۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

پرندگان، واژگان می‌شوند

بیست و دوم خرداد هشتاد و هشت، من پشت یک تاکسی‌ در حال گشت و گذار در جزیره‌ هرمز هستم. عرق از پیشانی‌ام می‌چکد. در همان حال که نظاره‌گر آب‌های درخشان خلیج فارس هستم، از راننده می‌خواهم توقف کند. می‌خواهم آنچه را لحظه‌ای چشمم بدان افتاد از نزدیک ببینم: تصویر عظیمی‌ از یک پرنده بر روی ساحل. تصویر از سنگفرش‌هایی‌‌ ساخته شده که تا حدّی نیز در شن و ماسه مدفون گشته‌اند. تصویر مرا تحت تأثیر قرار می‌دهد. ایران در ناآرامی‌های پس از تقلب در انتخابات ریاست جمهوری است و قلب من چند روزی است که به خروش آمده است. من شاهد امید فراوان ایرانیان قبل از انتخابات بودم. شب بیست و دوم خرداد، نتایج انتخابات را از تلویزیون کوچک هتل در اصفهان دنبال می‌کردم. صبح، بد حال و خشمگین از خواب بر می‌خیزم.

پنج روز بعد به بندر عباس رسیدم. تهران در آتش است و من نظاره ‌گر پرنده سنگی‌ با بال‌هایی گسترده. پرنده‌ای که حالت پرواز به خود گرفته؛ اما در واقع نمی‌تواند پرواز کند. این نمادی عالی‌ است از آن چه پس از انتخابات گذشت: مردم ایران مهیای پرواز به سوی آسمانی سبز و روشن‌تر بودند؛ اما حکومت وحشیانه پر پروازشان را به بال‌های سنگی‌ بدل ساخت.

به هنگام نوشتن کتابم درباره سفر به ایران، آن پرنده را به یاد آوردم و با خود اندیشیدم که پرندگان چه سهم عمده‌ای در ادبیات و هنر ایران دارند.

سیمرغ به طور قطع یکی‌ از آنهاست، موجودی اسرارآمیز و بالدار در اساطیر ایرانی که شمایل یک پرنده را دارد. موجودی شبیه طاووس با سر سگ، چنگال شیر و گاه با سر یک انسان. معروف‌ترین ظهور سیمرغ در ادبیات فارسی‌ در شاهنامه است و همچنین در منطق الطیر عطار، آنجایی که سی‌ مرغ، معرفت سیمرغ عظیم را می‌جویند و عاقبت در می‌یابند که خود سیمرغ‌اند. بازی هوشمندانه‌ای با کلمات از آنجا که سیمرغ در فارسی‌ معنی سی‌ مرغ می‌دهد.

نمونه‌هایی‌ از این دست در فرهنگ فارسی‌ فراوان است. مرغ سحر ـ پرنده صبحگاه ـ تصنیف بی‌نظیری درباره پرنده‌ای است که برای رهایی از قفس و سرودن آهنگ آزادی انسان فریاد بر می‌آورد.

ایرانیان همچنان که از آسیب‌پذیری خود آگاهند، مدت‌هاست که می‌خواهند مانند پرنده آزاد باشند. در مقاطع مختلف تاریخ، زمانی که بال‌هایشان شروع به رویش می‌کرد، توسط کسانی‌ که در ابتدا تظاهر به دوستی می‌کردند؛ اما بعدا پرنده‌های شکاری می‌شدند، پر پروازشان چیده می‌شد

در شعر حافظ، صحنه ابراز عشق بلبل به گل سرخ بی‌ شک یکی‌ از قوی‌ترین صحنه‌هاست. پرندگان در فرش ایرانی نیز از مایه‌های مکرر هستند، چیزی که سبب ملاقات من با مسعود غریبی، نقاش بزرگ ایرانی ساکن هلند؛ شد. در کارهای مسعود غریبی، پرندگان همه جا حاضر هستند. هرگز پرندگان را چنین در سودایی خاموش آنچنان که در کارهای غریبی هستند، ندیده بودم. به پرندگان در کارهایش می‌نگرم، صدای آوازشان را می‌شنوم و بوی ایران به مشامم می‌رسد. رنگ‌های پر مایه در کار‌هایش و امید به یک سودا در پرندگانش، کار‌های او را تجلی‌گر حال و روز امروزه ایرانی کرده است.

هنر، انعکاس‌دهنده زندگی‌ است. این تنها یک تصادف نیست که پرندگان چنین نقش مهمی‌ در فرهنگ ایران دارند. پرنده را در پهنای آسمان در نظر بگیرید، آزاد است. آزادی همان چیزی است که ایرانیان قرن‌ها است برایش کوشیده‌اند.

اما آزادی، آن چنان که پرنده آزاد است، آسیب‌ذیر هم بوده. پرندگان را سال‌ها در قفس‌های تنگشان کردند و مجبور‌شان ساختند تا مانند بشر سخن بگویند. این مرا به یاد مساله دخالت خارجی‌ در ایران می‌اندازد.

ایرانیان همچنان که از آسیب‌پذیری خود آگاهند، مدت‌هاست که می‌خواهند مانند پرنده آزاد باشند. در مقاطع مختلف تاریخ، زمانی که بال‌هایشان شروع به رویش می‌کرد، توسط کسانی‌ که در ابتدا تظاهر به دوستی می‌کردند؛ اما بعدا پرنده‌های شکاری می‌شدند، پر پروازشان چیده می‌شد.

در داستان ماهی سیاه کوچولو که داستانی از صمد بهرنگی برای کودکان است، یکی از همین پرنده‌های شکاری بد جنس وجود دارد. وقتی مرغ ماهیخوار، ماهی سیاه کوچولو را می‌بلعد و ماهی به شکم ماهیخوار می‌رسد شروع به غلغلک دادن او می‌کند تا ماهی کوچک دیگری که در آنجا اسیر است، بتواند زمانی که مرغ ماهیخوار دهانش را باز می‌کند، بگریزد. ماهی کوچک موفق به فرار می‌شود و مرغ ماهیخوار به اعماق دریا سقوط می‌کند؛ اما هیچ نشانه‌ای از ماهی سیاه کوچولو نیست. آیا پرنده شکارچی، ماهی سیاه کوچولو را خورده؟ پایان داستان باز است؛ اما یک نشانه ظریف در داستان بهرنگی‌ست که نشان می‌دهد، ماهی از دست پرنده جان سالم به در برده. در آخر، این ماهی مادر بزرگ است که این داستان را در اعماق دریا، جایی که دوازده هزار فرزند و نوه‌اش دور او جمع شده‌اند، تعریف می‌کند. دریا چیزی بود که ماهی سیاه کوچولو به دنبال آن بود و ماهی مادر بزرگ یکی از نوادگان او بود که داستان خانوادگی را بازگو می‌کرد.

در خوش‌نویسی فارسی گاهی کلمات حالت پرنده به خود می‌گیرند. این تصویر بسیار درستی‌ست از چیزی که این روزها در ایران جریان دارد: میلیون‌ها کلمه که می‌خواهند بال‌هایشان را بگشایند و برای همیشه آزاد باشند. اگر ایران از دیکتاتوری خلاصی یابد، پرچم جدید را می‌توان با کلماتی که پرنده می‌شوند و سرود آزادی می‌خوانند، تصور نمود.

ماه‌ها پیش مادران ۱۸ فعال ایرانی زندانی نامه سرگشاده‌ای نوشتند که این گونه آغاز می‌شد: “پسرم جعبه آب‌رنگش را کنار من گذاشت و از من خواست تا برایش پرنده نقاشی کنم. من قلم‌مو را در رنگ خاکستری زدم و یک چهارگوش کشیدم با قفل‌ها و میله‌های آهنی. پسرم که چشمانش از تعجب گرد شده بود، گفت: اما این زندان است، نمیدانی چگونه یک پرنده می‌کشند؟” و نامه را این گونه پایان دادند که “‌ای مرغ گرفتار بمانی و ببینی، آن روز همایون که به عالم قفسی نیست”.

نمی‌دانیم این، چه زمانی در ایران اتفاق می‌افتد؛ اما بیایید به کشیدن پرنده و نوشتن کلماتی که می‌توانند شکل پرنده به خود بگیرند ادامه دهیم و آنها را پخش کنیم. من اطمینان دارم، روزی سنگ‌های ساحل هرمز ناپدید می‌شوند و آن پرنده بزرگ بر فراز همه ایران پرواز خواهد کرد.

این مقاله، ترجمه از یادداشتی به قلم ( آن د کرامر ) در تهران ریویو است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر