۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

(( سبز جدید ))

آسمان مان سیاه است و آبهایمان سبز؛
گندیده و متعفن،
در هیاهوی سبز وسیاه مردم گم شدند
و حرفشان به سرقت رفت.
من در چکاچک شمشیرهای قادسیه گم شدم ؛
در نهاوند به خاکم سپردند
و دربهمن پنجاه و هفت بر مزارم مرثیه خواندند .
جنگ سبز و سیاه
جنگ قریش است با قریش ،
در ستیزشان استخوانهایمان نرم شد ؛
چیزی به نامِ ملت مرد .
و بر مرگش کسی فاتحه ای نخواند .
جنگ زمین و آسمان ست ؛
تا هوایی برای تنفس نمانَد.
من اما نفس می کشم!
غیر رسمی ،
کورم !
ولی می بینم ؛
مَجازی ؛
کرَم!
ولی می شنوم ؛
غیر شرعی!
زبانم توقیف ست ؛
قلمم شکسته ؛
چرا که : سیدنا را با طلا ننوشتم.
محرمانه !
در بیت فقیه دوسیه ای دارم ؛
سِرّی ؛
هفتاد من!
من ایرانیم ؛ تنفس حّقِ من نیست .
مسلمان بود پدرم؛ آزادی سهم من نیست،
شیعه هستم؛ حّقِ من اندیشه نیست.
خنده و شادی برای من حرام است ؛
چون ((اولی الامر منکم)) دارم .

( ک - ترانه )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر