۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

دین آچار فرانسه قدرت طلبان


از همان موقعی که فرق علی (ع) را در محراب شکافتند و کافرش خواندند و سبّ علی (ع) و آل علی (ع) در بالای منابر دلیل بر ایمان و تدین شد و حسین را در صحرای کربلا سر بریدند و به جرم بیعت نکردن با امیرالمؤمنین یزید بن معاویه کافر و ملحدش خواندند و فیلسوف بزرگ شرق وغرب پورسینا را به جرم دگراندیشی، چون حرفهایش را نمی فهمیدند و سخنانش پایه های قدرتشان را می لرزاند و پیشروتر از زمان خودش بود . ناصر خسرو قبادیانی ، شاعر و دانشمند معروف را به جرم کفر و زندقه آواره اش کردند . حکیم عمر خیام نیشابوری ، پایه گذار علم جبر ، ریاضیدان ، اختر شناس ، فیلسوف و شاعر گرانقدر را تکفیر کردند . زکریای رازی ، پزشک ، شیمیدان ، کاشف الکل ، دانشمند و فیلسوفی که در غرب هم مانند او کمیاب و شاید نایاب است را برچسب کفر و الحاد زدند . حلاج را بر سر دار کردند . حکیم توس فردوسی بزرگ را به جرم کفر اجازه ی دفن جنازه اش را ندادند . مولانا جلال الدین محمد بلخی ، مولوی را که درفقه و دین و فلسفه سرآمد دوران بود و از تمام خشک مغزان متدین حجره نشین عمامه بر سر عالم تر و آگاه تر بود ، چون حقیقت را دریافت و حرف حق را زد به کفر و الحاد متهمش کردند و ... تا زمانی که در قتلهای زنجیره ای نویسندگان و اندیشمندان و مخالفین سیاسی خود را می دزدند و با یک حکم تکفیر و اعدام شرعی آنها را به قتل می رسانند ، تا به امروز که هر روشنفکر را (( منوّرالفکر )) و هر دگراندیش را مفسدفی الارض می خوانند و هر اندیشه ی نو و هرکه به غیر از منافع (( آنان )) فکر کند و یا سخنی بگوید در حکم محارب با خدا و مرتد و خونش حلال و مباح است . دین به صورت ابزاری در دست عده ای مردم فریب و سیاستمدار و قدرت طلب و پول پرست و جاه طلب در آمده است و هر جا می خواهند کسی یا گروهی را بکوبند و از میان بردارند و حریف آنها نمی شوند و جوابی برای سخنان علمی و منطقی آنان ندارند دین مانند آچار فرانسه به کمکشان می آید و خیلی راحت به نام دین و برچسب کفر و الحاد آنها را محکوم می کنند و کشتنشان را بر مردم واجب می دانند .

نویسندگان و اندیشمندان و هنرمندان و دگراندیشان برای من صورت نوعی اندیشه و هنر هستند ( صرف نظر از این که چه تفکری دارند و چه گرایشی دارند و من با طرز فکرشان موافقم یا مخالف ) ، که نمی توان راحت در موردشان داوری کرد . نویسنده یا هنرمند یا اندیشمندی را تکفیر یا تسفیق نمود . تازه از این قافله ی تکفیر و تسفیق چه دست آوردی داشته اند ؟ ( فقط قدرت و انحصارطلبی و به این بهانه ها کوبیدن و نابود کردن مخالفان . هرچند اندیشه و فکر از بین نمی رود . اینها افراد را از میان برمی دارند ، ولی جلوی تفکر و اندیشه را نمی توانند بگیرند . )

دین آمده است تا انسانها را از کفر و فسق برهاند یا خود وسیله ی تکفیر و تسفیق شود ؟
دو گونه دیدگاه و نظرگاه و داوری در مقابل هم قرار گرفته اند ( صرف نظر از این که مسلمان و مؤمن و متدین باشند یا لائیک و سکولار ) . این دو گونه داوری در قلمرو فلسفه ی سیاسی و اندیشه ی دینی و هنر و خلاقیت و مقوله ی آزادی ، هرکدام دید و داوری ویژه ی خود را دارند . تردیدی نیست که نقد و نظر پایانی ندارد و این دریای پرشور پایابی نمی شناسد . باید مدام اندیشید و سخن گفت و تحمل کرد و گمان نکرد که تمام حقیقت پیش ماست و دیگران همه بر باطل و کفر و زندقه می روند و جایشان در جهنم است و یاران و همراهانشان همه جهنمی ! بحث انتخابات اخیر و درگیریها و اعتراضات و شورشهای پس از آن و سرکوب مردم و حمله به افراد برجسته رژیم و پایه گذاران و معماران نظام ولایت فقیه ، یک فرصت تاریخی و طلایی برای ملت ایران به ویژه دانشجویان ، روشنفکران و افراد تحصیل کرده و هنرمندان و اندیشمندان و صاحبان تفکر و تعقل به وجود آورد و درسی به آنان آموخت که هیچ فیلسوف و استاد و معلم و گروه و دسته ای نمی توانست به این زلالی و شفافی و به این سرعت ، چهره ی واقعی گردانندگان حکومت و رهبران و تصمیم سیاست گذاران مذهبی و مراجع و علما و گردانندگان دکان دین را آشکار کند و اهداف آنها رانمایان سازد . اگر قرنها کسی تلاش می کرد و یا متفکران با دلیل و برهان و ارائه ی سند و مدرک و مستندات تاریخی کوشش می کردند تا حقیقت دین و گردانندگان آن را برای مردم بازگو کنند بازهم کسی حرف و سخن آنها را باور نمی کرد و مراجع دینی با دورویی و ریا و نیرنگ و فریب ( همانگونه که قرنها ماهیت واقعی دین و اهداف خودشان را از دینداری پنهان کرده اند ) اهداف و چهره ی واقعی خود را پنهان کرده و مانند کشیشان قرون وسطی و کاهنان درگاه فرعون و مغان دربار ساسانیان نقاب مردم فریبی می زدند و رازشان برملا نمی شد .

اینها یا نمی دانند و نمی فهمند و یا نمی خواهند بفهمند که فرهنگ و هنر و اندیشه نیازمند حکمت است . این سخن ناصر خسرو ستاره ی راه هر حکومت و دولت و مکتب و ایدئولوژی و گروه و سازمان می تواند باشد :
جهان را به آهن نشاید بستن به زنجیر حکمت ببند این جهان را
حکمت نقطه ی التقا و تعادل دل و دیده و جان و عقل است . اما نکته ای که درباره ی نظام و افراد و گروههایی که امروز بر ایران حکومت می کنند و نمی توان از آن چشم پوشید . بهره گیری ابزار گونهاز دین و مقدساتی است که برای جامعه محترم و مهم است و با آن می توان گالیله ، خیام ، پورسینا و ... را خلع سلاح و تسلیم کرد ، تا چه رسد به روشنفکران امروز .

این نظام و انقلاب و رهبر و بنیانگذارش قرار بوده است که عرصه ی سیاست و سلوک سیاسی خود را متناسب با ارزشها و مبانی دینی سامان دهند و نه این که در عرصه ی رقابت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و به ویژه در در جایگاه اندیشه و تفکر و تعقل دین را به عنوان ابزاری به کار گیرند . بدیهیست که تردستیها و بهره گیریهای ابزارگونه از دین اگر در مقطعی هم منفعت محدودی داشته باشد سرانجام کفها به کنار می رود و چهره ی حقیقت مثل آب درخشان جلوه می کند .

در جهان امروز ( در زمانهای قدیم و در طول تاریخ هم به همین صورت بوده است ) اندیشه را باید با اندیشه پاسخ گفت و انسان و فرهنگ عمومی جوامع بشری پیشرفت کرده است و با سفسطه و دروغ پردازی و فرافکنی دیگر نمی توان جامعه را فریفت . با زور چماق و سرنیزه ، حتی با توپ و تانک هم نمی توان جلوی اندیشه و تفکر را گرفت . اینها یا نمی دانند و هنوز این حقیقت را درک نکرده اند و یا این که از پاسخ دادن عاجزند و چیزی در چنته ندارند که بتواند پاسخگوی نیازهای فکری و اجتماعی انسان هزاره ی سوم و قرن بیست ویکم باشد .

هر صدای اعتراضی که بلند می شود و مردم حق و حقوق از دست رفته و چپاول شده و پایمال شده ی خود را طلب می کنند ، فریاد (( وا اسلاما )) ی آنها بلند می شود . هر اندیشه ی نو و هر فکر جدید و پرسش منطقی و اصولی که مطرح می شود ( حتی از جانب افرادی که وابسته ی خودشان هستند و ریشه ی آنها یکی است ، مانند دکتر سروش و ... ) به جای این که با دلیل و منطق و به این پرسشها ، پاسخ درخور و شایسته دهند و الگویی برای دیگران باشند و به جوانان و پیروان دیگر مکتبها نشان دهند و ثابت کنند که مذهبشان و گفتارشان قوی و اصولی و بر مبنای منطق و فلسفه ی محکم استوار است ، فریاد (( واشریعتا ، وااسلاما )) سر میدهند . و با شمشیر کفر و زندقه و محارب با خدا سرشان را می برند . غافل از این که شمشیر آنها امروز دیگر در برابر موشکها و بمبهای اتمی اندیشه های علمی و تفکرات اصولی و منطقی که بشر بدان دست یافته ، تاب مقاومت ندارد و درهم می شکند .

این قرن ( قرن جدید ) به عقیده ی من ، { قرن گفتگوی فرهنگها است } ، نه گفتگوی تمدنها . خاتمی اشتباه کرد ، حال به عمد یا سهو ، که گفت : { گفتگوی تمدنها } . ( شاید هم حساب شده بود و می خواست مطابق با ذوق و سلیقه ی آمریکائیها سخن بگوید ) اما به نظر من ، او نمی دانست یا نفهمید که آمریکائیها فرهنگ را با تمدن یکی می دانند و آنها را یکی حساب می کنند و معمولاً هم آنها را با هم اشتباه می کنند و زمانی که با کشور یا ملتی در حالت جنگ قرار می گیرند و به آن کشور حمله و تجاوز می کنند ، می گویند : { ما برای حفظ و نگهداری فرهنگ خود و جلوگیری از آسیب دیدن آن مجبوریم بجنگیم . } در صورتی که اگر بگویند : { حفظ تمدن } ، بیشتر قابل قبول است تا بگویند : { حفظ فرهنگ } . ولی ما مردم مشرق زمین چون هر دو را داشته ایم ( شاید در حال حاضر هم داشته باشیم ، اما حداقل در ایران در حال نابودی است ، ولی در مقاله ی دیگری درباره ی آن بحث می کنیم ) می دانیم که هرچند این دو در ارتباط تنگاتنگ و بسیار نزدیک با یکدیگر هستند ، ولی دو مقوله ی متفاوت و جدا از یکدیگرند . چون تمدن را میتوان حتی با زور به ملتی تحمیل کرد و آنها را متمدن ساخت ( کاری که استعمارگران کرده و می کنند ) اما فرهنگ و اندیشه ی کشور یا ملتی را نمی توان با زور سرنیزه و تفنگ تغییر داد . پس باید به گفتگوی فرهنگها روی آورده و از این راه دنیای بهتری برای فردا بسازیم .

راهی بزن که آهـــی بر ســـــاز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر