۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

میرزاده عشقی شاعر مشروطه؛ شهید آزادی


عشقی شهید شد، غم میهن همیشه خورد
نوشید گــر چه جـام شهــادت ولی نمـرد
ماند همیشه زنده و جـــاوید در جهـــــان
آن ‌کس که نام نیک چو او از جهـان ببرد

«سید محمدرضا کردستانی» متخلص به «میرزاده عشقی»، فرزند «حاج سید ابوالقاسم کردستانی»، شاعر دوران مشروطیت، روزنامه‌نگار و نویسنده ایرانی و مدیر نشریه قرن بیستم، متولد ۲۰ آذرماه سال ۱۲۷۳ خورشیدی در شهر همدان است.
عشقی از هفت سالگی در آموزشگاه‌های «الفت» و «آلیانس» در ادبیات فارسی و زبان فرانسه تحصیل کرد و پیش از آن‌که گواهی‌نامه از این مدرسه دریافت کند در تجارت‌خانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسه مسلط شد.
در آغاز سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد، بیش از سه ماه نگذشت که به همدان باز‌گشت و چهار ماه بعدش به اصرار پدر برای تحصیل عازم پایتخت شد ولی عشقی از تهران به رشت و بندر انزلی ره‌سپار واز آن‌جا به مرکز باز آمد.
دوره تحصیلی وی تا سن هفده سالگی بیش‌تر طول نکشید؛ وی مانند بسیاری از پیشروان مشروطه از همان سال‌های جوانی به فعالیت ادبی و فرهنگی پرداخت و در سن هفده سالگی روزنامه «نامه عشقی» را دایر کرد.
شاید یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های شاعران مشروطه این بود که آنان موفق می‌شدند که شعرشان را تا حد تبدیل شدن به ضرب‌المثل پیش ببرند. در این میان میرزاده عشقی جوان، که سری پرشور و زبانی گرم و طناز داشت، شاعری منحصر به فرد بود.
هنگامی‌که در همدان به سر می‌برد، در اوایل جنگ جهانی اول یا به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی‌که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او هم به آن‌ها پیوست و هم‌راه مهاجرین به آن‌جا رفت و نخستین آثار شاعرانه‌اش از جمله «اپرای رستاخیز شهریاران ایران» (مشاهدات عشقی از ویرانه‌های مداین هنگام عبور از بغداد و موصل به استانبول) و «نوروزی نامه» (در سال ۱۳۳۶ هجری قمری، پانزده روز قبل از فرا رسیدن فصل بهار) را در استانبول سرود.
عشقی چند سالی در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب‌عالی جز مستمعین آزاد حضور می‌یافت، پیش از این سفر هم یک بار به هم‌راهی آلمانی‌ها به بیجار و کردستان رفته بود.
عشقی پس از بازگشت در صف مخالفان جدی سردار سپه درآمد. شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعریش هیچ‌گاه مجال پخته شدن پیدا نکردند اما صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهوداست. به عقیده‌ی بسیاری از مورخین، عشقی از مهم‌ترین روشن‌فکران مولود روشن‌گری پس از مشروطه بود.
عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران شتافت. او چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، قطعه «کفن سیاه» را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط (ایده‌آل مرد دهگان) نوشت. در واقع این اثر با ثمرش، تاریخچه‌ی تز انقلاب مشروطیت و دوره‌ای است که شاعر می‌زیست.
عشقی در دوره‌ای می‌زیست که باید آن را دوره فجایع و خیانت‌ورزی‌ها دانست. او که از این اوضاع ننگین و فلاکت‌بار به تنگ آمده بود، اشعاری می‌سرود که وطنی و ملی بود و به ملاحظه افکار انقلابیش دم از خون و خون‌ریزی می‌زد، چنان‌که عنوان یکی از مقالات خود را «عید خون» گذارد. او با شجاعت به رجال و سیاست‌مداران وقت، حملات سخت می‌کرد و بر اثر اعتراضات شدیدش به «وثوق الدوله» برای قرارداد ۱۹۱۹ میلادی ایران و انگلیس مدتی زندانی شد. عشقی از لحاظ اخلاقی انسانی خوش‌مشرب، نیکو خصال و به مادیات بی‌اعتنا بود و زن و فرزندی نداشت.
در آغاز زم‌زمه جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه قرن بیستم را با قطع کوچک در ۸ صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامه‌اش بازداشت شد.
میرزاده عشقی در بامداد دوازده تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی به دست دو نفر در سن ۳۱ سالگی در خانه مسکونیش جنب دروازه دولت، سه راه سپه‌سالار، کوچه قطب الدوله هدف تیر گلوله قرار گرفت و در نظمیه از پای درآمد. پیکرش را با مشایعت و بدرقه جمعیت بسیار انبوهی به «ابن بابویه» جنب قصبه حضرت عبدالعظیم بردند و در آن‌جا به خاک سپردند.
گفته شده دو روز پیش از این حادثه یکی از دوستانش به نام «میر محسن خان» به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.
سنگ‌نبشته آرامگاه عشقی :

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه‌ صفتان زشت‌خو را نکشند
گر عاشق صادقی، زکشتن مهراس مردار بود، هر‌آن‌که او را نکشند

عشقی با نوشتن مقالات و نمایش‌نامه‌ها و اشعار میهنی شهرتی فراوان یافت. «جمهوری‌نامه»، «ادبیات کلاسیک»، «نوروزی‌نامه»، «قالب‌های نو»، «نمایش‌نامه‌ها»، «شهریاران ایران- ایده‌آل»، یا سه تابلوی عشقی ۱- شب مهتاب ۲- روز مرگ مریم ۳- سرگذشت پدر مریم، و اشعار مختلف و مقالات متعدد برخی از آثار این شاعر_نویسنده است.
«محمدتقی بهار» درباره‌ی عشقی می‌نویسد :

جــوانـی دلیــــر و گشـــــاده ‌زبان سخن‌گوی و دانشور و مهربان
نجسته هنـوز از جهـان کام خویش ندیده به واقع سـرانجـام خویش
چـــو بلبل نوایــش همـــه دردناک گـریبان بختش همه چاک‌ چاک
بـه شـب خفتـــه بـر شاخـــه آرزو سحـرگاه با عشق در گفت ‌و‌گو
که از شست کیوان یکی تیر جست جگـرگاه مرغ سخن ‌گوی بست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر