۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

نظامیان، حافظان و یا واگذاران قدرت

یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که چند ماه اخیر و با شدت گرفتن احتمال حمله‌ی نظامی به ایران، ذهن بسیاری از کنش‌گران سیاسی را به خود مشغول کرده، این است که با به‌ وجود آمدن فضای نظامی و در‌صورت ایجاد شورش‌های وسیع خیابانی برای تغییر حاکمیت، واکنش بدنه‌ی نیروهای نظامی و انتظامی در مقابل مردم چه خواهد بود؟ البته بسیاری از دل‌سوزان این آب و خاک از به‌وجود آمدن چنین شرایطی راضی و خشنود نیستند و با توجه به وضعیت کنونی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور آن‌را به صلاح ایران نمی‌بینند. نگارنده نیز پیش از این نظر خود را در نوشته‌ای با عنوان «چرا با فروپاشی مخالفم» در این‌باره بیان کرده است اما عاقلانه آن است که با تحلیل وضعیت و پیش از به‌وجود آمدن چنین چیزی آن‌را مورد کندوکاو قرار داده و برایش راه‌های چاره جست.
یکی از مهم‌ترین نیروهای نظامی کنونی در کشور ارتش است. ارتش را باید به دو قسمت تقسیم کرد بخش نخست فرماندهان و درجه‌داران بالای آن و دوم بدنه‌ی ارتش. به لحاظ تحلیل طبقاتی، نیروهای بدنه‌ی ارتش را پیش و پس از انقلاب‌ اسلامی، همواره افرادی از سطوح پایینی اقتصادی و فرهنگی و به‌طور عمده از شهرهای کوچک و روستاها تشکیل می‌داده‌اند. این موضوع دارای ریشه‌های اقتصادی و فرهنگی است. زیرا که بسیاری از این افراد به‌طور معمول از نظر مالی گزینه‌های دیگری برای ادامه زندگی خود نداشته‌اند و با عدم توانایی جهت ادامه‌ی تحصیل، نظامی شدن را راه ساده‌ای برای رسیدن به حداقل‌های معیشتی در زندگی خود می‌دانسته‌اند. تعیین مقرری ثابت از ابتدای ورود و شروع به آموزش نیروها در ارتش تکیه‌گاه مطمئن و به قول مشهور در ایران آب باریکه‌ای بوده است که خیلی‌ها را وسوسه می‌کرده تا وارد این نیرو شوند.
عدم علاقه‌ی قلبی و نداشتن حق انتخاب برای انسان‌ها، موضوعی است که از نظر روانی و ذهنی باعث می‌شود فرد به کار و یا تشکیلاتی که در آن مشغول است پای‌بندی عمیق روحی و «ایدوئولوژیکی» نداشته باشد و در صورت بروز تهدیدها‌ی جدی برای امنیت خود و خانواده‌اش به فرماندهانش پشت کرده و در برابر مردم قرار نگیرد. در هنگام پیروزی انقلاب‌ اسلامی نیز ما چنین چیزی را تجربه کرده و به چشم خود دیدیم که بدنه‌ی ارتش در حالت خوش‌بینانه و برای هم‌راهی کردن با قیام مردمی و در حالت واقع‌بینانه‌ترش برای ترس از آینده و نبود رشته‌ی محکم روحی روانی که آن‌ها را به رژیم سابق پیوند دهد، از مقاومت جدی در برابر مردم خودداری کرد و به اذعان بسیاری از تحلیل‌گران یکی از دلایل پیروزی انقلاب هم همین برخورد نظامیان با معترضان بود. البته نباید از موارد استثنا گذشت و تعدادی از نیروها را نادیده گرفت که تا لحظات آخر دست از هم‌راهی رژیم پهلوی بر نداشته و برخی جان خود را نیز در این راه از دست دادند.
شرایط کنونی نیز برای بدنه‌ی ارتش نه تنها تفاوت عمده‌ای نکرده است، بلکه به سبب شرایط بدتر اقتصادی این نیروها در مقایسه با زمان شاه و از سوی دیگر وجود تبعیض‌های عمده بین اعضای این نیرو و دیگر نیروها به خصوص سپاه‌ پاس‌داران رشته‌های وابستگی آن‌ها را با نظام سست‌تر کرده و این نویدبخش عدم هم‌راهی این افراد با حکومت در صورت بروز شرایط بحرانی در کشور است. با وجود کار ایدوئولوژیک جمهوری‌ اسلامی در سی‌سال گذشته بر روی ارتشی‌ها شواهد گواه بر این است که نتوانسه است به لحاظ ایدوئولوژیکی آن‌ها را با تفکرات خود هم‌راه و هم‌سان کند.
مسئله اما در مورد فرماندهان و نظامیان با درجات بالا در ارتش متفاوت است. در رژیم سابق فرماندهان یا دارای وابستگی خانوادگی به سیستم بودند و یا به سبب برآمدن از طبقات مرفه‌تر از نظر فکری و اعتقادی خود را به نظام موجود نزدیک می‌دیدند. از سوی دیگر برخورداری از مزایای چشم‌گیر اقتصادی اجتماعی باعث شده بود که این نیروها سرنوشت خود را با رژیم‌ پهلوی گره بزنند و خواسته یا ناخواسته و تا آخرین لحظات در برابر مخالفان آن بایستند. البته در این میان نباید افسران و فرماندهانی را فراموش کرد که از سر وطن‌پرستی و خیرخواهی درست یا نادرست این‌طور می‌اندیشیدند، که حفظ رژیم سابق به نفع و صلاح مملکت است و برای آن باید دست به هر کاری زد. پس از پیروزی انقلاب تسویه‌های شدید در سطوح بالای ارتش صورت گرفت و نیروهایی در مناصب فرماندهی به‌کار گرفته شدند که عدم وابستگی و مخالفت خود با شاه را در سال‌های پایانی رژیم پهلوی به اثبات رسانده بودند. البته وقایع بعدی هم‌چون کودتای نافرجام «نوژه» نشان داد که مخالفت بخش فراوانی از این درجه‌داران با رژیم گذشته برای آن‌ها به معنای تایید رژیم اسلامی نبوده و آن‌ها به دنبال ایجاد حکومتی آزاد و دموکراتیک با رژیم گذشته در ستیز بوده‌اند. شاید تجربه‌هایی این چنینی برای حاکمان جمهوری اسلامی سبب شد که بعدها یکی از روش‌هایی که برای انتخاب فرماندهان ارتش داشته باشند، اثبات وفاداری آن‌ها به‌ وسیله‌ی معرفی کردن هم‌کارانی بوده است که اعتقاد قلبی به سیستم ندارند. این روش در حقیقت از یک‌سو باعث پاک‌سازی نیروهای مخالف در ارتش می‌شد و از سویی دیگر راهی برای تشخیص فرماندهانی می‌شد که نظام می‌تواند روی پای‌بندی آن‌ها به ارزش‌هایش حساب کند.
در صورت وقوع شورش‌ها و یا حمله‌ی خارجی این درجه‌داران ناگزیر به ایستادن در برابر مردم خواهند بود، زیرا با سقوط رژیم، از یک‌سو منافع سرشاری که از این وابستگی نصیب آن‌ها شده قطع خواهد شد و از سویی دیگر زمینه برای محاکمات احتمالی چنین نیروهایی به جهت هم‌راهی در سرکوب مردم و خیانت‌ها و جنایت‌های قبلی آن‌ها فراهم خواهد شد. گرچه که تعداد این فرماندهان در ارتش فراوان نیست و فقط به سطوح بالای آن محدود می‌شود. دلیل این ادعا هم واکنش‌ها و بیانیه‌های ملایم‌تری است که کادرهای بالای ارتش در مقایسه با سپاه و نیروی انتظامی، در برابر اتفاق‌های پیش آمده پس از انتخابات اخیر و جنبش‌ سبز از خود نشان داده‌اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر