۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد...! (لجن پراکنی های سید حسن نصرالله جاسوس دوجانبه)

همان روزی که عده ای جاهل و نادان شعار «سید حسن نصرالله *** نواده ی روح الله» را سر دادند، مقاله ای نوشتم و خطرات این حرکت و تفکری که پشت این ماسک به قول خودشان «عدالت طلبی» پنهان شده است را گوش زد کردم.
سید حسن نصرالله ، این تروریست بین المللی تنها به ترور حریری و هم رزمان سابق و فعلی خود بسنده نمی کند. ایشان پا را از این نیز فراتر گذاشته و به ترور شخصیتی و ترور فرهنگی و ترور تاریخ هم روی آورده است و کار را به جایی رسانده که ایران را فاقد تمدن نامیده و ایرانیان را وامدار تمدن اسلام می داند. این سخن از سید حسن نصرالله بعید نیست زیرا که نه از تاریخ آگاهی دارد و نه حتی در مغز کوچکش می گنجد که ایرانیان پایه گذار بیش از نیمی از تمدن و فرهنگ جهان بوده و هستند. حتی فرهنگ و تمدن یونان و چین هم ریشه در فرهنگ و دانش و تمدن ایران دارد. اما به قول جوانان امروزی : «حرف که مالیات ندارد!» و قدیمی ترها که می گفتند: «از حرف زدن که آدم حنّاق نمی گیرد».
در این نوشتار قصد ندارم درباره ی سخنان حسن خنگ الله توضیح دهم و سخنان او را تقسیر کرده و محکوم کنم. و یا ثابت کنم که او فردی بی سواد، بدون دانش، دروغ گو و عوام فریب است. حتی قصدم دفاع از فرهنگ ایران نیست. تنها می خواهم دو مورد را یادآوری کنم تا بتوانیم از این سخن بهره برداری مثبت کنیم و اسلحه را به روی خودشان برگردانیم.
نخست این که به چه دلیل ایشان و کسانی مانند سید حسن نصرالله به خود اجازه می دهند که دروغهایی چنین آشکار بگویند و به راحتی تاریخ را تحریف کنند.
این مسئله دلایل بسیاری دارد.
هنگامی که نمایندگان مجلس شوربای اسلامی ( مجلس به اصطلاح شورا) که نمایندگان مردم ایران هستند و موظف به حفظ منافع این کشور بوده و برای آن قسم خورده اند. به خود اجازه دادند که پرچم گروه تروریستی به نام حزب الله لبنان را در مجلس شورای آخوندی روی میزهایشان بگذارند و هرکدام از به اصطلاح نمایندگان برای خود شیرینی و چاپلوسی بیشتر سعی می کردند در این کار از یکدیگر پیشی گرفته و جلو بزنند. ما به امثال سید حسن نصرالله اجازه دادیم که تاریخ و فرهنگ و دانش ما را زیر سؤال برده و همه را منکر شوند.
نمایندگان بی سواد مجلس شوربای آخوندی حتی الفبای سیاست و علوم سیاسی را هم نمی دانند و بلد نیستند. حقوق بین الملل و قواعد دیپلماتیک را که فکر کنم حتی به گوششان هم نرسیده است و شاید اصلا نمی دانند چنین قوانینی هم وجود دارد. واقعا جای تأسف است و من در عجبم که واقعا مردم اینها را انتخاب کرده اند؟ اگر این طور است بر چه مبنایی مردم به اینان رأی داده اند؟ شورای نگهبان که وظیفه اش نظارت و تأیید صلاحیت نامزدها است بر چه مبنایی این کار را می کند؟ آیا هر نادانی که طرفدار ولی فقیه بود باید تأیید شود؟ آیا از میان جمعیت هفتاد میلیونی ایران تعداد ذوب شدگان در ولایت این قدر کم است؟ و آیا در بین افراد به قول خودشان ولایی و اصولگرا و... 100نفر آدم با سواد ( منظورم داشتن مدرک لیسانس و دکترا و... که با تقلب و پول و... برای خود دست و پا کرده اند نیست. منظور داشتن دانش و اطلاعات واقعی است) و آشنا به سیاست و قوانین و... آن وجود ندارد؟
پس باید به حال این مردم گریست که جماعتی چنین اندک و چنین بی سواد و بی رگ و بی غیرت بر سرشان مسلط گشته اند و هر چه می خواهند می کنند. می دزدند و می چاپند و می خورند و می برند.

همان وقتی که : شیخ قضل الله نوری نوکر اجنبی را شهید خواندند. کسی که قبرستان مسلمین را به کافران روسی به هفتصد و پنجاه تومان فروخت. (به قول مولانا: برعکس نهند نام زنگی کافور)
همان وقتی که : سرود ملی مان را عوض کردند و سرودی شد که در آن تنها چیزی که وجود ندارد نام «ایران» است.
همان وقتی که : "آب تلخ دریای مازندران" را به روسیه باج دادند که برایشان بمب اتمی بسازد و نساخت.
همان وقتی که : نام «خلیج فارس» به «خلیج العربی» تبدیل شد و دولت احمدی نژاد آن را محکوم نکرد.
همان وقتی که : احمدی نژاد رییس جمهور اسلامی مورد تأیید خامنه ای به عرب ها التماس کرد که در «کنفرانس سران کشورهای عرب» شرکت کند و حتی محلش نگذاشتند.
همان وقتی که : محمود احمدی نژاد ریاست دولت نهم پس از دوسال التماس و درخواست به عنوان دولت عربی در «شورای همکاری خلیج» (نه خلیج فارس) شرکت کرد و بیانیه ی پایانی آن را امضاء کرد، که در آن نوشته شده بود: " جزیره های سه گانه خلیج العربی یعنی تنبین، تنب کبیر و تنب صغیر (تنب بزرگ و کوچک) و ابوموسی متعلق به امارات متحده ی عربی است."
و ماده ی پایانی آن که درآن به صراحت قید شده است: " نام «خلیج فارس» یک نام جعلی است که دولت ایران از این نام مجعول استفاده می کند ورسمیت ندارد و نام صحیح آن «خلیج العربی» است که باید در تمام اسناد و مدارک رسمی قید شود و هیچ سندی با نام «خلیج فارس» معتبر نیست."
و احمدی نژاد را فقط با این شرط پذیرفتند که در این جلسه شرکت کند که این بیانیه و اساس نامه ی ده ماده ای را تأیید کند و پس از این که مفاد آن را تأیید کرد حاضر شدند که او را تنها به عنوان میهمان و ناظر در این شورا بپذیرند. و هنگام شرکت در جلسه هم اساس نامه و بیانیه ی ده ماده ای را امضاء کند.
همان وقتی که : در بازی های آسیایی دوحه (قطر) هنگامی که احمدی نژاد در مراسم افتتاحیه شرکت کرد و کاروان ایران وارد شد. بلندگوهای ورزشگاه اعلام کردند: "کاروان ورزشی «جمهوری عربی ایران» وارد می شود." و رییس جمهور منتصب ولی فقیه، با لبخندی ملیح، از این نام استقبال کرد و هیچ واکنشی نشان نداد. هیچ حرکتی هم به عنوان اعتراض انجام نداد و حتی در روزهای بعد از آن هم هیچ کدام از رسانه های حکومتی و دولتی و ولایتی و فقاهتی و... تا این لحظه هیچ سخنی از آن به میان نیاورده اند. در صورتی که در همان سال وقتی در مسابقه ی تکواندو، «هادی ساعی» مدال طلا گرفت و در سالن به جای پخش سرود جمهوری اسلامی سرود «ای ایران» را پخش کردند. زمین و زمان را به هم دوختند و از رییس جمهور گرفته تا وزیر خارجه و سخنگوی وزارت خارجه و سفیر جمهوری اسلامی در آن کشور و صدا و سیما و روزنامه کیهان و... همه رنگ لبو شده و رگهای گردنشان از گردن کلفتشان بیرون زد و حنجره و همه جایشان را پاره کردند که " این چه فاجعه ای است اتفاق افتاده" به طوری که مسئولان برگزاری مسابقه ها و آن کشور فردای آن روز عذر خواهی رسمی کردند و اعلام نمودند اشتباه شده و این سرود در آرشیوشان موجود بوده است و چون سرود ملی «جمهوری اسلامی» هر از چندگاهی تغییر می کند و عوض می شود، آنها گیج شده اند و نمی دانسته اند کدام سرود را باید پخش کنند.
همان وقتی که : «سید حسن نصرالله» را کردند، «نواده ی روح الله».
همان وقتی که : چفیه بر گردن کوروش بزرگ پایه گذار تمدن پارسی و تمدن بشری و حقوق بشر انداختند باید به خودمان می آمدیم و سستی کردیم. کک مان نگزید.
همان وقتی که : دم از «مکتب اسلامی» و «مکتب ایرانی» زدند و یکی به نعل زدند و یکی به میخ.
همان وقتی که : در بازیهای آسیایی چین در نقشه ایران به جای خلیج فارس نوشتند: خلیج ع.ر.ب
همان وقتی که : ....

آن وقت باید کلاهمان را بالاتر می گذاشتیم و نگذاشتیم.
ان وقت باید کک مان می گزید و نگزید.
آن وقت باید رگ مان می جنبید و نجنبید.
آن وقت باید تکان می خوردیم و نخوردیم.
آن وقت باید فریاد می زدیم و صدایمان در نیامد.
آن وقت باید....

اما مورد دوم جوش و خروش جوانان به ویژه در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و اعتراض گسترده به این سخنان است. این سخنان باعث شد ایرانیان به خود آیند و یک بار دیگر نشان دهند که میهن پرستند و هیچ چیزی را با ایران عوض نمی کنند. در جنگ هشت ساله برای میهن شان جنگیدند و ارتش عراق و بعثی ها را نابود کردند و فداکاری ها و جان فشانی هایشان به خاطر میهن شان بوده است و نه مکتب و مذهب شان. چرا که عراقی ها هم مسلمان بودند. و در عین حال ما تعداد بسیار زیادی شهید و اسیر و جانباز داریم که غیر مسلمانند و مسیحی و ارمنی و آسوری و زرتشتی و یهودی هستند که به طور حتم و 100% برای اسلام نجنگیدند و اسیر و مجروح نشدند.
این اتفاق فرخنده را به فال نیک می گیریم و شادیم و خرسند که باعث شد به خود بیاییم و دوباره یکپارچه و یک صدا فریاد بزنیم : «پاینده ایران».از فرهنگ و تمدن ایران دفاع کنیم و همین که تمدن ایران را در مقابل تمدن اسلامی قرار داده اند نشان می دهد که ما اصلا چیزی به نامن تمدن اسلامی نداریم و هرچه که بوده است تمدن و دانش و فرهنگ ایران بوده که خلفای اسلامی و عباسی و... حکومت و دانش و تمدن اسلام را بر روی آن بنا کردند و پایه های محکم و ریشه دار و سترگ تمدن ایران باعث شد اسلام دارای فرهنگ و مدرسه و... بشود. اروپاییان مقصر نیستند چرا که آنها در آن زمان دوران توحش خود را می گذراندند و حتی تمدن یونان و علم و دانش یونان باستان را فراموش کرده بودند و بعد تازه نوشته های افلاطون و ارسطو و... را به زبان عربی از مسلمانان یاد گرفتند. به همین علت هم تصور کردند اینها محصول مسلمانان است. چون به زبان عربی بود. حتی کتاب «الجبر و المقابله» خیام نیشابوری را به زبان عربی در جنگهای صلیبی به دستشان افتاد و آن را ترجمه کردند و شد زیربنای ریاضیات آنها. پس گناه از فرنگی ها و غربی ها نیست. گناه از خود ماست که کوتاهی کردیم و از میراث خود دفاع نکرده ایم و از داشته هایمان پاسداری نکرده ایم و به آنها چوب حراج زده ایم و بذل و بخشش کرده ایم. اما دیگران با چنگ و دندان به کوچکترین میراث تاریخی و فرهنگی خود چسبیده اند و از آن دفاع می کنند. «مولوی» و «پور سینا» (ابن سینا) و «خیام» و «نظامی» و «بیرونی» و «شیخ بهایی» و... را به نام خود می کنند و ما اند خم یک کوچه ایم.
دور نیست زمانی که ببینیم «فردوسی» هم دارای پاسپورت «روسی» شده و «کوروش» و «داریوش» هم یونانی.

یک نکته :
سخنان «سید حسن نصرالله» که در حال حاضر منتشر شده است و توهینی است آشکار به ایران و ایرانیان و فرهنگ و تمدن و دانش پارسی. تقریباً با شعار «سید حسن نصرالله *** نواده ی روح الله» هم زمان است و در همان زمان هم اقای کدیور فرمودند: مردم ایران نگفتند: «نه غزه، نه لبنان *** جانم فدای ایران» و شعار « هم غزه، هم لبنان *** هر دو فدای ایران» را هم ایرانیان سر ندادند. بلکه ایرانی ها گفتند و می گویند: « هم غزه؛ هم لبنان *** جانم فدای ایران». (یعنی دو شعار را ترکیب کردند)
به نظر شما این سه واقعه تصادفی است؟ و آیا ارتباطی میان این اظهارات وجود ندارد؟
خیلی خوشحال می شویم نظر دوستان و هم میهنان گرامی را در این مورد بدانیم. منتظر نظرهای روشن گرانه و افشا گرانه ی شما هستیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر