۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

همکاری اپوزسیون با خارجی ها درست است یا نه؟

خارجی یک وقت افکار عمومی است و رسانه های عمومی و روزنامه ها است و می‌خواهید افکار عمومی را آگاه کنید تا به کمک جنبش مردم ایران بیایند که مطلوب است و ما این کوشش را هم در دوره شاه می‌کردیم و هم حالا بدون وقفه می‌کنیم. اما یک وقت هست که صحبت دولت‌های خارجی است، گفته می‌شود ما آزادی را هدف قرار داده‌ایم، چرا از قدرت‌های خارجی مثل آمریکا و انگلیس و حتی اسرائیل برای رسیدن به هدف کمک نگیریم. اگر درست دقت کنید می‌بینید که کلمه استقلال در دهان اینطور آدمها محل پیدا نمی‌کند. توجیه هم درست می‌کنند و می‌گویند با این جهانی شدن دیگر استقلال بی‌معنی است. آن ارزشی که در دوره مصدق داشته است حالا دیگر ندارد. خطاب به نسل امروز می‌گویم ما اقلا دو نوع تاریخ داریم. یکی آنکه تاریخ نویس می‌نویسد که مثلا در دوره ناصرالدین شاه وضعیت اینطور بود ... و یک تاریخی هم داریم بی کم و کاست است و تاریخی است که استمرار دارد و هر ایرانی امروز حامل، ناقل و ساخته آن تاریخ است. حال به تاریخ که برگردیم می‌بینیم آنهایی که به قدرت خارجی روی می‌آوردند در گذشته هم همینطور استدلال می‌کردند و می‌گفتند که استقلال مهم نیست، بهتر است آزادی داشته باشیم و مقدرای استقلال نداشته باشیم بهتر است که استبداد داشته باشیم. می‌بینیم اینها که می‌گفتند آزادی بر استقلال مقدم است هر دو را از دست دادند...
اگر گفته شود که آزادی هدف من است باید توضیح داد که آزاد بودن بدون استقلال ممکن هست یا نیست؟ مردم ایران! جوانان! فریب نخورید استقلال تنها این نیست که ما رابطه خود را با قدرت خارجی چطوری تنظیم می‌کنیم. فقط این نیست که ما هستیم که امور خود را تصدی می‌کینم. بلکه استقلال در سطح هر انسان مطرح است. استقلال «داشته» است، آزادی بکار بردن «داشته» است، چون انسان استقلال دارد، میتواند آزادی هم داشته باشد. آزادی یک ویژگی دیگر هم دارد. عمل باید خالی از زور باشد اگر خالی از زور نبود ویرانگر می‌شود. خوب چه چیزی را تخریب می‌کند؟ همان «داشته» یعنی استقلال را از بین می‌برد. بخاطر این است که استقلال و آزادی به هم ربط دارند. حال اگر عمل آزادانه باشد به همان «داشته» یعنی استقلال می‌افزاید. «توانایی تصمیمگیری» استقلال است و «انتخاب نوع تصمیم» آزادی است.
مراجعه به قدرت خارجی، یعنی شما قدرت را هدف گرفته‌اید، هم ضد آزادی است هم ضد استقلال. شما نه دنبال آزادی نه دنبال استقلال هستید. می‌گویند استقلال نمی‌خواهیم، آزادی می‌خواهیم. اما آزادی هم نمی‌خواهید زیرا شما بطرف قدرت خارجی رفته اید، از قدرت حمایت خواستید، دنبال قدرت هستید. دروغ می‌گوئید، بزک می‌کنید، واقعیت را می‌پوشانید، واقعیت این است که شما قدرت را می‌خواهید و برای به دست آوردن قدرت، چون خود توانائی ندارید، با مردم بریده‌اید، از طریق مردم نمی‌خواهید عمل بکنید، و نمی دانید استقلال و آزادی فرهنگ است. یک ملتی خود می‌باید تحول بکند، وجدان شفافی نسبت بخود بعنوان انسان، انسانی که استقلال و آزادی ذاتی حیات اوست، پیدا بکند. حقوق انسان ذاتی حیات اوست، به حقوق ملی شعور پیدا کند، اینها را نمی‌شود با قدرت خارجی بوجود آورد. وقتی یک ملت بطرف قدرت خارجی می‌رود، یعنی من ناتوانم هستم. اگر توانائی داشت که نمی‌رفت. شنیده‌اید که مردم امریکا مثلا با رئیس جمهور خودشان مخالف باشند، و مثلا به‌سراغ ایرانی‌ها بیایند و بگویند آقای خامنه‌ای شما به ما کمک کن، ما با آقای اوباما دعوا داریم؟ نه، زیرا خود را توانا می‌بیند. وقتی مردمی خود را ناتوان دیدند، بقدرت خارجی روی می‌آورند، قدرت خارجی هم متناسب به منافع خود عمل می‌کند، چنانکه شما در لیبی می‌بینید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر