۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

نظر میرزا فتحعلی آخوندزاده درباره خامنه ای

برای نوشتن مطلبی درباره ی فریدون آدمیت مشغول مطابقت دادن یادداشت هایم با جملات کتاب های او بودم و دقت زیادی می کردم تا رسم الخط کلمات و شماره ی صفحات عین مندرجات کتاب ها باشد. از امیرکبیر به اندیشه ی ترقی، و از تاریخ فکر به اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده در رفت و آمد بودم. از این به آن می رفتم و از آن به این. سطر به سطر؛ کلمه به کلمه؛ بالا می رفتم و پایین می آمدم. نکاتی را که پیش تر بر حاشیه ی کتاب ها نوشته بودم می خواندم و سعی می کردم به کمک آن ها به یادداشت هایم نظم و ترتیب بدهم. تعداد لیوان های خالی چای بر روی میز بیش‌تر و بیش‌تر می شد. آخرین بار سرم را که بالا آوردم، با تعجب بسیار میرزا فتحعلی خان را دیدم که با لباس نظامی رو به رویم نشسته و با نگاهی کنج کاو به من می نگرد.
جا خوردم و سلام کردم. پاسخ سلام ام را داد و همان طور در سکوت به من خیره شد. به خودم گفتم : " از بس راجع به مبتلایان مالیخولیای حکومتی حرف زدی، عاقبت خودت هم دچار مالیخولیا شدی. پاشو برو برای خودت یک لیوان چای بریز بلکه حالت بهتر شود! " نیم خیز شده بودم که میرزا فتحعلی خان به صدا در آمد :
- کجا؟ ! بشین باهات کار دارم.
با لهجه ی غلیظ ترکی صحبت می کرد. نخیر! انگار پاک زده به سرم. گفتم :
- امرتان را بفرمایید. ببخشید شما میرزا فتحعلی خان آخوندزاده هستید؟
- بله. همان که کتاب اش را داری می خوانی. این همه گفتم و نوشتم عاقبت چه یاد گرفتی؟
- بسیار چیزها قربان. بسیار چیزها.
- نه! تو هیچ چیز یاد نگرفتی. فکر کردی روبه رویت یک باسمه خانه شخصی کار گذاشتی. ( به کامپیوتر اشاره کرد ) سیویلیزه شدی و کار تمام است؟
- منظورتان را نمی فهمم؟
- الان می گویم می فهمی. کتاب مکتوبات کمال الدوله را خوانده ای یا نه؟
- بله چند بار خوانده ام.
- خب بگو ببینم اولین کلمه ای که جزو نوزده کلمه فرنگی ترجمه اش را آورده ام چیست؟
- اگر اشتباه نکنم دیسپوت.
- بگو ببینم دیسپوت معنی اش چیست؟
- قربان دیسپوت در ترجمه ی شما یعنی سلطانی که : " در اعمال خود به هیچ قانون متمسک و مقید نبوده، و به مال و جان مردم بلاحد و انحصار تسلط داشته، و همیشه به هوای نفس خود رفتار بکند، و مردم در تحت سلطنت او عبد دنی و رذیل بوده، از حقوق آزادی و بشریت بکلی محروم باشند. " بفرمایید. این را در این یادداشت، از کتاب اندیشه های شما نوشته ام.
- آفرین. حالا بگو ببینم آیت الله خامنه ایه شما، دیسپوت هست یا نیست؟
- ببخشید. حالا واقعاً لازم است بگویم؟ نمی شود از این سوال بگذریم؟
- چرا بگذریم؟ مگر چی شده؟
- قربان حقیقت این است که می ترسم به این سوال پاسخ بدهم. اگر می خواهید، یک خورده جواب را بپیچانم و به آن جنبه علمی-فلسفی بدهم، ولی می دانم که عِرضِ خود می بَرَم! مثلا می توانم بگویم که در قونسی‌توتسی جمهوری اسلامی ما دیسپوت و از این حرف ها نداریم و سلطانِ ما، ببخشید ولی فقیه ما نمی تواند به مال و جان مردم، بلاحد و انحصار تسلط داشته باشد. ( به جای قانون اساسی، قونسی‌توتسی گفتم تا میرزا فتحعلی در فهم کلام ِ من دچار مشکل نشود ... )
- پسر، تو که از مستشارالدوله هم ترسوتر هستی. خیلی خب. فکر می کنم خواستی جواب مثبت بدهی ولی ترسیدی. حالا بگو ببینم تو یک "پنزور" هستی یا نیستی؟
- اگر منظور تان " پانسور" و متفکر است، بله.
- حالا به لهجه ی ما ایراد می گیری؟
- من غلط بکنم. نفرمایید فردا در یک جای ایران دوباره شورش می شود. من خودم هم‌ولایتی شما هستم. اصلا می خواهید ترکی صحبت کنیم.
- نخیر لازم نکرده. بگو ببینم پنزور چه کار می کند؟
- پنزور طبق نوشته ی شما : " به اقتضای عقل در فن پولیتیک تصنیفات می نویسد. او در ارائت خیر و شر ابنای جنس خود با هیچگونه ملامت و عداوت تقاعد نمی ورزد، و در افشای خیالات حکیمانهء خودش از هیچ گونه واهمه احتراز نمی کند. "
- آن وقت شما به اقتضای عقل تصنیفات می نویسی؟
- فکر می کنم بله.
- نخیر. این اقتضای عقل نیست که دیسپوت را نصیحت نمایی. یادت می آید در مورد نصیحت چه گفته ام؟
- بله. گفته اید : " در یوروپا سابقاً چنان خیال می کردند که به ظالم نصیحت باید گفت که تارک ظلم شود. بعد دیدند که نصیحت در مزاج ظالم اصلا موثر نیست. پس ملت در علوم ترقی کرده، فواید اتفاق را فهمید و با یکدیگر یکدل و یکجهت شده، به ظالم رجوع نموده گفت : از بساط حکومت گم شو. "
- آن وقت تو به عنوان یک پنزور می نشینی به ولی فقیه و رئیس جمهور نصیحت می نویسی که دست از ظلم بردارید؟ مگر کسی نصیحت گوش می دهد؟
- نخیر نمی دهد؛ ولی همان طور که خود شما به مستشارالدوله نوشتید : " آیا ملت ایران قادر هست چنین راهی را پیش بگیرد؟ " و خودتان پاسخ دادید : " هرگز" ، من هم با نظر شما کاملا موافقم. ضمنا وضع از زمان شما خیلی خیلی خراب تر شده است و پدرِ پنزورها را در زندان در می آورند و آن ها را جسماً و روحاً آش و لاش می کنند. مردم هم که به فکر تهیه برنج و نان و گوشت خودشان هستند و زیاد به حرف پنزورها گوش نمی دهند. با در نظر گرفتن این اوضاع است که می گوییم نصیحت کنیم بل که فرجی شود.
- همین دیگر. می خواستم به تو بفهمانم که هیچ چیز از گفته های من درک نکردی و داری از واهمه احتراز می کنی. حالا هی بنشین صفحه سیاه کن. تا کار از ریشه درست نشود، هیچ چیز درست نخواهد شد. این اول اش، این هم آخرش. خداحافظ.
میرزا فتحعلی خان با دلخوری خداحافظی کرد و غیب شد. حالا من ماندم و یک مشت یادداشت و کاغذ سیاه شده. همه اش فکر می کنم، نکند راست می گوید؟ نکند از واهمه احتراز می کنم؟ همه چیز را باید از نو بنویسم. همه چیز را ...
نقل قول ها از کتاب " اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده " نوشته ی دکتر فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، تیرماه ۱۳۴۹

۲ نظر:

  1. سلام
    زادی ماست رشگ شیرین همه
    بیدادگریست رنج دیرین همه
    زنجیروشکنجه نیست درمان روان
    خودکامه تراست بانگ نفرین همه
    ابر آ مدو خیام به گلزار گریست
    یاد تو بباریدو فلک زار گریست
    ما مست و زمین سبزوخوشایادتوسبز
    برخاست بهشت بی تو بیزار گریست
    دلسوختگان جگر به غم فرسایند
    پلهای گذر سوی نکو فردایند
    پاداش تلاش عاشقان دوریهاست
    مردان فراترازکنون تنهایند
    یاران چه بلا بر سر خود آ وردیم؟
    ازآ نچه در آ ستین جان پروردیم
    چندین دهه را به کوی باور خفتیم
    زالوی زمانه ا ژدهایش کردیم
    هرچند کزاندوه شما فرسودم
    کاهی به گل وگمشده دراندودم
    همراه نه چپ بودم وهموند نه راست
    جا مانده دم ازآه نیاکان بودم
    تبدیل دلا کیش به افسار کنند
    احساس تو بازیچه ی بازار کنند
    از پلک خرد پرده براندازوببین
    بازیست که با عقل تو بسیار کنند
    به امید آزادی

    پاسخحذف
  2. انقلابیون در ایران، گوش به فرمان مقتدا و فرمانده خود، امام خامنه ای هستند. جلبک های سبز لجنی کجایند تا با خشم انقلابی مان، آنها را در همان سطل زباله های شهرداری تهران، به زباله دان تاریخ بفرستیم ؟!
    هزاران 9 دی خواهیم ساخت ... یاحق

    پاسخحذف