۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

گمنام‌های سبز‌مان

این روز‌ها با این‌که بسیار سرگرم مسایل زندگی و عبور با سرعت روز و شب‌ها و گرفتاریهای یک آدم معمولی دریک شهر غریب هستم باتمام مشکلات ودردسرهایش مدام فکرچند‌نفردرذهنم میچرخدو میچرخد. تبریکهای عید باعث شد بیشتر بشناسمشان. اسم‌های بی‌نشانی که نمی‌دانی زن یا مردند، چندسالشان است، پیرندیاجوان، یک نشانی کوچک هستند، بدون هیچ تاریخ تولدی، یکرنگ سبزنمادمشترک فکری همشان است.
ماه‌ها از روزهای انتخابات و آن گرد‌همایی عظیم مردمی بعد از آن می‌گذرد، این جمعیت معترض مردمی در طی ماه‌های بعد یا به زندان رفتند، یا با تهدید و ارعاب حکومتی در کنجی با دندانی فشرده از خشم و بغض، خاموش ماندند، بسیاری زندگی عادی را از سر گرفتند، بعضی نیز با اما و اگر و این را قبول ندارم و آن را قبول ندارم، دل به ساز هرکسی دادند، شاخه‌ای هم فقط می‌دانند که مخالفند ولی حتا در حد یک خط خواندن خبر هم خودشان را دچار زحمت و سردرد نمی‌کنند، منتظرند اوضاع به سامان شود و بی‌چک و چانه از مواهب یک پیروزی احتمالی بی‌دردسر استفاده نمایند.
در میان این روزهای نا‌امیدی و جنگ میان نظر‌ها و عقاید مختلف، سر‌خوردگی‌ها‌ی فراوان از این گروه و آن گروه، خبرهای زندانیان زجرکشیده در زندان‌های مخوف و اتاق‌های بازجویی و در روزهای خیابان و سه‌شنبه‌های اعتراض‌، یک گروه هستند که نه مانند من که افتان و خیزان و گریزان خود را می‌کشانیم، بلکه آن‌ها با نگاهی مستقیم به روبه‌رو‌یی که پر از امید است در یک خط ممتد تلاش و پایداری بی‌نظیر، هم‌چنان به جلو می‌روند و نور امید برکالبد جاماندگان و خستگان راه تزریق می‌کنند.
شاید در صفحه فیس‌بوک شما و یا در میان دوستان‌تان باشند از این انسان‌های امیدوار تلاش‌گر که از پای نمی‌نشینند، خستگی ندارند. در میانه‌ای که بسیاری حتا یک لایک را از ترس برنمی‌تابند، این‌ها از خیابان اعتراض نرسیده تا نیمه‌های شب پای دست‌گاه مجازی می‌نشینند و خبر و خبر و خبر می‌ریزند در جان افکارمان تا بدانیم و آرام نگیریم. تا بدانیم و خاموشی و عادت به بدی و ظلم نکنیم. بدانیم حال کسانی را که هنوز تاوان اعتراض ما را می‌دهند، هنوز مادران و همسران‌شان نزد زندان بانان سرد و عبوس گردن کج ‌نند، تا ساعتی دست در دست عزیزان شان بنهند، و نگاه پر اشک به هم بدوزند، که کی تمام می‌شود این روزهای سخت …
صدای همسر «نسرین ستوده» را یادمان نرود با دو فرزند کوچک و مظلومیت و مقاومت و صبرش را و زندانیان بی‌ملاقاتی و زید آبادی وبسیاری بی‌نام‌ها را…
ما و بسیاری دیگر روزی به خیابان رفتیم که رای خود را پس بگیریم و فکر کردیم در مدتی کوتاه مالکان ثروت و قدرت، به راحتی از این تخت پادشاهی می‌گذرند.
و بعد چون این اتفاق نیفتاد در گوشه‌ای نشستیم. ولی آنانی که تکیه بر سلول‌های سرد داده‌اند آنانی که تنشان میهمان خاک شد، می‌دانستند که این دستان چسبیده به تخت به آسانی گشوده نمی‌‌شود.
و من در میان تمام این تلاش‌گران سبز‌، امروز لبریزم از سپاس و قدر‌دانی از کسی که در صفحه فیس‌بوک من است، جوانی که از روزهای آغازین، بدون آن‌که مانند بسیاری که می‌شناسم، به‌دنبال نام و شهرت باشد با صفحه‌ای بی‌نام‌و‌نشان‌، هر روز و هر روز در «توئیتر» و فیس بوک و ایمیل، خبر‌ها را می‌خواند و می‌فرستد‌، در روزهای اعتراض‌، در همین صفحه با ما خداحافظی می‌کند و می‌رود و بعد از ساعت‌ها بی‌خبری و بی‌قراری دوستان‌، نفس زنان می‌رسد و با حنجره‌ای خسته از فریاد و گاز اشک‌آور تا دمیدن صبح، خبر می‌فرستد و یادش نمی‌رود که لایک بزند به دوستان دیگر که به یادشان است و یادش نمی‌رود از این همه دوستی که دارد یک به یک سراغی بگیرد و عید که شد برای همگی‌شان پیام جداگانه بفرستد و متواضعانه از آن‌ها برای خواندن مطالبش تشکر کند.
من شرمسار این همه شور و آگاهی، از این همه عشق برای آزادی و حقیقت و تلاش بی‌خستگی هستم …..
در اطراف‌مان در دنیای خبر و مجاز و غیره از این انسان‌های شریف کم نیستند‌، ولی برای کسانی قلبن احترام بیش‌تری می‌گذارم که بی‌مزد و نه به‌عنوان یک شغل و نه به‌عنوان یک اسم‌، بی‌هیچ نام و نشانی در قلب حوادث زندگی می‌کنند و ساعت‌های جوانی‌شان را پای حقیقت و اعتقاد پاک خود می‌گذارند .
نمی‌توانم خود‌داری کنم از محبت عمیقی که می‌خواهم نثار دوستانی کنم که بعد از زندان و حبس و همه‌ی آزارهایی که دیدند تا می‌رسند‌، صفحه بی‌نام‌شان پر می‌شود از عشق و شور و شیدایی و حرکت، من با تمام وجود ارج می‌گذارم به اراده‌هایی این چنین پایدار و بی‌خلل.
بگذریم از سر‌خوردگی‌ها‌، بگذریم از آدم‌های فرصت‌طلب و ماهی‌گیران آ‌ب‌های گل‌آلود‌، بگذریم از عافیت‌طلبان و گوشه‌نشینان طعمه‌گذار. ولی هرگز گذر زمان از یادمان نبرد کسانی را که گم‌نام آمدند و حماسه آفریدند و رفتند و یا ماندند و عشق و زندگی و جسم و جان‌شان را صادقانه قربانی آرمان بزرگ‌شان آزادی کردند‌، از یادمان نروند‌،که ما عجیب مردمان فراموش‌کاری هستیم.
و در این میانه به آنان تلنگری بزنیم که در میدان جنگ و مبارزه یادشان نرود که زندگی کنند‌، یادشان نرود که این مبارزه میان جهل و آگاهی‌، خیر و شر‌، نور و تاریکی‌، از ابتدای تاریخ بوده و حالا‌ها ادامه دارد. به یادشان بیاوریم‌، در میان روز‌هایی که می‌گذرند و این جوانی است که می رود‌، صدای کبوتر‌ها را بشنوند‌، زیبایی گل سرخ را ببینند و نجابت گل مریم را و سبزه‌ها را کو‌ه‌ها را‌، و یادشان بماند که عاشقی کنند و دل ببازند و دل گرو بگیرند .
همه‌ی جنگ و مبارزه رسیدن به همه‌ی این‌هاست‌ ، پس در عبور، از این حقیقت‌های زیبای زندگی سراغی بگیرند.

۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

جعل بسته امنیتی از سوی دولت ایران. هشدار به کاربران گوگل، یاهو، ماکروسافت و...


یک شرکت کومودو طرف قرارداد با گروه هایی نظیر گوگل، یاهو اعلام کرده است که بسته های امنیتی که تولید می کند توسط برخی هکرهایی که به احتمال زیاد به دولت ایران منسوب هستند، رمز گشایی شده است.
به این ترتیب از داخل ایران اگر این بسته ها بازخوانی شده باشد، هر کسی که برای باز کردن پست الکترونیکی خود اقدام کند اطلاعات ورودش قابلیت بازیابی دارد. این موارد شامل سرویس هایی نظیر جی میل، اسکایپ و یا یاهو میل می شود. کاربران بدون آن که اطلاع داشته باشند. سرویسی را که اطلاعات آنان را کد می کند تا قابل شناسایی نباشد را از دست داده اند و این اطلاعات قابل دسترسی می شود.
یک شرکت فعال در زمینه امنیت اینترنت از دستیابی هکرهای مستقر در ایران به گواهی دیجیتال خدمات پست الکترونیکی یاهو و گوگل و دیگر نرم افزارهای ارتباطی مانند اسکایپ خبر داده است.
شرکت کومودو، در حوزه صدور گواهی های امنیت اینترنتی فعال است. این شرکت مدعی شده است که این هک و حمله از سوی دولت ایران برای دست یابی اطلاعات شهروندان و فعالان ایرانی انجام گرفته است.
در حال حاضر شرکت مذکور کلیه گواهی هایی که صادر شده است را باطل کرده. کومودو پانزدهم ماه مارچ از این عملیات مطلع شده است. اینک برای حفظ امنیت اطلاعات کاربران تمامی مرورگر ها نسخه به روز شده خود را با اصلاح حفره نفوذ در گواهی امنیتی را ارایه کرده اند.
لازم به توجه است، بخشی از سپاه قدس یا سپاه برون مرزی در ایران موسوم به مرکز بررسی جرایم رایانه ای است که گفته می شود دارای مجموعه ای به نام ارتش سایبری است که به صورت مشخص بر روی فعالیت های اینترتی معترض ها و یا فعالان مدنی از یک سو و از سوی دیگر نفوذ و هک سایت های اطلاع رسانی اقدام می کند.

خامنه ای : نگران پیامدهای بازداشت موسوی و کروبی نباشید

یکی از مدرسان حوزه علمیه قم روز شنبه هفتم اسفند ماه نگرانی اساتید حوزه از پیامد بازداشت رهبران جنبش سبز را به اطلاع مسئولیت دفتر وی رساند.
به گزارش منابع خبری پایگاه ندای سبز آزادی؛ روز شنبه ۷ اسفندماه یکی از مدرسان خارج حوزه علمیه قم نگرانی برخی از اساتید حوزه را از پیامدهای بازداشت موسوی و کروبی به اطلاع آقایان حقانی و ملکان از مسولان برجسته دفتر رهبری در تهران و قم رساند.
گفتنی است مسولان دفتر رهبری در پاسخ به این نگرانی گفته اند: پیش و بیش از شما جناب اقای لاریجانی رییس قوه قضاییه این نگرانی را به محضر آقا رساندند و ایشان فرمودند: اشراف بر این پرونده و محاسبه پیامدهای سیاسی و امنیتی آن را آقا سیدمجتبی و کارشناسان مورد اعتماد بنده برعهده دارند و از این جهت جای نگرانی نیست.
شایان ذکر است پیش از این مهدی کروبی از تقش مجتبی خامنه ای در انتخابات ۸۴ و نقش وی در تقلب در ان انتخابات خبر داده بود ؛ پیش از این منایع مطلع از حضور مجتبی خامنه ای در ستاد فرماندهی کودتای انتخاباتی سال ۸۴ خبر داده بودند.

۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

امام موسی صدر پس از سی و چند سال به ایران بازگشت

سرانجام معمر القذافی رفت. امام موسی صدر بعد از سی و چند سال که از همه چیز بی‌خبر بوده، به ایران برگشت. در فرودگاه روسای سه قوه، به استقبال او رفتند و گروهی از اعضای خانواده‌اش از جمله صادق طباطبایی، حسن خمینی، علی اشراقی، زهرا اشراقی منتظرش شدند و صدها حزب‌اللهی که شعار لبنان پیروز است، اسراییل نابود است، می‌دادند، اجتماع کردند. بعد از پایان مراسم استقبال، امام موسی صدر که قرار بود، توسط نماینده رهبری به دیدار او برود، به حسن خمینی گفت قبل از هر چیز می‌خواهد با خانواده‌اش دیدار کند و به دیدن دوستانش برود.
حسن خمینی: حاج آقا موسی! دلت می‌خواد کی رو ببینی؟
موسی صدر: حاج آقا بهشتی، دلم براش تنگ شده.
حسن خمینی: خدا بیامرزدش، ایشون در انفجار منافقین کشته شد.
موسی صدر: عجب! پس بریم به پسرش و خانمش تسلیت بگیم.
حسن خمینی: پسرش تازه از زندان آزاد شده و ممنوع‌الملاقاته، نمی‌تونیم بریم خونه شون.
موسی صدر: واسه چی؟ خب بریم پیش احمد آقا خمینی، اون دستور بده می‌ذارن بریم ملاقاتشون.
حسن خمینی: خدا ابوی رو رحمت کنه، بابا احمدم هم کشته شد.
موسی صدر: اونم توی انفجار منافقین کشته شد؟
حسن خمینی: نه، اون رو وزارت اطلاعات کشت.
موسی صدر: وزارت اطلاعات یعنی همون ساواک؟ یعنی ساواک هنوز قدرت داره که انقلابیون رو از بین ببره؟
حسن خمینی: نه، ساواک از بین رفته، خودمون یکی درست کردیم به اسم وزارت اطلاعات که اون‌ها حاج‌احمد آقا رو کشتن.
موسی صدر: خب بریم پیش حاج آقا کروبی از وزارت اطلاعات شکایت کنیم؟ نمی‌شه که مملکت خرتوخر باشه، راستی چرا آقای کروبی نیومد فرودگاه. چقدر باهاش خوش می‌گذشت.
حسن خمینی: هیس! حاج آقا کروبی توی خونه‌اش زندانی‌یه. صداشو در نیار که خیلی ضایعه.
موسی صدر: ببینم، این اسراییل و آمریکا این‌جا هم نفوذ دارن؟ آقای کروبی رو حتمن اسراییلی‌ها زندونی‌اش کردن، چرا آزادش نمی‌کنین؟ پسرش علی هم توی خونه است؟
حسن خمینی: نه، پسرش علی به اتهام جاسوسی تحت تعقیبه و اون یکی پسرش فراریه.
موسی صدر: راست می‌گی؟ یعنی کی جاسوس کجاست؟ نفهمیدم. باید بریم پیش یک آدم قوی که بتونه پسر آقای کروبی رو آزاد کنه، مثلن بریم پیش حاج آقا بهزاد نبوی که یادش بخیر اون موقع چه تلاش‌هایی می‌کرد، حتمن اون می‌تونه دستور بده علی رو آزاد کنند. لابد الآن یا نخست وزیره یا رییس جمهوری.
حسن خمینی: نه آقا موسی، حاج آقا بهزاد نبوی خودش زندونه و حق ملاقات هم نداره.
موسی صدر: من شنیدم میرحسین موسوی رییس کابینه شده بود، نکنه اونم از کار برکنار شده.
حسن خمینی: نه، اون برکنار نشده، اون رو دیروز بردن زندان خانه امن. مجلس هم درخواست اعدام اون رو کرده و توی قم تظاهرات کردن علیهش که زودتر بکشنش.
موسی صدر: نکنه از اون میلیاردرهاست که پول مملکت رو دزدیده؟
حسن خمینی: نه حاج آقا موسی، اتفاقن هیچی از مال دنیا نداره، ولی تا دلت بخواد وزیر میلیاردر توی کابینه فعلی است.
موسی صدر: پس چرا آسد محمد خاتمی جلوی این‌ها نمی‌ایسته، اون که خیلی آدم خوبی بود؟
حسن خمینی: آقای خاتمی هم خودش هم تحت تعقیبه.
موسی صدر: چه حرف‌هایی می‌زنی، پس کی تحت تعقیب نیست؟ البته باید بریم سراغ مقامات بالا. ببینم، بعد از این‌که امام خمینی به رحمت خدا رفت حتمن هاشمی رهبر شد، آره؟
حسن خمینی: نه، هاشمی فعلن حق نداره از خونه‌اش بیرون بیاد. بچه‌هاش هم یکی فراریه یکی رو تازه کتک زدن، نوه‌شم بازداشت بود.
موسی صدر: لابد موسوی اردبیلی رهبر شد؟
حسن خمینی: نه، اونم توی خونه‌اش هست و به رهبری اعتراض کرد.
موسی صدر: نکنه می‌خوای بگی حاج آقا صانعی رهبر انقلاب شده؟
حسن خمینی: نه بابا، اون که احتمالن خلع لباس می‌شه و حق خروج از خونه‌شون رو نداره.
موسی صدر: ببینم، یعنی هیچ کسی از مراجع مثل آقای منتظری به این کارها اعتراض نکرد؟
حسن خمینی: چرا، اتفاقا اون اعتراض کرد، به همین دلیل بیست سال توی خونه‌اش زندانی بود.
موسی صدر: ببین، راست و حسینی بگو، پس رهبر انقلاب الآن کیه؟
حسن خمینی: آیت‌اله خامنه‌ای رهبر انقلاب شده.
موسی صدر: کدوم خامنه‌ای؟ یه موسوی خامنه داشتیم که گفتی فعلن زندانی‌یه. دیگه خامنه‌ای نداشتیم. هادی هم بود، مشهدیه.
حسن خمینی: بابا جون، همونی که توی مشهد بود، تار می‌زد و شعر می‌خوند و شاگرد شریعتی بود.
موسی صدر: خب، اون مگه طلبه بود؟
حسن خمینی: پوه، طلبه چیه، الآن رهبر شیعیان جهانه، رهبر جمهوری اسلامی هم اونه.
موسی صدر: خب چرا بهش نمی‌گین که هاشمی و موسوی و کروبی و خاتمی و بهزاد نبوی رو آزاد کنه؟
حسن خمینی: خودش گفته این‌ها رو زندونی کنن.
موسی صدر: خب این که مجتهد نبود، چرا مجتهدین کشور بهش چیزی نمی‌گن؟
حسن خمینی: مجتهدین الآن بیش‌تر توی کار تجارت لاستیک و کره و شکر و چایی هستند.
موسی صدر: مگه این کارها رو قبلن تاجرها نمی‌کردن، الآن تاجرها کجان؟
حسن خمینی: تاجرا الآن فرمانده سپاه هستند و اقتصاد کشور رو اداره می‌کنن.
موسی صدر: پس کی ارتش رو اداره می‌کنه و به پلیس دستور می‌ده؟
حسن خمینی: الآن پلیس زیر نظر اراذل و اوباش هست.
موسی صدر: ببینم، مگر قبلن اراذل و اوباش زندونی نبودن و مجازات نمی‌شدن، پس الآن توی زندان کیه؟
حسن خمینی: الآن استادان دانش‌گاه و روزنامه‌نگاران و دانش‌جویان زندانی‌اند.
موسی صدر: پس کی توی دانش‌گاهه؟
حسن خمینی: توی دانش‌گاه بسیج سپاه و بعضی دانش‌جوها که هنوز دستگیر نشدن. جمعه‌ها هم نماز می‌خونن.
موسی صدر: توی دانش‌گاه نماز می‌خونن؟ پس توی مسجد چی کار می‌کنن؟
حسن خمینی: توی مسجد ساندیس که یه جور آب‌میوه است و کیک پخش می‌کنن و مردمو با اتوبوس می‌برن به استقبال رییس جمهوری.
موسی صدر: اگر آب‌میوه و کیک رو توی مسجد پخش می‌کنن، مغازه‌ها چی کار می‌کنن؟
حسن خمینی: مغازه‌ها یواشکی عرق می‌فروشن، چون غیرقانونیه.
امام موسی صدر فکری می‌کند و می‌گوید: تو مطمئنی که قذافی از لیبی رفته و قضیه تموم شده.
حسن خمینی: چطور مگه؟
موسی صدر: من دارم فکر می‌کنم اگر برگردم همون‌جا خیلی بهتره، چون این‌جا هم بمونم، احتمالن تا دو ماه دیگه زندونی می‌شم.
حسن خمینی: ولی فکر نکنم بتونی بری.
موسی صدر: چرا؟
حسن خمینی: حدس می‌زنم ممنوع‌الخروج باشی.

سرنوشت اعضاء شورای انقلاب ايران

اکثر اعضای شورای انقلاب ايران، يا کشته شده و يا از دايره قدرت حذف شده‌اند. اولين کسی از اعضای شورای انقلاب که از حکومت قهر کرد، آيت‌الله محمود طالقانی بود، که فقط دو ماه پس از انقلاب فرزندش را بازداشت کردند، و او به حالت قهر تهران را ترک کرد. آيت‌الله طالقانی هشت ماه پس از پيروزی انقلاب در اوج محبوبيت و نفوذ در گذشت و دليل مرگ او، طبق روايت رسمی جمهوری اسلامی حمله قلبی اعلام شد و او پيش از مرگ از خطر استبداد در جمهوری اسلامی ابراز نگرانی کرده بود و گفته بود: به همين منوال پيش برود، مستبدين و مستبدهايی می خواهند بر ما و بر همه ما مسلط شوند و ديگر رحم به صغير و کبير ما نخواهند کرد . در چنين محيطی است که يک انسان خونخوار و در عين حال با هوش و زرنگی سربيرون می آورد ، خدا را شاهد می گيرد که من دلسوزترين مردم در حق شما ملت هستم ولی روحيه اش لجوج ترين و کينه ورزترين مردم است نسبت به خلق . آيت الله مرتضی مطهری، ديگر عضو شورای انقلاب، که از نظر نزديکان امام خمينی از مغزهای متفکر انقلاب بود، فقط سه ماه پس از پيروزی انقلاب ترور و کشته شد. آيت الله مطهری مسئول شورای انقلاب بود و همانند بسياری از روحانيون در ابتدای انقلاب می‌گفت که ولی فقيه خود حکومت نخواهد کرد. مسئله ولايت فقيه اين نيست که فقيه خودش در رأس دولت قرار بگيرد و خودش می‌خواهد عملاً حکومت کند و اجرا بکند. آيت‌الله حسينعلی منتظری، ديگر عضو شورای برجسته شورای انقلاب بود. آيت‌الله منتظری اگرچه بعدها تا مقام جانشينی آيت‌الله خمينی بالا رفت، اما پس از انتقاد از اعدام زندانيان سياسی برکنار شد. آيت‌الله منتظری حتی در دوران رهبری آقای خامنه‌ای سال‌ها به حبس خانگی فرستاده شد. زيرا زبان به انتقاد از رهبر گشوده بود و آشکارا می‌گفت: «اينجا به آقای خامنه‌ای بايد گفت، آقای خامنه‌ای مرجعيت چرا؟ مرجعيت که شما نيستيد در شأن مرجعيت. نيست ايشان در حد مرجعيت . حق هم ندارد بدون رودربايستی حقی ندارد.» آيت‌الله بهشتی و آيت‌الله باهنر نيز، دو عضو شورای انقلاب بودند، که سه سال پس پيروزی انقلاب در سال ۶۰ و در انفجارهای جداگانه بمب، کشته شدند. اما غير از اعضای روحانی شورای انقلاب، اعضای غير روحانی اين شورا نيز تقريباً تمامی يکی پس از ديگری از دايره قدرت حذف و حتی برخی اعدام شدند. يکی از نخستين حذف شد گان غير روحانی شورای انقلاب، ابوالحسن بنی‌صدر، رئيس شورای انقلاب و اولين رئيس جمهور ايران بود. او در سال ۱۳۶۰ پس از انتقادات مکرری از جريان حاکم در جمهوری اسلامی، از سمت رياست جمهوری برکنار شد. او در يکی از سخنرانی هايش گفته بود: «اگر ما بخواهيم وحدت داشته باشيم، بايد آزادی بيان هم داشته باشيم. نمی‌شود که نداشته باشيم و آن را به دست بياوريم، نمی‌شود و محال است که شما بيايد زبان مرا ببريد و بگوييد که حال بيايم با هم وحدت کنيم.» صادق قطب‌زاده، ديگر عضو شورای انقلاب که در هنگام تبعيد آيت‌الله خمينی در پاريس از نزديک‌ترين افراد به او بود، سرنوشت بهتری از اعدام نيافت. مهدی بازرگان، ديگر غير روحانی عضو شورای انقلاب که نخستين نخست‌وزير بعد از انقلاب بود، و بعدها به يکی از مهمترين منتقدان جمهوری اسلامی تبديل شد و حتی هنگامی که در مجلس نسبت به خطر استبداد هشدار داد، وابستگان جريان حاکم، مانع سخنرانی او شدند و تا مرز کتک زدنش پيش رفتند او گفته بود: «اگر ما مجلس آزاد مستقلی نداشته باشيم که متعلق و منبعث از تمام ملت باشد، دير يا زود جمهوری اسلامی مانند سلف خود، مشروطيت سلطنتی، با حفظ صورت و عنوان، تبديل به نوعی از استبداد و نظام طاغوتی متکی به استيلای خارجی خواهد شد.» و اما کهن‌سال‌ترين زندانی سياسی ايران در حال حاضر نيز، روزگاری عضو شورای انقلاب بوده است. او کسی نيست جز ابراهيم يزدی که روزگاری از نزديکان آيت‌الله خمينی و وزير خارجه ايران بود. با اين وجود يکی از آخرين بازماندگان شورای انقلاب را بايد اکبر هاشمی رفسنجانی دانست. کسی که اگر چه ۳۰ سال در مناصب قدرت باقی ماند، اما او نيز سال گذشته و در جريان ناآرامی‌های پس از انتخابات به جمع منتقدان حاکم پيوست. و حالا اکبر هاشمی رفسنجانی همچنان رئيس مجلس خبرگان ومجمع تشخيص مصلحت نظام است، اما مدتهاست که بر همگان آشکار شده است که او نيز به عنوان آخرين بازمانده شورای انقلاب، عملاً از دايره قدرت حذف شده است وآن هم در دوران رهبری فردی چون آيت‌الله خامنه‌ای که خود از ابتدا عضو شورای انقلاب نبوده است و فقط با توصيه آيت‌الله مطهری به اين شورا راه يافت.

۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

(هان ای دل عبرت بین...). جمهوری اسلامی، درس عبرت نمی گیرد!

هان ای دل عبرت بین، ازدیده نظرکن هان
پایان مبــارک را ، آیینـــــه ی عبـرت دان
دیکتاتوری به غذای فاسد و گندیده می ماند که هرچه بیشتر بماند مسموم کننده و کشنده تر می شود. عامل مهم دیگری نیز در ترکیب دیکتاتوری دخیل است و آن مادّه اوّلیه تشکیل دهنده اش است. برمبنای این مادّه اوّلیه، بهترین – اگر بتوان این صفت را برای دیکتاتوری به کار برد – نظام استبدادی نوع نظامی و بدترینش نوع باورمحور (ایدئولوژیک) و درمیان نظام های باور محور نیز بدترین نوع، نظام استوار برپایه مذهب است.
دیکتاتوری نظامی بهترین است زیرا پیامش ساده، واضح و روشن است و در آن کمتر می توان نشانی از دورویی، دروغ و ریاکاری یافت. در این پیام، دیکتاتور اسلحه به دست، با روشنی و وضوحی که جای تعبیر و ابهام باقی نمی گذارد می گوید: مردم، من به اعتبار این اسلحه ای که دردست دارم و به سوی شما نشانه گرفته ام، برشما فرمان می رانم و باید از من اطاعت کنید. مردم هم محتوای این پیام واضح و روشن را به خوبی درک می کنند. تا زمانی که اسلحه به سویشان نشانه رفته، از فرمان دیکتاتور سلاح به دست اطاعت می کنند و در عین حال در کمین فرصت می نشینند تا بتوانند اسلحه را از دست او بگیرند و به سوی خودش بازگردانند.
درمورد دیکتاتوری های باورمحور کار به این سادگی و آسانی نیست زیرا دیکتاتور یا دستگاه دیکتاتوری – که خطرناک ترینش نوع مذهبی آن است – برای خود مبنای مشروعیتی ورای روابط شناخته شده انسانی – مانند رابطه اسلحه و انسان – قائل است و به اعتبار این مشروعیت خود پنداشته از مردم اطاعت محض می طلبد و هرکس که این مشروعیت را به چالش بگیرد با برچسب هایی چون "دشمن خلق"، "ضد انقلاب"، "جاسوس"، "مزدور" یا "کافر"، "زندیق"، "ملحد"، "مرتد"، "محارب"، "مفسد فی الارض" و... او را حتی سزاوار برخورداری از بدیهی ترین حق انسانی یعنی حق حیات نیز نمی داند!
در چنین روندی بود که نظام باورمحور اتحاد جماهیر شوروی در عمر بیش از 70 ساله خود، به گفته رییس پیشین سازمان کی جی بی بیش از 5 میلیون نفر را با استفاده از برچسب های بالا اعدام کرد و روزی که نظام در حال فروپاشی ولایت مطلقه فقیه سرنگون شود، آشکار خواهد شد که چه شماری از هم میهنان ما را با همان برچسب ها از حق بدیهی حیات محروم کرده است.
به خلاف دیکتاتوری نظامی که باید تمام حواس خود را بر نگهداشتن اسلحه در دستان خود و نشانه روی به سوی مردم متمرکز کند، نظام باورمحور دیری نمی پاید در دامی که خود گسترده می افتد و به توهّم مبتلا می شود. اتحاد جماهیر شوروی که برمبنای آموزه های مارکس پاگرفت و به قدرت رسید در آغاز داعیه نمایندگی طبقه کارگر و "پرولتاریا" – طبقه زحمتکش – را داشت. بزودی کار به جایی رسید که تمام قدرت در دستان 10 نفر اعضای "پولیت بورو" – دفتر سیاسی – حزب کمونیست متمرکز شد و طرفه این که هیچیک از این افراد از طبقه کارگر یا زحمتکش نبودند. تمرکز قدرت نیز در دستان این 10 نفر باقی نماند و دیری نگذشت که یک نفر عملا بر دیگر اعضای دفتر سیاسی سلطه مطلق یافت و نظام باور محور در عمل به صورت یک دیکتاتوری مخوف فردی درآمد.
در دیکتاتوری مذهبی این روند به دلیل عیار بالاتر فریبکاری و توهّم پیچیده تر است. ولی فقیهی که در آغاز کار به خاطر کارهای خلاف قانون خود – در زمان جنگ – از مردم پوزش می طلبید و وعده می داد که با پایان جنگ دیگر پا از دایره قانون فراتر نگذارد، جای خود را به فردی داده که در ابتدای کار میخ قدرت خود را با افزودن قید "مطلقه" می کوبد، پس از چند سال پارا از مرتبه "جانشین خدا بر روی زمین" فراتر نهاده و اگرچه تاکنون شخصا بطور رسمی نگفته، امّا چنانکه از رفتار خودش و گفته های پرقیچی هایش می شود استنباط کرد، عملا خدا را نماینده خویش در عرش اعلا می پندارد!
نگاهی به تاریخچه دیکتاتوری های نظامی، که در قرن بیستم می توان انواع گوناگونش را در اروپا، امریکای لاتین، افریقا، خاورمیانه و خاوردور یافت، بخوبی نشان می دهد که عمر انواع این دیکتاتوری ها به نسبت کوتاه است و به محض این که در حفظ اسلحه ای که در دست دارند غفلت کنند، توسّط نظامیان دیگر یا مردم سرنگون می شوند. همین نگاه به تاریخچه دیکتاتوری های باورمحور نیز نشان می دهد که این دیکتاتوری ها دیرپاتر، بیرحم تر و مکّارتر از دیکتاتوری های نظامی هستند و به آسانی غنیمتی را که به زعم خود به چنگ آورده اند رها نمی کنند.
آنچه که در دوماه و نیم گذشته در کشورهای شمال افریقا رویداده و همچنان ادامه دارد، می تواند گواه بر درستی گفته بالا باشد. در تونس، که یک دیکتاتور مخوف نظامی-امنیتی بیش از 23 سال با تکیه بر اسلحه بر کشور حکومت می کرد، به محض آن که با اعتراض جدّی مردم روبرو شد، پس از یکی دو سخنرانی قدرت نمایانه آبکی و رجزخوانی هایی که حتی خودش نیز به آنها باور نداشت، فرار را برقرار ترجیح داد.
در مصر نیز که حسنی مبارک حدود 30 سال با تکیه بر نیروی نظامی بر مسند قدرت نشسته بود، با آنکه به قول خودش "دکترای لجبازی" داشت، تمام مقاومتش بیش از 18 روز به درازا نکشید و با از دست دادن اسلحه – یعنی پشتیبانی نیروی نظامی – ناگزیر قدرت را از دست داد.
امّا در لیبی، که بنابر نوشته پنجشنبه 5 اسفند نشریه اینترنتی "روز آنلاین"، «به دلایل متعدد و از جهات گوناگون وضعی مشابه ایران دارد» اوضاع به گونه ای دیگر است. برخی از وجوه تشابه بین نظام های لیبی و ایران که "روز آنلاین" برشمرده، به شرح زیراند:

« - لیبی همچون ایران از یک حاکمیت اقتدارگرا، سرکوبگر و متکی به شخص، (که) خودکامگی را در پوشش قانون پی گرفته، برخوردار است.
- دولت در هردو کشور ویژگی ها و شاخصه های "دولت رانتی" را بازتاب می دهد.
- هردو حکومت بردین به مثابه ی ایدئولوژی تکیه زده اند.
- از مطبوعات آزاد و مستقل، در لیبی همچون ایران خبری نیست.
- اکثریت جمعیت در هردو کشور جوان هستند.
- میزان مشارکت زنان در جامعه به شکل محسوسی در حال افزایش است».

البته وجوه تشابهی که "روز آنلاین" برشمرده، به معنای همسانی دو کشور، حتی در مقیاس جمعیتی بیش از 10 برابر، نیست. آنچه که امروز دربرابر چشمان حیرت زده مردم دنیا در لیبی می گذرد، اگر ذرّه ای از "بصیرت"ی که سیّدعلی خامنه ای از دیگران می طلبد در خودش وجود داشته باشد، درس عبرتی برای او و اصحاب جنایتکارش از چیزی است که فردا بر خودشان خواهد گذشت. آیینه تمام نمایی برای عبرت آموزی است تا فردای سیاه خود را در آن ببینند.
در عین حال، برای مردم ایران که صد سال پیش پیشرو و پیشگام آزادی خواهی در سراسر منطقه خاورمیانه بوده اند نیز حاوی درسی بزرگ است. ریشخند تلخ تاریخ این است که مردم ایران این درس بزرگ را باید از یک ملّت کوچک بدوی دارای ساختار قبیله ای بیاموزند که در برابر یک دیکتاتور توهّم زده ی خود شیفته، در عین استواری بر موضع پرهیز از خشونت، راهی جز ایستادگی و مطالبه جدّی حقوق پایمال شده نیست. آیا نظام ولایت مطلقه فقیه دراین آخرین فرصت در آیینه عبرتی که در برابرش قرارگرفته خواهد نگریست؟!
پاسخ این پرسش بعید است که مثبت باشد زیرا این نظام در 32 سال گذشته هرگز نشان نداده که به قول زنده یاد سهراب سپهری "خرده استعدادی" برای عبرت آموزی داشته باشد.

المپیک ۲۰۱۲ یا صهیون: فیل هوا کردن تازه غرب‌شناسان دولتی (آرم المپیک لندن یا نماد صهیونیزم)


هنگامی که جمهوری اسلامی پس از هشت سال جنگ خانمان‌سوز در حضیض ذلت در جامعهٔ بین‌الملل و منطقهٔ خاورمیانه قرار داشت و خمینی با نوشیدن جام زهرِ پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ (در ۲۷ تیر ۱۳۶۷) فرهمندی‌اش را در میان بسیجیان و سپاهیان به تاراج داده بود، فتوای قتل سلمان رشدی صادر شد (۲۵ بهمن ۱۳۶۷) تا روح تازه‌ای به جان اسلام‌گرایی و رهبری حرکت ضدغربی در جهان اسلام دمیده شود.هنگامی که جمهوری اسلامی پس از هشت سال جنگ خانمان‌سوز در حضیض ذلت در جامعهٔ بین‌الملل و منطقهٔ خاورمیانه قرار داشت و خمینی با نوشیدن جام زهرِ پذیرش قطعنامهٔ ۵۹۸ (در ۲۷ تیر ۱۳۶۷) فرهمندی‌اش را در میان بسیجیان و سپاهیان به تاراج داده بود، فتوای قتل سلمان رشدی صادر شد (۲۵ بهمن ۱۳۶۷) تا روح تازه‌ای به جان اسلام‌گرایی و رهبری حرکت ضدغربی در جهان اسلام دمیده شود. اسلام‌گرایان ایرانی پس از انتشار کاریکاتورهای دانمارکی با موضوعات مربوط به اسلام فرصت را مناسب یافته و به سفارت دانمارک در تهران حمله کردند. این حملات پس از آن صورت گرفت که ایالات متحده دو دولت طالبان و صدام را ساقط کرده و مقامات جمهوری اسلامی خود و ایدئولوژی اسلام‌گرایی را در معرض افول و خطر می‌دیدند. جمهوری اسلامی در دو سال گذشته با سرکوب معترضان و تبدیل شدن به یک دیکتاتوری نظامی اعتباری را که صرفا با ادبیات ضد اسرائیلی احمدی‌نژاد و میلیارد‌ها دلار کمک به حزب‌الله لبنان و حماس در جهان عرب کسب کرده بود از دست داد و خامنه‌ای با دستور کشتار مخالفان در ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ دقیقا هم‌عرض قذافی و علی عبدالله صالح و مبارک قرار داده شد. تمسک به لوگوی المپیک لندن به عنوان تبلیغ صهیونیستی (ادعا می‌شود که خوانده می‌شود صهیون و نه ۲۰۱۲) ابزاری دیگر برای بسیج نیروهای ضد اسرائیلی منطقه در پشت سر جمهوری اسلامی در یک حرکت ضد غربی و به فراموشی سپردن چهرهٔ استبدادی آن است. اکنون پس از چهار سال از انتشار لوگوی المپیک ۲۰۱۲ یک‌باره نشانه‌شناسان اسلامی همانند دیگر کف‌بینانی که این لوگو را علامت اس‌اس (صلیب شکسته در آلمان نازی) و آمیزش جنسی تلقی کرده‌اند از خواب زمستانی غفلت بیدار شده و لوگوی المپیک را هدف قرار داده‌اند. نشانه‌شناسان اسلامی همچنین کشف کرده‌اند که علامت المپیک شبیه موزهٔ هولوکاست در آلمان است. (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹) وجه دیگر این کف‌بینی سیاسی معرفی عروسک‌های یک‌چشم بازی‌ها و نقطهٔ وسط لوگوی ۲۰۱۲ به عنوان دجال است: «ونلاک و مندویل نام عروسک‌های بازی‌های المپیک ۲۰۱۲ لندن هستند، اما چرا آن‌ها یک چشم دارند و آیا نمی‌توان گمانه‌زنی کرد که در پس طراحی این عروسک‌ها، اندیشه‌ای نهان شده است؟» مسیح دجال «یا مسیح دروغین در روایت دینی به شخصی اطلاق می‌شود که در آخرالزمان ظهور می‌کند و با انجام معجزاتی، مردم را فریفته و در اورشلیم ادعای خدایی می‌کند. دجال فردی با یک چشم و صورتی کریه و موهایی تابدار که بر پیشانیش کلمه کفر حک شده تصویر شده است.» (الف، ۱۴ اسفند ۱۳۸۹) طرح تازهٔ تبلیغاتی جمهوری اسلامی همواره دنیای غرب را به سیاسی کردن ورزش متهم کرده است، اما این نظام سرآمد دیگر کشور‌ها در بهره‌برداری‌های سیاسی از رخدادهای ورزشی است. دادن پرچم ایران به دست دختران در مراسم افتتاحیه در حالی که زنان نقش بسیار ضعیفی در ورزش کشور دارند، مجبور کردن قهرمانان ایرانی به خودداری از مسابقه با ورزشکاران اسرائیلی و وجه‌المصالحه قرار دادن ورزشکاران در رقابت‌های سیاسی داخلی بدون دادن نقشی به آنان در مدیریت ورزش کشور (که در دست سرداران سپاه است) از موارد روشن نگرش سیاسی و ایدئولوژیک به ورزش قهرمانی است. جنجال تازه را کمیتهٔ المپیک با نامهٔ اعتراضی به رئیس کمیتهٔ بین‌المللی المپیک رقم زده است. اما این موضوع از حیث نوع تعابیر به کار گرفته شده و پیامدهای آن در اندازه‌ای فرا‌تر از قدرت و ظرفیت کمیتهٔ المپیک جمهوری اسلامی است. اعتراض به طراح لوگو و خواست «برخورد با مسبب این موضوع»، تغییر این آرم و طراحی لوگوی جدید مواضعی فرا ورزشی و غیرفنی هستند که بیانگر تصمیمی سیاسی در پشت سر این نامهٔ اعتراضی است. این موضوع، دولت جمهوری اسلامی را با یک نهاد بین‌المللی درگیر می‌سازد و با تهدید تحریم در ‌‌نهایت ممکن است به انصراف از بازی‌ها و تلاش و سرمایه‌گذاری جمهوری اسلامی برای همراهی دیگر کشورهای منطقه با آن در انصراف منتهی شود. رهبری سیاسی و دستگاه تبلیغاتی نظام باید از آغاز تا انتها در طراحی و اجرای این طرح تازهٔ تبلیغاتی با آن درگیر باشد. سلول‌های خفتهٔ فراماسونری یکی از موضوعات اصلی مطالعاتی در حلقه‌های اسلام‌گرایان فراماسونری است. حدود پنج دهه است که وفاداران به روحانیت مخالفان حکومت دینی و منتقدان اجرای احکام دینی را عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی باشگاه‌های مخفی و سازمان‌های جاسوسی در غرب معرفی می‌کنند و نظریهٔ توطئه اصولا بر چنین تصوری از دنیا قوام یافته است. مورخان رسمی دولتی در ایران (کسانی مثل محمد رجبی و عبدالله شهبازی) متخصصان فراماسون‌‌شناسی و صهیونیست‌یابی در فضای عمومی کشور هستند. حتی افراد درون حکومت رقبای اقتدارگرای خود (در میان اعضای موتلفه یا دولت احمدی‌نژاد) را یهودی‌تبار و عامل صهیونیسم و فراماسونری می‌خوانند. مورخان و غرب‌شناسان رسمی دولتی تلاش می‌کنند آثار صوتی و تصویری و نوشته‌ها ‌و اسناد را سوراخ کنند تا نشانه‌هایی از نفوذ فراماسون‌ها در کشورهایی با اکثریت مسلمان و نیز نهادهای بین‌المللی پیدا کنند، چون بر این باورند که فراماسون‌ها سازمان مخفی خود را به همهٔ اعضا و جوارح این جوامع بسط داده‌اند و حتی در نزدیک‌ترین سازمان‌ها و افراد باید به دنبال رد پای آن‌ها گشت. بدین ترتیب هنگامی که تبلیغاتچی‌های جمهوری اسلامی لوگوی لمپیک ۲۰۱۲ را ساختهٔ دست فراماسون‌‌ها معرفی می‌کنند دارند با تک تک اعضای این حلقه‌ها سخن می‌گویند و می‌خواهند نیروهای همفکر خود را علیه یک رخداد بین‌المللی و یک سازمان بین‌المللی بسیج کنند. از نظر آن‌ها همهٔ نهادهای بین‌المللی تحت نفوذ فراماسون‌‌ها و صهیونیست‌ها هستند. «رورشاخ» اسلامی ذهن متوهم انسانی که خود را قربانی احساس می‌کند و می‌خواهد با اتکا به قربانی بودن خویش جهان را زیر سلطه قرار دهد ظرفیت بالایی برای خوانش «رورشاخی» دنیای واقع دارد. انگیزهٔ دیگر برای سلطهٔ تمامیت‌طلبانه، بدبینی هراس‌آلود است که یکی از نشانه‌های رایج اسلام‌گرایی است. رهبران جریان اسلام‌گرایی ایرانی به خوبی از این دو ویژگی پایگاه اجتماعی خود در ایران و دیگر کشورهای منطقه آگاهی دارند. به همین دلیل دستگاه‌های تبلیغاتی حکومت به دنبال غوطه‌ور کردن افراد در دنیایی تخیلی و هراس‌آلود هستند که تنها دو طرف دارد: دشمن خارجی و عواملش از یک سو و نیروهای خیر و روشنایی از سوی دیگر. نظریه‌های غیرتحلیلی شیعه و عرفان ایرانی همواره مقوم این نوع نگاه بوده‌اند. با همین ذهنیت غیر تحلیلی و غیر عقلانی است که ایرانیانی که تحت رژیم پهلوی خود را بی‌قدرت و قربانی احساس می‌کردند عکس خمینی را در ماه دیدند یا با نگاه کردن به صفحهٔ قرآن و حافظ به استخاره و پیشگویی آینده خود (اما از زبان متن دینی یا شعر خوانده شده) می‌پردازند. در ذیل حکومت دینی کف‌بینی و رمالی به حد علوم انسانیِ اسلامی شده ارتقا یافته و مبنای تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری قرار گرفته‌اند،‌‌ همان طور که خواب روحانیون مبنای تعیین حق و باطل و درست و نادرست و به‌جا و نابه‌جا شده است. غرب‌شناسان رمال و کف‌بین غرب‌شناسی رایج و تحت حمایت دولت در ایران فاصلهٔ چندانی با رمالی و کف‌بینی ندارد، چون غرب‌شناسان دولتی به دنبال خوانش متفاوتی از نماد‌ها و نشانه‌ها برای تقویت تنفر از غرب و افزایش مشروعیت حاکمان موجود هستند. آن‌ها هر روز در جهان واقع نظر می‌کنند و قرائت‌هایی از آن به دست می‌دهند که به حکومت کمک می‌کند اذهان مردم را از استبداد دینی و فساد گسترده‌ در همهٔ نهادهای دولتی و شبه‌دولتی حکومت به دشمن موهوم خارجی متوجه سازند. فراماسونری و صهیونیزم و امپریالیسم به گونه‌ای که در رسانه‌ها و موسسات دولتی جمهوری اسلامی عرضه می‌شود عمدتا ساخته و پرداختهٔ رمال‌ها و کف‌بین‌های حکومت- البته به نام غرب‌شناس و متخصص شبیخون فرهنگی و براندازی نرم- است که امروز موسسات دولتی و شبه‌دولتی تحقیقات تاریخی (مثل موسسهٔ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، موسسهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، و دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران) و نهادهای پژوهشی فرهنگی (مثل پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یا پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) متکفل پرداختن به آن شده‌اند. از تولید به مصرف دولت احمدی‌نژاد با هماهنگ‌سازی موسسات پژوهشی دولتی با ایده‌های ضد غربی خامنه‌ای این فرصت را فراهم کرد که حلقه‌های مورخان فراماسون‌‌شناس و صهیونیست‌یاب بدون هیچ واسطه‌ای با موسسات دولتی و نهادهای سیاست‌گذار و تصمیم‌گیر ارتباط برقرار کرده و کف‌بینی‌های خود را به نام تحقیقات تاریخی و مطالعات فرهنگی در اختیار آن‌ها بگذارند. آخرین مبادلهٔ علمی میان این موسسات و نهادهای اجرایی نسبت دادن لوگوی المپیک به فراماسونری و اعلام آن در یک نامه به کمیتهٔ بین‌المللی المپیک است که تولیدات بخش فرهنگی دولت را پس از تاخیری چهارساله به زبان تصمیم‌گیری ترجمه کرده است.

«جنبش ناشناس»؛ «هک به نام آزادی بیان»

گروهی که به نام «جنبش ناشناس» از آن یاد می شود، گروهی از کاربران متعلق به کشورهای مختلف از جمله ایران هستند، که به صورت ناشناس، به عنوان هکر فعالیت می کنند و به گفته اعضایش جنبشی سیال است که هرکسی می‌تواند عضو آن شود.گروهی که به نام «جنبش ناشناس» از آن یاد می شود، گروهی از کاربران متعلق به کشورهای مختلف از جمله ایران هستند، که به صورت ناشناس، به عنوان هکر فعالیت می کنند و به گفته اعضایش جنبشی سیال است که هرکسی می‌تواند عضو آن شود. با گشت و گذاری در اینترنت، به وبسایت جنبش ناشناس یا انونیموس می رسید و پس از تلاش برای تماس با اعضای گروه، به یکی از اتاق های گفت وگویی هدایت می شوید که مخصوص رسانه هاست. پس از صحبت با برخی از اعضا، یکی از اعضای ایرانی این جنبش با نام مستعار آرش با پاسخ دادن به سوالهای رادیو فردا موافقت می کند. این مصاحبه به صورت نوشتاری انجام شد و سپس جنبش ناشناس آنها را تبدیل به فایل های صوتی کامپیوتری کردند. آرش که از فعالان در گروه عملیات ایران یا همان آپریشن ایران نیز هست، کمک به کشورهایی نظیر ایران، مصر و تونس را که از محدودیت آزادی بیان و آزادی اطلاعات رنج می‌برند، از جمله فعالیت‌های اخیر این جنبش ذکر می‌کند و این‌گونه توضیح می‌دهد: «جنبش ناشناس هیچ رهبری یا عضویت رسمی ندارد. هر کسی می تواند در هر عملیاتی که علاقه دارد شرکت کند. عملیات ایران، تونس، مصر همه جزیی از یک عملیات بزرگتر به نام عملیات آزادی هستند که هدف اصلی آن کمک به مردمی است که علیه دولت های سرکوبگر خودشان برخاستند. عملیات دیگری هم در برنامه هست اما قبل از اینکه جنبش ناشناس بتواند به این کشورها کمک کند، اول مردم باید کاری انجام دهند.» روز ۲۵ بهمن ماه، که معترضان در ایران به خیابان ها آمدند، از ساعت اولیه صبح برخی وبسایت ها در ایران از دسترس خارج شدند. اولین وبسایت مورد هدف هکرهای ناشناس، وبسایت رسمی آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی بود. برخی از حامیان جنبش ناشناس در ادامه روز، وبسایت سازمان صداوسیما و واحد مرکزی خبر نیز از دسترس خارج شدند. آرش، درباره دلیل این حمله ها می‌گوید: « قوانین جنبش ناشناس، اجازه حمله به رسانه ها را نمی‌دهد. اگر چه که من شخصا صدا و سیما را رسانه نمی‌دانم. نهایت چیزی که هست یک دستگاه شتشوی مغزی حکومتی است. اما به هر حال هدف اصلی ما در «عملیات ایران» سرور ایمیل دولتی و سه وبسایت leader.ir, president.ir, khamenei.ir بود که روز بیست و پنجم از دسترس خارج شدند. اگرچه ممکن است برخی از فعالان جنبش ناشناس خودشان دست به هک کردن وبسایت های دیگر مثل صداوسیما زده باشند.» آرش همچنین در مورد دلیل فعالیت این جنبش در حوزه ایران اعلام می‌کند: «یکی از مهمترین هدف های جنبش ناشناس دفاع از آزادی بیان است و این یکی از بزرگترین مشکلات در ایران است. دولت ایران نه تنها رسانه های داخل کشور را سانسور می کند، بلکه رسانه های برون مرزی نیز از این حملات در امان نیستند. مثلا در روزهای گذشته مردم در برخی نقاط اروپا هم برای دریافت بی بی سی فارسی و برخی دیگر از شبکه های فارسی زبان با مشکل مواجه بودند. و این به خاطر پارازیت های دولت ایران بود. در سال گذشته به خاطر فعالیت های حملات سایبری دولت ایران، برای چند ساعت یوتیوب از دسترس همگان خارج شد و نه تنها رسانه‌های اپوزیسیون خارج از ایران را فیلتر می کنند بلکه پورت‌ها و سرورهای پروکسی آنها را هم از دسترس خارج می کنند و شبکه های وی پی ان را از کار می اندازند.» شبکه ها ی وی پی ان یا همان virtual private network شبکه های خصوصی مجازی هستند که کاربر با ورود به این شبکه بین خود و سرور مربوطه یک کانال ارتباطی امن رمزگذاری شده برقرار می کند، اما اخیرا صحبتهایی نیز درباره ناامن بودن وی پی ان در ایران به گوش می رسد. در روز ۲۵ بهمن هم برخی از کاربران اینترنتی از وصل بودن وی پی ان ها ابراز شگفتی کردند. آرش این شگفت زده شدن را بی دلیل نمی‌داند : « تازگی ها یک سری وی پی ان در ایران هست که کسی نمی داند از کجا آمده‌اند. گزارش‌هایی داشتیم که افراد برای ردیابی نشدن از آنها استفاده کردند و با مشکل مواجه شدند. حتی یکی از فعالان جنبش ناشناس در عملیات ایران پس از استفاده از این وی پی ان ها ناپدید شده. به هر حال ما می دانیم که فناوری که توسط نوکیا زیمنس به ایران فروخته شده می تواند اطلاعات رمزگذاری شده را بخواند و این توسط دولت برای ردیابی کاربران اینترنت در ایران استفاده شده.» در روزی که جنبش ناشناس موفق به هک کردن برخی سایت‌های دولتی در ایران شد، وب‌سایتهایی چون سحام نیوز؛ پایگاه خبری حزب اعتماد ملی، وبسایت کلمه؛ نزدیک به میرحسین موسوی و سایت بالاترین از دسترس خارج شدند و در حالی‌که در ایران تقابل موافقان و مخافان دولت ادامه دارشده است، این جنگ سایبری هم همچنان ادامه دارد.

۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

استفاده از کودکان بسیجی با وعده چلوکباب و بستنی

سایت آتی نیوز: یک نشریه انگلیسی ادعا کرد، کودکان مسلح 14 ساله مأمور به استقرار در کنار پلیس ضد شورش شده اند...
این نشریه انگلیسی مدعی شد که فعالان حقوق بشر ،به ناظر این سازمان اعلام کرده اند نظام جمهوری اسلامی ایران برای سرکوب تظاهرات ضد دولتی از "کودکان بسیجی" استفاده می کند که این امر موجب منع قوانین بین الملل می شود.
نماینده سازمان حقوق بشر در ایران گزارش کرده است: به سربازان بسیجی بین 14 تا 16 سال که مجهز به باتوم و تفنگ بادی بودند، دستور داده شده بود به تظاهرکنندگانی که سعی در تجمع دارند، حمله کنند.
همچنین این نشریه مدعی شد، این جوانان که ظاهرا از مناطق روستایی به خدمت گرفته شده اند، در نقش پلیس ضد شورش مستقر شده و یک سوم کل نیروهای نظامی حاضر در خیابان ها را تشکیل داده اند!!!
به ادعای آنها به این کودکان بسیجی وعده چلوکباب و بستنی نیز داده شده بود.

‌حضرت آیت‌الله‌العظمی سید علی خامنه‌ای: هر مومن خوبی که فحش بده زنبوره نیشش میزنه


مقام عظمی در بخش دیگری گفتند‌:
«خدا قهرش می‌گیره و عذاب الهی صادر می کنه زلزله میاد بلا میاد سیل میاد نباید از این کارهای بدبد کرد و به دختر مردم هرچی هم باشه نباید فحش‌های ناموسی داد این کارها ابروی نظام را می‌برد طرفداران من که مومن خوب و ارزشی هستند نباید هتاک باشند‌. یه اصطلاح بین ما طلبه‌ها در حوزه بود که می‌گفتیم هر مومن خوبی که فحش بده زنبوره نیشش می‌زنه وباید بره تو بشکه... »

ایشان در بخش دیگری گفتند:
«اون می‌کروبهای فتنه‌گر گوساله اگر فکر کردند من کوتاه امدم کور خوندند! بنده بدن علیلی دارم ولی مردم خودشون تا حالا نشون دادند چه جوری با فتنه‌گرها برخورد کردند رحم نکنید، کتک بزنید، تجاوز کنید، بکشید، شکنجه کنید و همانا قران گفته کافر مرتد را سر ببرید، گردن بزنید، دستو پایش را قطع کنید، لاکن ولی دشنام ندهید فحش ندهید اهانت نکنید گناه داره و قباحت داره.»

ولی امر مسلم مسلمین جهان در آخرفرمودند :
«این مهدوی کنی برای من به منزله هارون است برای موسی و مرد بسیارشریفی است. خدا برای اسلام ایشان را نگه بدارد. اقای هاشمی دوست ۶۰ ساله منه ما از بچگی با هم دوست بودیم و دوست باقی می‌مانیم ایشان کسالت دارند و بدن خیلی علیلی دارند و نیاز به استراحت بیشتری دارند برای همین باید کمی از مشغله‌های فکری‌شون کم کنند!»

افشای سوء استفاده کلان فرزندان خامنه ای از قرارداد ...

چینی ها که نقطه تمرکز قریب به اتفاق معاملات کلان نفتی و تجاری اخیر با دولت حاکم و نیروهای امنیتی مسلط بر اقتصاد ایران محسوب می شوند این بار قراردادی به مبلغ 13 میلیارد دلار تحت عنوان طرح توسعه راه آهن ایران امضاء کردند. قراردادی که بر آن اساس و بر خلاف روال قراردادهای بین المللی ، امکان افزایش نامحدود رقم مورد توافق وجود دارد!
قراردادی که پیگیری های کارشناسان ایران سبز نشان می دهد انعقاد آن ، بهانه و سرپوشی برای واریز میلیاردها دلار از منابع مالی مردم ستم کشیده ایران به حساب های شخصی در خارج از کشور است.
از ابتدای گفتگوها در باره این قرارداد همه شواهد حاکی از ناسالم بودن روند آن داشت. بویژه آنکه "مسعود رهنما" مدیرعامل شركت ساخت و توسعه " از تاكیدات مقام معظم رهبری " برای انعقاد چنین قراردادی یاد می کرد و آن را علت تسریع در انجام این پروژه استراتژیک می دانست. وی می افزاید: به همین جهت در سفر هیات عالی رتبه چینی به ایران، قرارداد ساخت بیش از 5300 كیلومتر خط آهن به ارزش حدود 13 هزار میلیارد تومان میان جمهوری اسلامی ایران و چین منعقد شد. (1) اما پیگیری ها و اسناد بعدی نشان داد که اصرار و دخالت رهبر حکومت از کجا ناشی می شده است.
تلاش کارشناسان ایران سبز برای دستیابی به اخبار پشت پرده این قرارداد ( همانند دیگر قراردادهای قبلی بین حکومت ایران و چین که افشا شده اند) نشان می دهد بالغ بر 2 میلیارد و 700 میلیون دلار از کل مبلغ این قرارداد ، اختلاس و رشوه ای است که نصیب واسطه های حکومتی ایران می شود و با توافق و اطلاع وزیر راه آهن چین به حساب افراد حقیقی ایرانی در شانگهای ، هنگ کنگ و ماکائو واریز شده است. طبق اطلاعات بدست آمده 76 نفر از مقامهای ایرانی برای واگذاری این قرارداد به چینی ها دخیل بوده اند که هر کدام از آنها بخشی از این اختلاس و رشوه کلان را نصیب خود ساخته اند. از جمله سرشناس ترین کسانی که در این خیانت نقش داشته و مبالغ دریافتی آنها مشخص شده می توان به افراد ذیل اشاره کرد: مسعود خامنه ای 50 میلیون دلار – مصطفی خامنه ای 85 میلیون دلار – میثم خامنه ای 90 میلیون دلار – حسن خامنه ای 120 میلیون دلار – مجتبی مصباح یزدی 12 میلیون و 200 هزار دلار – علی اکبر ولایتی 12 میلیون دلار - مرتضی بختیاری 2میلیون و 200 هزار دلار - روح الله حسینیان 4 میلیون و یکصدهزار دلار- سید مسعود میر کاظمی 11 میلیون دلار- حسین شریعتمداری 37 میلیون دلار- مصطفی علماء 1 میلیون و 200 هزار دلار- احمد وحیدی 1 میلیون و 600 هزاردلار- مجتبی ذوالنور 1 میلیون و 100 هزار دلار- علی نیکزاد 1 میلیون و 600 هزاردلار - کامران دانشجو 1 میلیون و 100هزار دلار - عبدالله عراقی 10 میلیون و 700 هزاردلار- محمد تقی مصباح یزدی 45 میلیون دلار- غلامحسین الهام 9 میلیون و 800 هزار دلار. اسامی تعداد دیگری از افراد این لیست هم به محض تایید خبری بانکی منتشر می گردد.
لازم به تاکید است که بیشترین سهم این مبلغ نصیب مجتبا خامنه ای گردیده که میزان دقیق آن متعاقبا اعلام می شود. در همین رابطه وزیر راه آهن چین نیز 75 میلیون دلار از این مبلغ را شخصا به عنوان رشوه دریافت کرده و 300 میلیون دلار دیگر نیز به 19 نفر از مقامهای ذیربط چینی بعنوان رشوه و حق السکوت پرداخت کرده است. به همین سبب حدود 3 هفته پس از امضای قرارداد و پیگیرهای انجام شده از سوی دولت چین و فاش شدن فساد گسترده مناسبات اقتصادی این کشور با مقامهای ایرانی که خشم و اعتراض برخی دولت های غربی را به همراه داشت ، معاون نخست وزیر این کشور با اعلام اینکه چنین پرونده ای به دلیل فساد گسترده " اهمیت ملی " یافته ضمن عزل وزیر راه آهن چین از سمت خود ، دستور رسیدگی به پرونده فساد اقتصادی را صادر کرد (2) عزل وزیر راه آهن چین و تبعات گسترده فساد مالی دولتمردان چین در ارتباط با قرارداد اخیر همچنین در دستور جلسه کمیته دائمی مجلس ملی چین قرار گرفته که از دیروز آغاز بکار کرده و تا فردا ادامه دارد
در سالهای اخیر با حضور هرچه بیشتر گروههای امنیتی و مافیایی مانند قرارگاه خاتم الانبیاء در اقتصاد ایران ، فساد سازمان یافته در مناسبات اقتصادی ایران و چین به شدت گسترش یافته و تمامی نهادهای سیاسی و امنیتی و قانون گذاری کشور را درگیر خود ساخته است. درحال حاضر نقش تعیین کننده فرزندان رهبر ایران و مقامهای سپاهی و اطلاعاتی در مافیای اقتصادی کشور چنان آشکار و غیر قابل انکار است که برای جلوگیری از افشای اطلاعات مربوط به آن از هیچ جنایتی رو گردان نیستند. بعلاوه ، هر بار برای گروهی از افراد سرسپرده به حکومت واریز های کلانی در بانکهای خارج کشور صورت می پذیرد تا علاوه بر دریافت مزد " بصیرت " انگیزه های لازم برای تداوم سرکوب و پایمال کردن حقوق ملت را داشته باشند.
هم اکنون با حذف وزیر راه و ترابری ایران برای عدم انتشار فجایع کلان اقتصادی در پس پرده همکاریهای ایران بر باد ده با دولت چین ، مقرر شده تا کل پروژه " توسعه راه آهن ایران " و مراودات با چینی ها به قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه پاسداران واگذار گردد تا آن کنند با منافع ملت که خود دانند.

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

«درود رفقا، حل شد ممنون»


دیشب با دیگر رفقایی که از سراسر آمریکا به کالیفرنیا آمده بودند، در کافه‌ی دنجی در «ال‌ای» نشسته بودیم و درباره‌ی راه‌کارهایی که حزب ما به عنوان یک گروه مارکسیست لنینیست با سابقه‌ی درخشان انقلابی، می‌تواند برای پیروزی جنبش نوین مردمی ایران داشته باشد، گفت‌وگو می‌کردیم. این فضای صمیمی و انقلابی مرا ناخودآگاه با خود به سال 57 و شور و هیجان انقلاب برد. ماه‌های آخر حکومت «پهلوی» بود و ما در باری، با دیگر رفقا جمع شده بودیم و ویسکی می‌خوردیم و درباره‌ی چگونگی راه‌کارهای سرنگونی حکومت وابسته به امپریالیسم بحث می‌کردیم.
همه‌‌ی رفقا بر تاثیر شعارهای عمیق سیاسی و طبقاتی بر مردم تاکید می‌کردند. تعدادی از شعارهای تند و دارای جهت‌گیری طبقاتی و ضدامپریالیستی آماده شده بود، که قرار شد تا از روزهای آینده بین مردم کوچه و بازار پخش شود. شعارها را یک‌بار دیگر مرور کردیم و درباره‌ی آن‌ها به توافق رسیدیم. «سیگار بخر دودش کن، پهلوی رو شوتش کن»، «باقالی بخور قوی شو، دشمن پهلوی شو»، «شاه به ما کتک داد، خمینی به ما پفک داد.»
درست است که ما از اساس با مذهب مخالفیم، اما شرایط انقلابی فرق می‌کند دیگر و آدم باید از همه‌ی ابزارها استفاده کند. این بود که قرار شد با اعتقادات و باورهای عمومی هم‌راه شویم و بر شعار «شاه بره، یزید بیاد» تاکید کنیم و «خمینی» را برای رسیدن به پیروزی هم‌راهی و کمک کنیم، بعد از پیروزی انقلاب و با آگاهی توده‌های رنج‌کشیده، حکومت از آن ما و طبقه‌ی کارگر خواهد بود. هیچ‌کدام از رفقا فکر نمی‌کردند که مردم چنین استقبالی از شعار تازه‌ی ما در مورد رهبر انقلاب بکنند، ولی این‌طور شده بود، چه شوری، چه هیجانی، «انقلابی‌ترین مرد جهان است، آیت‌اله خمینی»
بحثی بین یکی از رفقای جوان و دیگر رفیق قدیمی حزب درگرفته بود. آن رفیق جوان می‌گفت، که ما نباید بر روی تجربیات برخی از رهبران انقلابی عرب، مانند «جمال‌عبدالناصر» تاکید کنیم چرا که او به سبب ضدیت با ایران و ایرانیان و نام‌گذاری نام «خلیج ‌عربی» بر روی «خلیج ‌فارس» در بین تحصیل‌کرده‌ها محبوبیت بالایی ندارد. رفیق دیگر به او فهماند که این تفکراتش از پس‌مانده‌های ذهن «خورده ‌بورژوایی ‌ناسیونالیستی‌اش» سرچشمه می‌گیرد که خیلی خطرناک است و باید به سرعت تمام آن‌ها را دور بریزد. مهم خلق‌های محرومند، حالا خلیج،‌ عربی باشد یا فارسی چه اهمیتی دارد. پس از آن در مورد حمله به نمادهای کاپیتالیسم در ایران گفت‌وگو کردیم. ما باید خشم انقلابی خود را به این نمادهای امپریالیسم نشان می‌دادیم. به همین منظور برنامه‌ای منظم در جهت حمله به بانک‌ها، سینماها، فروش‌گاه‌های زنجیره‌ای و از همه مهم‌تر مرکز کامپیوتر آمریکایی در تهران را ترتیب دادیم. همه‌ی این ماشین‌هایی که خود واقعی توده‌های محروم را از آن‌ها گرفته و آن‌ها را «آلینه» کرده بود، باید نابود می‌شد، تا خلق از چنگال کثیف امپریالیسم رها شود.
برای کمک و نزدیکی بیش‌تر به طبقات محروم قرار شده بود، تا رفقا مقداری غذا و خوراکی و مایحتاج ضروری دیگر قشر محروم را، در یک حرکت انقلابی در بین مردم فقیر و تهی‌دست تقسیم کنند. آخر می‌دانید، برای رفقا لازم بود، چون همه‌ی آن‌ها از طبقات مرفه آمده بودند و تحصیل‌کرده‌ی نظام کثیف سرمایه‌داری و کاپیتالیستی بودند. برای‌شان لازم بود، تا از نزدیک قشر کارگر و طبقه‌ی «پرولتاریا» را ببینند و با آن آشنا شوند. این طرح چندبار انجام شده بود، که البته با مشکلاتی هم هم‌راه بود، که قرار شد بررسی بیش‌تری بر روی آن انجام شود. چون بیش‌تر مردم با پی بردن به مارکسیست بودن رفقا، از قبول کمک از آنان سر باززده بودند و اظهار کرده بودند، که اگر بمیرند هم، از دست کمونیست‌ها، غذای نجس نخواهند خورد.
آخرین چیزی که در آن شب خاطره‌انگیز با دوستان درباره‌اش سخن گفتیم، این بود، که ما برای رسیدن به اهداف خود در یک مقطعی احتیاج داریم، تا با تفکرات مذهبی‌ها، هر چقدر هم که ارتجاعی و متحجرانه باشد، هم‌راه شویم. در این‌باره کمی بحث درگرفت، ولی با توضیحات یکی از رفقای قدیمی، دیگران هم قانع شدند. آن رفیق خوش‌فکر، مثالی زد که همه‌ی ما را آرام و به آینده‌ی جنبش مارکسیستی‌مان امیدوار کرد. «ببینید رفقا، من سخت‌ترین و غیرقابل‌پذیرش‌ترین باورهای مذهبویون را مثال می‌زنم، که درباره‌ی بقیه‌اش، دیگر خیال‌تان راحت شود. مگر آن‌ها نمی‌گویند که قرار است «امام زمان» ظهور کند و دنیا را از دست قدرت‌های استعماری نجات بدهد، خوب ما چرا با این تفکر مخالفت کنیم و آن را غیرعقلانی و خرافی بنامیم. اتفاقن ما می‌توانیم به جای مخالفت، با آن‌ها هم‌راه شویم و حتا به آن‌ها کمک کنیم و مقدمات آمدن او را فراهم کنیم و بگذاریم تا امام مهدی زودتر ظهور کند. وقتی که او آمد و با امپریالیسم جنگید و نظام کاپیتالیستی را شکست داد، بعد ما می‌توانیم با آگاهی دادن به توده‌ها و با کمک آن‌ها این افیون توده‌ها، یعنی دین را، از جامعه برچینیم.» در این‌جا بود که همه‌ی رفقا به افتخار آن رفیق یک «شات» نوشیدیم و لذت بردیم، یادش بخیر چه شب‌ها و روزهای پرثمری بود.