اسلامی ایران ، که خود درک و تجربه دوران شاه و مبارزه با آن رژیم را دارند چگونه امروز در مسند قدرت همان شیوه رژیم سابق را در برخورد با منتقدان و مخالفان و معترضان در پیش گرفته اند . اگر به تحلیل محتوای سخنان مسئولان کشور در واکنش به اعتراضات مردمی پس از انتخابات پر مسئله سال گذشته ، به ویژه در آتش باری تبلیغاتی روزهای اخیر بپردازیم متاسفانه شباهتی تام و تمام با نگاه و سخنان شاه و هیات حاکمه رژیم پهلوی در برخورد با منتقدان و مخالفانش می یابیم . خوشمزه اینکه شاه با نادیده گرفتن و تحقیر منتقدان و مخالفان هرگز آنها را به برانداز بودن و...متهم نمی کرد اما اینان اصرار دارند همه منتقدان و مخالفان و معترضان را یک کاسه کرده و آنها را برانداز معرفی کنند درحالیکه عمده مخالفان رژیم شاه در پی براندازی آن بودند و بخشی از آنها نیزبرای تحقق براندازی به جنگ مسلحانه روی آورده بودند ولی منتقدان و مخالفان و معترضان فعلی در جمهوری اسلامی ایران خود را اصلاح طلب و نه برانداز می دانند ! اشکالی ندارد حاکمان فعلی بازهم می تواند به همین شیوه عمل ادامه دهد اما این درس تاریخ و تجربه نه چندان دور ماست که اینگونه عملکرد حاکمیت براندازی است و قطعا اسباب سقوط می شود و نه عملکرد منتقدان و مخالفان ، آنهم مخالفانی از جنس خاتمی ، موسوی ، کروبی ، تاج زاده ، نوری زاد ،...مخالفت و نقد اینان اگر شنیده شود و به اصلاحات اداره نظام منجر، نه تنها راه براندازی را بروی نظام مستقر می بندد تجربه رژیم های استبدادی و دیکتاتوری و بطور خاص رژیم پهلوی را می توان به داستان آن عقابی تمثیل کرد که در اوج پرواز و جاه طلبی و مستی قدرت ناگهان تیر انقلاب و جنبش بسویش روانه می شود و او را از اوج به زیر می کشد و عقاب آنگاه حیران و وامانده که چرا اینگونه سقوط کرد ؟ و آنگاه اگر نیک به خود نظر کند پرخویش در آن تیر می بیند اما چه سود که دیگر دیر شده و کار از کار گذشته است ؟ پیام ها و سخنان رهبران جنبش سبز در یکسال و نیم گذشته و از جمله سخنان اخیر خاتمی را اگر حاکمیت بشنود برای این کار از کار نگذشتن و اتمام حجت است وگرنه حاکمیت بازهم می تواند به راهش ادامه دهد و اوج گیرد و...تا سرانجام نتیجه کار خود بیند ، و سرانجام استعلاطلبی فرعونی و شاهی جز فروپاشی و سقوط نیست .

واکنش سپاه به سند ویکی‌لیکس درباره سیلی خوردن احمدی‌نژاد از فرمانده سپاه

سپاه در واکنش به انتشار سندی از سایت ویکی‌لیکس درباره سیلی خوردن محمود احمدی‌نژاد از فرمانده سپاه این گزارش را منتسب به «سایت‌های انگلیسی و صهیونیستی» دانسته است.سپاه پاسداران در واکنش به انتشار سندی از سایت اینترنتی ویکی‌لیکس درباره سیلی خوردن محمود احمدی‌نژاد از فرمانده کل سپاه پاسداران در جلسه شورای عالی امنیت ملی، این گزارش را منتسب به «سایت‌های انگلیسی و صهیونیستی» دانسته و آن را تکذیب کرده است. به گزارش خبرگزاری فارس، رمضان شریف، مسئول روابط عمومی سپاه، روز جمعه در واکنش به انتشار سندی از ویکی‌لیکس درباره سیلی خوردن محمود احمدی‌نژاد از محمدعلی جعفری، هدف از انتشار این خبر را « تحت شعاع قرار دادن حماسه ۹ دی» دانسته است. بیشتر بخوانید: ویکی‌لیکس: سیلی خوردن محمود احمدی‌نژاد از فرمانده سپاه پاسداران ویکی‌لیکس: کمک ایران به حماس، ماهانه ۲۵ میلیون دلار بر اساس یکی از سندهای وزارت امور خارجه آمریکا که به تازگی توسط سایت اینترنتی ویکی‌لیکس منتشر شده و روز پنج‌شنبه در چند نشریه بین‌المللی نیز منعکس شده است، در یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی در اوایل سال جاری میلادی و در کشاکش اعتراض‌ها به نتایج انتخابات در ایران، محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران به محمود احمدی‌نژاد سیلی زده است. در این گزارش که در اوایل سال ۲۰۱۰ از سوی سفارت آمریکا در باکو به وزارت امور خارجه آمریکا ارسال شده، به نقل از یک منبع «قابل اعتماد»، آمده است که فرمانده سپاه از دست محمود احمدی‌نژاد که پیشنهاد اعطای آزادی‌های فردی و اجتماعی و نیز آزادی مطبوعات را داده بود، عصبانی شده بود. به گفته منبع مورد اشاره سفارت آمریکا در باکو، محمدعلی جعفری در این جلسه به احمدی‌نژاد گفته است: «تو اشتباه می‌کنی، در اصل تو باعث و بانی این دردسرها شدی و حالا می‌گویی به مطبوعات آزادی بیشتر بدیم.» بر اساس این گزارش فرمانده کل سپاه پاسداران پس از گفتن این حرف‌ها یک سیلی به صورت محمود احمدی‌نژاد نواخته است که این کار باعث به هم ریختن نظم جلسه شورای عالی امنیت ملی و ناتمام ماندن آن شده است. برپایه این گزارش، محمود احمدی‌نژاد در توجیه پیشنهاد خود که شگفتی حاضران در جلسه شورای عالی امنیت ملی را در پی داشت، خواستار بحث و گفت وگو درباره گام بعدی برای مقابله با تظاهرات مخالفان شده و گفته بود، به دلیل این که مردم احساس خفقان می‌کنند و برای تلطیف اوضاع لازم است،‌ آزادی‌های فردی و اجتماعی و نیز آزادی مطبوعاتی بیشتری داده شود. در این میان رمضان شریف، با «خنده‌دار» توصیف کرده این سند گفته است:‌ «به نظر می‌رسد کسانی که پشت پرده ویکی‌لیکس قرار دارند، سعی می‌کنند تا با استفاده از شهرتی که این سایت به خاطر اخبار خود به دست ‌آورده، اقدام به جریان‌سازی‌هایی مطابق خواسته‌های خود کنند.» وی همچنین افزوده است: «از آنجایی که این سایت مورد توجه افکار عمومی و رسانه‌های جهان قرار گرفته و اخبار آن نیز به سرعت از طریق رسانه‌ها منتشر می‌شود، گردانندگان آن می‌خواهند آرزوهای خود را در خصوص نوع تعامل سپاه پاسداران با دولت اصولگرا، در قالب سند منتشر کنند.» مسئول روابط عمومی سپاه همچنین گفته است:‌«سایت‌های انگلیسی و صهیونیستی و امریکایی تاکنون در ده‌ها و صدها خبر خود از ارتباط تنگاتنگ و حمایت‌های بی‌شائبه و متقابل سپاه پاسداران و دولت خبر می‌دادند و حتی در مقاطعی به دروغ مدعی بودند که سپاه مخالفان دولت را سرکوب می‌کند. ولی امروز برای حفظ منافع خود ادعای خنده‌دار درگیری فرمانده کل سپاه با رییس‌جمهور را مطرح می‌کنند.» این فرمانده سپاه در عین حال درباره اعتبار اسناد منتشر شده از سوی سایت اینترنتی ویکی‌لیکس هم چنین ابراز عقیده کرده است: «هرچند ممکن است برخی اسناد ویکی‌لیکس خصوصاً اظهارات و اسنادی که آنها درباره خودشان مطالبی را منتشر می‌کنند، صحت داشته باشد، اما به نظر می‌رسد گردانندگان آن به دنبال بهره‌برداری از اخبار دروغینی هستند که در لابلای دیگر خبرها منتشر می‌شود.» از جمله اسناد دیگر وزارت امور خارجه آمریکا درباره ایران که توسط ویکی‌لیکس منتشر شده،‌ می‌توان به انتشار سندی درباره کمک ماهانه ۲۵ میلیون دلاری ایران به حماس و درخواست کشورهای عربی از آمریکا برای حمله به ایران اشاره کرد.

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

ویکی‌لیکس: فرمانده سپاه به صورت احمدی‌نژاد سیلی زده است

بر اساس یکی از سندهای منتشر شده وزارت امور خارجه آمریکا در وب سایت ویکی لیکس، در یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی پس از عاشورای سال گذشته و در کشاکش اعتراض‌ها به نتایج انتخابات در ایران، محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران به محمود احمدی‌نژاد سیلی زده است.بر اساس یکی از سندهای منتشر شده وزارت امور خارجه آمریکا، در یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی در اوایل سال جاری میلادی و در کشاکش اعتراض‌ها به نتایج انتخابات در ایران، محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران به محمود احمدی‌نژاد سیلی زده است. بیشتر بخوانید: ویکی‌‌لیکس: ناخرسندی آمریکا از تلاش سوئیس برای میانجی‌گری میان تهران و واشنگتن ویکی‌لیکس: ماموران مخفی جمهوری اسلامی ۱۸۰ خلبان عراقی را کشته‌اند بر اساس یکی از اسناد وزارت امور خارجه آمریکا که توسط سایت اینترنتی ویکی‌لیکس منتشر شده است، محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران در جریان یکی از جلسه‌های شورای عالی امنیت ملی، که برای بررسی شرایط کشور پس از رویدادهای عاشورای سال گذشته برگزار شده بود، به محمود احمدی‌نژاد یک سیلی زده است. در گزارشی که در اوایل سال ۲۰۱۰ و اندکی پس از رویدادهای عاشورا سال گذشته در ایران از سوی سفارت آمریکا در باکو به وزارت امور خارجه آمریکا ارسال شده، به نقل از یک منبع «قابل اعتماد»، آمده است که فرمانده سپاه از دست محمود احمدی‌نژاد که پیشنهاد اعطای آزادی‌های فردی و اجتماعی و نیز آزادی مطبوعات را داده بود، عصبانی شده بود. به گفته منبع مورد اشاره سفارت آمریکا در باکو، محمدعلی جعفری در این جلسه به احمدی‌نژاد گفته است: «تو اشتباه می‌کنی، در اصل تو باعث و بانی این دردسرها شدی و حالا می‌گویی به مطبوعات آزادی بیشتر بدیم.» بر اساس این گزارش فرمانده کل سپاه پاسداران پس از گفتن این حرف‌ها یک سیلی به صورت محمود احمدی‌نژاد نواخته است که این کار باعث به هم ریختن نظم جلسه شورای عالی امنیت ملی و ناتمام ماندن آن شده است. محمود احمدی‌نژاد در توجیه پیشنهاد خود که شگفتی حاضران در جلسه شورای عالی امنیت ملی را در پی داشت، گفته بود، مردم احساس خفگی می‌کنند و برای تلطیف اوضاع لازم است،‌ آزادی‌های فردی و اجتماعی و نیز آزادی مطبوعاتی بیشتری داده شود. پس از این رویداد شورای امنیت ملی تا دو هفته دیگر جلسه‌ای تشکیل نداد، تا این که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، محمود احمدی‌نژاد و محمدعلی جعفری را با هم آشتی داده است. بر اساس این گزارش هر چند خبر ناتمام ماندن جلسه شورای عالی امنیت ملی به برخی از وبلاگ‌های فارسی راه یافته، اما در این خبر هیچ اشاره‌ای به علت آن نشده بود.

برنامه پارازیت می‌تواند برنامه روزانه ایران باشد

منبع: واشنگتن پست
برنامه پارازیت یکی از برنامه‌های پرطرف‌دار در حال پخش از صدای آمریکا که به مسایل داخلی ایران پرداخته است.
این برنامه مانند یک برنامه روزانه حوادثی را که در ایران توسط ‌دولت‌مردان این کشور دارای احترام است را با نگاه طنز به آن می‌پردازد.
در سی سال گذشته صدا و سیما جمهوری اسلامی به‌طور وسیعی به مسایل و افراد مذهبی، مصاحبه با وزیران و دولت‌مردان و هم‌چنین نشست‌هایی که روحانیون این کشور به دفاع از رویه کنونی در ایران که آن را صحیح پنداشته و غرب را کامل منحط و دشمن خود دانسته، پرداخته است.
مردم ایران نیز در پاسخ به این رویه، اقدام به نصب و راه‌اندازی ماهواره‌های خانگی کرده تا بتوانند برنامه‌هایی را که خارج از ایران برای آن‌ها تهیه شده و یا در حال پخش از تلویزیون‌های خارجی بوده به عنوان سرگرمی انتخاب و مشاهده کنند. تا چندی پیش سریال «غریق نجات» (Baywatch) یکی از برنامه‌های پرطر‌ف‌دار از نگاه ایرانیان محسوب می‌شد.
اما چندی بعد یک زوج هنری در واشنگتن برای جذب مخاطبان خود وضعیت نابسامان زندگی در داخل ایران را از دریچه طنز به تصویر کشیدند.

محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهوری اسلامی بهترین گزینه و سوژه برای این برنامه محسوب می‌شود

اجرا کنندگان این برنامه در صدای آمریکا بخش فارسی، کامبیز حسینی و سامان اربابی برنامه هفتگی را به نام پارازیت شروع کردند تا تفاوت‌ خود را با برنامه روزانه جان استیووارت که به آخرین خبرها در مورد ایران می‌پردازد را به نمایش بگذارند.
محمود احمدی‌نژاد، رییس جمهوری اسلامی بهترین گزینه و سوژه برای این برنامه محسوب می‌شود.
سامان اربابی، 37 ساله، گفت: «اشتباهات لپی احمدی‌نژاد عالیست». او و هم‌کارش کامبیز حسینی، 35 ساله، معتقدند که محمود احمدی‌نژاد مانند جرج بوش رییس جمهوری پیشین آمریکا است که بدون فکر کردن، حرف می‌زند و این در حالی بود که آقای بوش ریاست جمهوری کشوری ابرقدرت را برعهده داشت و هر دوی آن‌ها دارای قدرت هسته‌ای هستند.
آقای حسینی عنوان می‌کند: «سامان و من برخی اوقات به گذشته فکر می‌کنیم که در زمان نوجوانی با یک چراغ قوه، زیر پتو شب‌هنگام به اینترنت وصل می‌شدیم و صفحه فیس‌بوک رو چک می‌کردیم، درست زمانی که مادر و پدرانمان خواب بودند.‌ فیس‌بوکی که در ایران فیلتر بود.»
برای نشان دادن ترس جامعه از دولت محمود احمدی‌نژاد این برنامه می‌تواند به عنوان یک وسیله به‌کار آید.
استیو ردیش، مدیر اجرایی صدای آمریکا در مورد این برنامه اظهار داشت: «کار آن‌ها باورنکردنی است.»
هرچند که صدای آمریکا نتوانسته میزان بازدید‌کنندها از طریق ماهواره‌های خانگی را به درستی تخمین بزند اما صفحه پارازیت در فیس‌بوک از تماشای 17 میلیون بازدید‌کننده در ماه گذشته میلادی خبر داده است که این خود یک آمار قابل ملاحظه در مقایسه با دیگر برنامه‌های صدای آمریکا است. این برنامه بر روی وب‌سایت یوتیوب دارای 45 هزار بازدیدکننده در هر هفته است.
مردم ایران برای نشان دادن علاقه خود به پارازیت، تصاویری از خانواده‌های خود را که در حال تماشای این برنامه هستند را برای سامان اربابی ارسال می‌کنند.
سامان اربابی در این زمینه گفت: «تصویری برای من ارسال شده که 18 عضو از یک خانواده در همه سنی از مسن‌ترین فرد تا جوان‌ترین آن‌ها در حال تماشای پارازیت هستند.»