۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

دین گریزی جامعه امروز ایران

سی سال پیش انقلابی در ایران رخ داد که از بسیاری جهات مهم و در جهان بی نظیر بود . ملتی یک پارچه و یک صدا ، یک شعار می دادند و هدف مشترکی داشتند و به قدری محو این هدف شدند و رسیدن به آن را دور از دسترس می دانستند که تنها به پیروزی فکر می کردند و برای پس از آن برنامه ای نداشتند و نمی دانستند ممکن است تلاشها را افراد و گروهی بکنند و زندان و شکنجه را تحمل کنند و در راه پیروزی و سرنگونی استبداد و استکبار از همه چیزشان بگذرند اما نتیجه از آن دیگری شود . آرمانها از دست بروند و هدف اصلی فراموش شود و گروه و افراد فرصت طلب به یکباره همه چیز را مصادره کنند و پیروزی را به نام خود ثبت کرده و با سلاحی برنده و دو لبه به نام (( دین )) همه را از دمّ تیغ بگذرانند .
اما این تیغ دو لبه امروز گریبان خودشان را گرفته و در این کشور کاری صورت گرفته که اگر قرنها میگذشت و خونها ریخته می شد و بزرگترین کشورها و قدرتهای امپریالیستی ،صهیونیستی و کمونیستی سرمایه گذلریهای کلان هم می کردند نمی توانستند به این راحتی و در این مدت کوتاه وجهه ی دین را خراب کنند و چهره ی واقعی و حقیقت دین را برای مردم ، به ویژه نسل جوان آشکار سازند و تا این درجه آنها را از دین بیزار کنند .

زبانی که جمهوری ولایت فقیه به کار برد ، به ویژه در این بیست سال اخیر و پس از مرگ شیطان بزرگ خمینی کبیر ، باعث شد حکومت از درون بپوسد و از هم متلاشی شود و پس از سرنگونی آن ، ملت ایران دیگر نام دین و مذهب را حتی بر زبان نیز جاری نکنند .

این زبان هتک و تهدید و خود را محور و معیار حقیقت و دین و آئین پنداشتن ، امروزه اعتباری ندارد . قتل نویسندگان ، سرکوب دانشجویان ، کتک زدن سخنرانان دستگیری و شکنجه و کشتار جوانان ، آتش زدن کتابفروشیها و ... همگی محصول چنین اندیشه خود مطلق بینی است که گمان می کند سخن و سلیقه ی او ، همان سخن و سلیقه ی دین است . دین همان است که او می پندارد و هرکس سخن ناموافقی داشت و آن سلیقه و سلوک را برنتابید ، ضدّ دین و مزدور و وابسته ی اجنبی است . به قول حافظ :

جز قلب تیره نشد هیچ حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکثیر می کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می برند عیب جوانان و سرزنش پیر می کنند
گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید مشکل حکایتی است که تقریر می کنند

اتفاق مهمی که در جامعه و انقلاب و نظام افتاده ، این است که عده ای چنان چهره ای از دین ترسیم می کنند که نه تنها جوانان ما به چنان روایت و قرائتی از دین گرایشی ندارند ، بلکه تا افقهای دوردست نیز از دین می گریزند .

خشونت در گفتار و رفتار امروزه پرچم برخی برای دفاع از دین شده است ، هیچ توجه کرده اند که این واژه (( خشن )) که آنان جزء مقدساتشان شده است و آن را مقدس می انگارند ، در قرآن حتی یک بار هم مورد استفاده قرار نگرفته است ؟

اگر ادعا می کنند علی (ع) را قبول دارند و شیعیان و پیروان علی (ع) هستند ، آیا نهج البلاغه ی علی (ع) را خوانده اند ؟ آیا می دانند در نهج البلاغه علی (ع) خشونت در کلام و رفتار مذمت شده است ؟ ( خطبه ی سوم نهج البلاغه : فصیروها فی حوزة خشناء یغلظ کلمها و یخشن مسها ) این صدای ناهموار اسلام خواهی نه تنها مثل مؤذن ناخوش آواز مثنوی نومسلمانان را فراری می دهد که مسلمانان قدیمی را نیز به حیرت و دغدغه و شک دچار می کند و آنان از خود می پرسند : ( آیا اسلامی که ما تمام عمر به آن معتفد بودیم و گرامیش می داشتیم و به احکام و قوانین آن عمل می کردیم ، این است ؟ اگر این است ، پس به قول لسان الغیب حافظ شیرازی :
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایی
اگر اسلام این بوده و مسلمانی این است ، وای بر ما که ما تاکنون چه هیولاهایی بوده ایم . )

حکومتگران و سردمداران دین معمولن دچار دو اشتباه بنیاد برانداز می شوند و مثل جهل مرکب در حلقه ی صفر این اشتباه قرار میگیرند . گمان می کنند حکومت از ملت بهتر می فهمد و بهتر می داند و دوم این که گمان می کند از ملت پاکتر و آراسته تر است. این حکومتگر می تواند یک وزیر ، وکیل ، قاضی ، حاکم شرع ، امام جمعه ، ولی فقیه یا فرمانده ی نظامی و انتظامی باشد . مگر شما ادعا نمی کنید حکومت قرآن را برقرارمی کنید؟ مگر در قرآن در سوره حجر ، آیه 88 نخوانده اید که خدا به محمد (ص) می گوید : ( و اخفض جناحک للمؤمنین ) . چرا خدا از محمد می خواهد در برابر مؤمنانش متواضع باشد ؟ علامه طباطبایی مغز متفکرتان ، خفض جناح را تواضع وسازگاری و خویشتنداری تعبیر کرده است. (تفسیر المیزان، جلد دوازدهم، صفحه 287)

ایران امروز عرصه ای است که تفاوت دو دیدگاه آمرانه و مردم سالار را به خوبی نشان میدهد. دیدگاهی که متکلم وحده است و مردم باید سراپا گوش باشند و دیدگاهی که معتقد است باید گوش خوبی بود و به سخن مردم گوش کرد و به خواسته های آنان احترام گذاشت. دیدگاهی که حکومت را حق خود میداند و مردم را مکلّف می داند که سلیقه و سخن و سلوک حکومت را باید بپذیرد و دیدگاهی که حکومت را حق مردم میداند که در برهه ای از زمان این حق و اعمال اراده حاکمیت را به امانت در اختیار گروهی قرار داده اند .

دیدگاهی که (( آزادی )) را کلمه ی مشئومه و ملعونه میداند و می خواند که در تقابل آشکار با دینداری است و می گوید : (( آزادی ضدّ دین و دیانت است و دین مخالف هر نوع آزادی . )) هنگامی که خود حکومت گران و علما و بزرگان دین (( آزادی )) را در تناقض با دین می دانند و میگویند : (( در دین (( آزادی )) مفهومی ندارد و به کار بردن لفظ (( آزادی )) هم حرام است ، لیبرالیسم را مترادف ضدّ دین و کفر می داند ، پس دیگر چه جای پرسش و درنگ است ؟ پس چرا عده ای هنوز خود را فریب میدهند و میگویند : (( این دین واقعی نیست . )) پس دین واقعی کدام است ؟ چرا عده ای هنوز حقیقت دین داری را در بستر (( آزادی )) تحلیل میکنند و هرگونه اکراه و اجبار و خشونت را مغایر اصل دین و ایمان مذهبی می شمارند ؟
مگر در طول تاریخ هر زمان بزرگان و اکابر دین و روحانیان (هردینی، از موبدان زرتشتی زمان ساسانیان ، تا کلیسای قرون وسطی و آخوندهای زمان صفویه و قاجاریه و ... گرفته تا به امروز ) به قدرت رسیده اند و در حکومت و سیاست و جامعه نفوذ پیدا کرده اند و قدرتی به دست آورده اند ، ((آزادی )) را سرکوب نکرده اند ؟

دیدگاه حاکم در ایرانِ امروز می خواهد در جامعه هیچ گناه و اشتباهی رخ ندهد . اینها میخواهند از زمین بهشتی بسازند بدون خدشه و گناه . غافل از این که کلیسا تصمیم گرفت چنین بهشتی بسازد و سیاه ترین جهنم تاریخ را در قرون وسطی ساخت . و صومعه ها و دیرها و کلیساهای خودش ، پرگناه ترین اماکن شدند . اینها حتی سواد و فهم حرفهای خودشان را هم ندارند و نمی دانند : (( حتی خدای آنها اجازه داد در بهشت او ، آدم عصیان کند و از میوه ی ممنوعه بخورد . ))

رگ رگ است این آب شیرین و آب شور در خلایق می رود تا نفخ صور

و هرروز به رنگی بت عیار برآید ، ولی اتفاقی که در جوامع انسانی و جامعه ی ایران افتاده است ، یعنی (( توسعه ی فرهنگی )) برگشت پذیر نیست . گلی که درخشید دیگر مثل غنچه فرو بسته نمی شود. در هزاره ی سوم هستیم و ابتدای قرن بیست و یکم . دولت و ملتی که قدر وقت نشناسد و موقعیت خویش را چنان که شایسته است ارزیابی نکند واز کاروان اعتلا و ارتقا و پیشرفت باز بماند در دهه های آتی، نسلهای نو داوری تحسین برانگیزی را نسبت به آنان نخواهند داشت، همان طور که ما برای این عقب ماندگی اسلاف و پدرانمان را سرزنش می کنیم و از این که فرصتهای تاریخی را یکصد سال پیش از دست دادند و بر اثر آن و سادگی و بی همتی آنها ما قرنها از غرب عقب افتادیم ، آنها را نمی بخشیم . چشم باز کنیم و منطقه و جهان را ببینیم . صدای جرس تحوّل رابشنویم وگرنه : (( کی روی ؟ ره ز که پرسی ؟ چه کنی ؟ چون باشیم . ))

(( جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها ))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر