۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

شب به یاد ماندنی!!!

از یک هفته پیش از رای‌گیری خرداد 88 و به منظور بستن دست دولت احمدی‌نژاد برای تقلب در آرای مردم، هر‌کسی هر‌چه به فکرش می‌رسید پیشنهاد می‌کرد و به سرعت در میان مردم پخش می‌شد. به مردم توصیه شده بود که سعی کنند تا رای خود را در مراکزی به جز مساجد به صندوق‌ها بریزند تا دست بسیج و نیروهای نظامی در تغییر نتایج بسته‌تر باشد. در ساعات اولیه‌ی شروع رای‌گیری به پای صندوق‌ها بروند چون احتمال داده می‌شد دفعات تمدید زمان رای‌گیری اندک باشد. هم‌راه خود خودکار ببرند و از خودکارهای موجود در شعب استفاده نکنند و در نهایت رای را با دست خود به صندوق بریزند. من هم در حدود ساعت 12 ظهر به هم‌راه همسرم و خانواده‌اش رای خود را به صندوق ریختم و به خانه برگشتم.
لحظه به لحظه با دوستان مستقر در ستادهای «موسوی» و «کروبی» در تهران و شهرستان‌ها تماس می‌گرفتم و اوضاع را رصد می‌کردم. هر‌چه که به ساعات پایانی رای‌گیری نزدیک‌تر می‌شدیم نشانه‌های نگران‌کننده‌تری ظاهر می‌شد. در برخی از حوزه‌های رای‌گیری برگ‌رای تمام شده بود اما برگ‌رای جدید آورده نشده بود. در برخی از شهرستان‌ها با نزدیک‌شدن به پایان زمان اخذ رای، نماینده‌های کاندیداهای اصلاح‌طلبان را از حوزه‌ها بیرون کرده بودند. در چندین شعبه در شهر مشهد افرادی از وزارت کشور و نمایندگانی از وزارت‌اطلاعات صندوق‌ها را با خود برده بودند. با دیدن همه‌ی این نشانه‌ها باز هم سعی می‌کردم به خودم بقبولانم که اتفاق بدی رخ نخواهد داد چرا که باور نمی‌کردم نظام بخواهد هزینه‌ی سنگین تقلب را برای حفظ «احمدی‌نژاد» بپردازد.

بیدار نشسته بودم و بخشی از حواسم پای اینترنت بود و بخشی دیگر روی ماهواره که حدود ساعت یک‌ بامداد اولین خبر تکان‌دهنده را CNN گزارش کرد، «محمود احمدی‌نژاد» با کسب بیش از 60 درصد آرا از دیگر رقیبان خود پیش است. باور کردنی نبود، سر و صورتم داغ شده بود، نمی‌دانستم چه کار باید بکنم. با دوستان در ستادها تماس گرفتم، ولی آن‌ها هم نظر واحدی نداشتند. برخی می‌گفتند این شمارش آرا مربوط به شهرهای کوچک است و هنگامی‌که نوبت به تهران برسد همه‌چیز عوض می‌شود، اما شمار دیگری فهمیده بودند که اتفاقی در حال وقوع است. حدود 3 نیمه شب بود که خبر رسید چند تا از ستادهای «موسوی» و «کروبی» به‌وسیله‌ی نیروهای امنیتی محاصره شده و اعضای آن عملن در حبس هستند. یکی از روزنامه‌نگاران قدیمی تلفنی تماس گرفت و گفت که بر مبنای خبرهای رسیده تحرکات نظامی مشکوکی در تهران در جریان است و در طول ساعات آینده فضای تهران امنیتی خواهد شد و ارتباط‌های تلفن‌ هم‌راه دچار اختلال. این دوست توصیه کرد اطلاع‌رسانی را شروع کنیم و تا دیر نشده بچه‌های شهرستان را در جریان این پیش‌آمدها بگذاریم.
تاصبح بیدار بودم و با کمک همسرم به سرعت با دوستان تماس میگرفتیم واطلاع‌رسانی می‌کردیم. خبردار شدیم که نیروهای امنیتی و بسیج با جمعی از مردم که در مقابل وزارت‌کشور بیدار مانده و منتظر شنیدن نتایج بودند به شدت برخورد کرده و برخی را بازداشت کرده‌اند. حدود ساعت هفت صبح بود که «میرحسین ‌موسوی» پیامی را آماده کرده و از هم‌راهان خود خواسته بود تا آن را از طریق یک شماره‌ی تلفن به آگاهی مردم برسانند. مضمون پیام که یک پیام تلفنی ضبط شده بود این‌گونه بود «مهندس‌ میرحسین ‌موسوی»، منتخب واقعی مردم در انتخابات ریاست‌ جمهوری، با صدور اطلاعیه‌ای خطاب به ملت، از مردم می‌خواهد در صحنه بمانند و تصریح می‌کند که این بی‌عدالتی باعث سلب مشروعیت خواهد شد و تاکید می‌نماید که در صورت عدم تغییر نتیجه، مردم در برابر رییس‌ جمهوری تقلبی تمکین نخواهند کرد.»
از صبح روز بعد مردم در خیابان‌ها بودند، پراکنده و سردرگم، حیران و هاج و واج و بی‌برنامه. برخی در خیابان‌های اطراف وزارت کشور و در «امیرآباد» تجمع کرده بودند، شماری دیگر در خیابان «ولی‌عصر» و به سمت «عباس‌آباد» در حرکت بودند و عده‌ای در «هفت‌تیر» جمع شده بودند. کم‌کم درگیری‌های پراکنده‌ای بین مردم، بسیج، نیروهای‌ انتظامی و لباس ‌شخصی‌هایی در می‌گرفت که هنوز لباس متحدالشکل بر تن نداشتند. روز 23 خرداد شروع برخوردهای خشونت‌باری بود که با زندانی کردن شمار زیادی از کنش‌گران سیاسی و روزنامه‌نگاران آغاز و با ضرب وشتم مردم عادی و قتل و جنایت و شکنجه در زندان‌ها ادامه یافت. در 22 خرداد 88 اتفاقی در کشور ما رخ داد که گویا سال‌های سال هم‌وطنان ما و کشور عزیزمان ایران باید تاوان آن را بپردازند.

۱ نظر: