۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

به یاد سهراب ...

نوشدارویی برای سهراب نیست ،
تهمینه بی خبر در کنج خانه
لباسهای سهراب را اتو می کشد
رستم پی لقمه ای نان سرگردان است .
اتو دست مادر را می سوزاند
نوشدارویی برای سهراب نیست ،
به تیر غیب گرفتار شده ،
قربانی خشم کوردلان ،
شغادانی بزدل ،
از ترس رستم سهراب را نشانه گرفتند
تا کمرش را بشکنند ،
تهمینه سکوت کرده ؛
حیرت زده و مبهوت ،
چیزی در دلش می شکند ،
در دل همه ی ما چیزی شکست ،
قلب ایران پاره پاره شد ،
نعش سهراب را می آورند ،
فرشته سا ، معصوم ،
غرق خون ،
دیکتاتور خون می خواهد ؛
ضحاک ماردوش به خون نوجوانان زنده است .
(فریدون) کجایی ؟
(کاوه ) را کشتند !!!

(( کاوه ی آهنگری ناید دگر *** کاشکی اسکندری پیدا شود ))

کاشکی ویرانگری پیدا شود ؛
کاشکی کاخ ستم ویران شود ،
روزگار ، هنگام شغادان است و روزگار دیوان ،
به کجا پناه بریم ،
به کجا پناه بریم ؛
از ضحاک هزاردوش ؟
جز کنام ددان پناهی برایمان نیست .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر