عکسهای رونمایی منشور کوروش در موزه ملی ایران را که میدیدم یکی از عکس ها جالب توجه بود، عکس خانم آزاده اردکانی رییس جدید موزه ملی ایران. خانم آزاده اردکانی متولد سال ۱۳۵۷ است، لیسانس میکروبشناسی از دانشگاه آزاد دارد و معلم خصوصی زبان انگلیسی اسفندیار رحیم مشائی (زمان ریاست اش بر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران) و حمید بقایی (رئیس کنونی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری) است. بنابر ادعای سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایشان با حدود سی سال سن مدیرت سایت «میراث آریا» مدیر نشریه داخلی سازمان میراث فرهنگی «پارسه» و مدیر نشریه «آغاز» و مدیریت «خبرگزاری بنا» را در پرونده دارند. ایشان با این سابقه، فقط طی۲۰ روز پس از انتصاب بهعنوان معاون موزه ملی ایران، رییس این موزه شده است.
امروز با دیدن این عکسها یاد آقای بیگی (دبیر خوشسخن شیمیدر دوران دبیرستانم) افتادم. آقای بیگی آدم صریحی بود. مردی چارشونه و قد بلند با یک سبیل پرپشت که اگر از دور میدیدیش اصلن به ذهنت خطور نمیکرد که آدم شوخی باشد اما آقای بیگی آدم شوخی بود. شوخیهایش هم همیشه سیاسی بود.
یک روز سر کلاس گفت: بچهها وقتی ما دانشجو بودیم فکر میکردیم باید اوضاع رو عوض کنیم، ما فکر میکردیم این خیلی بیمعنی است که یک کسی حتمن باید ارتباطی با دربار داشته باشد تا سفیر یا وکیل یا وزیر بشود. ما انقلاب کردیم تا دیگر احوالات کشور این گونه نباشد.
و داستان یکی از آشنایانش را تعریف کرد که قبل از انقلاب روی چرخ دستی بستنی میفروخت و بعد از انقلاب عضو کمیته انقلاب اسلامی شد و بعد هم رفت در ستاد بسیج اقتصادی مشغول شد و مسئول فروش اجناس کوپنی به خصوص قند و شکر شد و با بزرگان وصلت کرد و حالا شده یکی از اعضای مافیا بازار قند و شکر کشور.
آقای بیگی ادامه داد و گفت: سیستم حکومتی در ایران شبیه یک دیوار بتنی است که تعدادی سوراخ مشخص درش وجود داره که آدمهایی فرصت طلب میگردند و پیدایش میکنند با صورت برق و باد بالا میروند. اسم اون سوراخ ها، «سوراخ دعا» است.
حالا ممکنه از پاییز عده ای بروند توی ستاد پرداخت یارانه های نقدی و...
امروز با دیدن این عکسها یاد آقای بیگی (دبیر خوشسخن شیمیدر دوران دبیرستانم) افتادم. آقای بیگی آدم صریحی بود. مردی چارشونه و قد بلند با یک سبیل پرپشت که اگر از دور میدیدیش اصلن به ذهنت خطور نمیکرد که آدم شوخی باشد اما آقای بیگی آدم شوخی بود. شوخیهایش هم همیشه سیاسی بود.
یک روز سر کلاس گفت: بچهها وقتی ما دانشجو بودیم فکر میکردیم باید اوضاع رو عوض کنیم، ما فکر میکردیم این خیلی بیمعنی است که یک کسی حتمن باید ارتباطی با دربار داشته باشد تا سفیر یا وکیل یا وزیر بشود. ما انقلاب کردیم تا دیگر احوالات کشور این گونه نباشد.
و داستان یکی از آشنایانش را تعریف کرد که قبل از انقلاب روی چرخ دستی بستنی میفروخت و بعد از انقلاب عضو کمیته انقلاب اسلامی شد و بعد هم رفت در ستاد بسیج اقتصادی مشغول شد و مسئول فروش اجناس کوپنی به خصوص قند و شکر شد و با بزرگان وصلت کرد و حالا شده یکی از اعضای مافیا بازار قند و شکر کشور.
آقای بیگی ادامه داد و گفت: سیستم حکومتی در ایران شبیه یک دیوار بتنی است که تعدادی سوراخ مشخص درش وجود داره که آدمهایی فرصت طلب میگردند و پیدایش میکنند با صورت برق و باد بالا میروند. اسم اون سوراخ ها، «سوراخ دعا» است.
حالا ممکنه از پاییز عده ای بروند توی ستاد پرداخت یارانه های نقدی و...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر