۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

جنبش سبز متعلق به چه کسی است؟

چندی پیش اسفندیار منفردزاده ( هنرمند و آهنگ ساز محبوب ، هرچند از نظر عقیده با ایشان موافق نیستم ، اما به عنوان یک هنرمند متعهد برایشان احترام قائلم ) در برنامه ای تلویزیونی صحبت از اثری هنری کرد و صحبت از یک هنرمند که افرادی پیدا شده اند و خود را وارث آن هنرمند می دانند و یا کسانی سعی می کنند خود را به شکلی به آن هنرمند بچسبانند و یا در پیشرفت آن هنرمند ( زنده یاد ) خود را سهیم می دانند و ... ایشان در پایان جمله ای بیان کرد که وصف حال ما مردم ایران و جنبش سبز است . آقای منفردزاده گفتند : " یک اثر هنری موفق هزاران صاحب و پدر و مادر پیدا می کند ، اما یک کار ناموفق یتیم است."
حالا حکایت ما و جنبش سبز نیز همین است. هر روز یک نفر پیدا می شود و ادعای مالکیت بر این جنبش را دارد ، یا خودش را سخن گوی جنبش سبز می خواند و شعارهای مردم را تحریف می کند و یا این که نظریه ها و اعتقادات خودش را به عنوان خط قرمز جنبش سبز اعلام می کند و عده ای را اخراج و عده ی دیگری را وارد جنبش سبز می کند.
جالب تر این که شخصی که مردم او را به عنوان نماد جنبش سبز می شناسند و ( از روی اجبار ) او را به عنوان رهبر جنبش سبز انتخاب کردند و در اطراف او جمع شدند ، یعنی آقای میر حسین موسوی و شیخ اصلاحات یعنی مهدی کروبی و حتی شخصیت محبوب اصلاحات سید محمد خاتمی ، هیچ کدام ادعای مالکیت بر این جنبش را نداشته و ندارند. حتی برای مردم تکلیف تعیین نمی کنند ، مرزبندی نمی کنند و همیشه به صورت شفاف اعلام کرده اند که : « جنبش سبز متعلق به همه ی ایرانیان است. » همیشه با مردم هم گام بوده اند و خود را برتر از مردم نمی دانند و به جای مردم تصمیم گیری نمی کنند. پیشنهاد می کنند و تصمیم گیری را بر عهده ی خود مردم می گذارند (در این نوشته ما به خوب یا بد آن کار نداریم واین که به نفع جنبش است و یا به ضرر آن . آسیب شناسی جنبش را در زمان دیگری انجام می دهیم ). اگر میر حسین موسوی بیانیه می دهد که : "ما در چهارچوب قانون اساسی فعالیت می کنیم ." و یا "اشکالاتی هم به این قانون اساسی وارد است و باید اصلاح شود." نظر خودش را می گوید و اعتقاد خود را بیان می کند و هیچ گاه نگفته است که همه باید پیروی کنند و یا هر کس عقیده ای غیر از این دارد در جنبش سبز جایی ندارد . میر حسین موسوی اعلام گفته است : "مردم در جنبش سبز از ما جلو زده اند." و در سال گرد تقلب انتخاباتی دولت و کودتای مخملی هنگامی که بیانیه می دهد و مانیفیست جنبش سبز را اعلام می کند ، از آن به عنوان : « مانیفیست پیشنهادی » نام می برد .

حال پرسش من این است : افرادی که زمانی خودشان از معماران این نظام مخوف ضد ملی و ضد انسانی بوده اند و دست کم قسمتی از فجایع امروز در نتیجه ی اعتقادات و تصمیم های اشتباه آنها و سکوت شان در برابر جنایت های انجام گرفته در گذشته است ، چگونه به خود اجازه می دهند باز هم برای مردم تصمیم گیری کنند ؟ چگونه خود را سخن گوی مردم می دانند ؟ آنها زمانی که در بالاترین مقام های اجرایی دولتی بودند هم نتوانستند و یا شاید نخواستند از حقوق مردم دفاع کنند. اگر آنها 10% جسارت و قاطعیت احمدی نژاد و نوچه هایش را داشتند وضعیت امروز ایران با چیزی که اکنون هست بسیار متفاوت بود .
بیشتر مردم معتقدند ، به قدرت رسیدن فرقه ی احمدی نژاد و نتیجه ی هشت سال عملکرد غلط و اشتباه همین افراد است . سیاست های غلط اصلاح طلبان و ضعف تصمیم گیری و عدم هماهنگی و تفاهم میان گروه های اصلاح طلب ، نداشتن جسارت و عدم قاطعیت و عقب نشینی در مقابل هجوم و حمله ی گروه های تروریستی و ماجراجویی که توسط مافیای قدرت در جمهوری اسلامی هدایت می شوند . یا در اصل همان کلاه مخملی ها و نوچه های شعبان بی مخ که دستمال گردن شان چفیه شده است. ( دو سال قبل طی یک پژوهش علمی این موضوع را اثبات کردم که به قدرت رسیدن احمدی نژاد و گروهکش نتیجه ی عملکرد غلط و مولود طبیعی حکومت اصلاح طلبان است و مدارک آن نیز موجود است. )
در این جا قصد ندارم دوران اصلاحات و چهره های آن را نقد کنم ، بلکه می خواهم تکلیف خودمان را با کسانی که فکر می کنند قیّم ما هستند و می توانند برای ما تصمیم گیری کنند و خواسته ها و شعارهای مردم را تحریف کرده و حرف ها و خواسته های خودشان را به نام حرف مردم جا بزنند و خود را قیّم ملت ایران می دانند روشن کنم . کسانی که فکر می کنند همه چیز را می دانند و فقط آنها هستند که می فهمند . تصور می کنند ما مردم ایران هیچ نمی دانیم و باید کسی به جای ما فکر کند و برای مان تصمیم بگیرد .
اما باید بدانند ملت ایران خودشان برای خودشان تصمیم می گیرند و از این سیاست بازان خود محور بهتر مسائل را می فهمند . اعتراض ما ایرانیان به نظام فعلی و وضع موجود نیز به همین دلیل است که می خواهیم خودمان بر سرنوشت خود و کشورمان حاکم باشیم و برای آینده ی ایران فقط خودمان تصمیم بگیریم . اگر قرار بود افراد دیگری برای مان تصمیم بگیرند و حرف ها و خواسته های خودشان را از قول ما بگویند ، نظام حاکم و دولت فعلی همین کار را می کند . پس چرا باید خودمان را به زحمت انداخته و زندان و شلاق و شکنجه و ضربات چماق و باتوم را تحمل کنیم . برای این که دومرتبه عده ای دیگر به قدرت برسند ؟ اگر این ها هم می خواهند از قول ما حرف بزنند و به جای ما تصمیم بگیرند و حرف ها و شعارها و خواسته های مردم را تحریف کنند ، پس چه تفاوتی میان این ها و آن ها است ؟
یک روز شعار: «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» تبدیل می شود به : «هم غزه هم لبنان، جانم فدای ایران». اگر به آن ها اجازه دهیم هر چه می خواهند بگویند به مرور « جانم فدای ایران » را هم به « جانم فدای ایمان » تبدیل می کنند و روز از نو روزی از نو. روز دیگر می گویند : و شرط حضور در جنبش سبز را اعتقاد به قانون اساسی و خمینی و ... می دانند . این حرف هم کم کم به : « هر کس به امام اعتقاد ندارد در جنبش سبز جایی ندارد.»« هر کس به رهبر اعتقاد ندارد در جنبش سبز جایی ندارد.» تبدیل می شود . به هر حال فرق این ها تنها یک کلمه است . حتما چند روز دیگر فلانی و دیگران هم حرف های دیگری از قول مردم و جنبش سبز می زنند و صورت مسئله را پاک می کنند . مثل این که اصل قضیه یعنی مردم فراموش شده اند !
آقای مهاجرانی به عنوان یک شخصیت فرهنگی قابل احترام است و خدمتی را که در زمان وزارت فرهنگ و ارشاد انجام داده است فراموش نکرده ایم و از یاد نخواهیم برد . اما این طور که از نوشته ها و سخنان ایشان پیداست ، آقای مهاجرانی و دیگر دوستان خارج نشین شان مانند حجت الاسلام کدیور و ... رهبری یک جنبش و انقلاب را با قیّم بودن اشتباه گرفته اند . و خود را همه کاره ی مردم می دانند و جسارت به خرج داده ؛ برای مردم تکلیف تعیین کرده ، مرزبندی می کنند. یکی خود را سخن گوی جنبش و دیگری تئوریسین جنبش و آن یکی استراتژیست جنبش و ... می نامد . باید از ایشان پرسید : چه کسی یا چه کسانی شما را برای این کار انتخاب کرده اند ؟ مگر جنبش سبز را شما به راه انداختید که حال پست های آن را میان خود بذل و بخشش می کنید؟ صاحب اصلی این جنبش مردم هستند و هنوز ملت ایران نمرده و زنده است و به گفته ی همان خمینی که شما به او اعتقاد دارید و ما نداریم : " ملت زنده وکیل و وصی نمی خواهد " . ارث و میراث مردم زنده را هم میان خود تقسیم نکنید .

در پایان می خواهم خواهشی از آقایان بکنم و بگویم : خواهش می کنیم ما را به حال خود بگذارید . ملت ایران ، مردم باهوشی هستند و ممکن است به خاطر نجابت شان مدتی به ظالمان فرصت بدهند که دست از جنایت شان بردارند ولی عاقبت راه خود را پیدا می کنند و برای میهن شان از جان و مال و هستی شان هم می گذرند . ما ملت نجیبی هستیم و صبرمان زیاد است اما از حد که گذشت دیگر سیلی می شویم و کسی جلودارمان نیست .
تکلیف جنبش سبز را هم هر چه زودتر مشخص کنید بهتر است . چون ما زودتر می توانیم به نتیجه برسیم . اگر فکر می کنید جنبش سبز ارث پدرتان است و از اجدادتان به شما رسیده که مبارکتان باشد از شیر مادر به شما حلا تر . ما به جنبش خودمان می رسیم که ارث پدر کسی نباشد . ما ملت ایران در اصل بی رنگیم .


نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم

اما چون نیاز به نماد داریم و پرچم ایران سه رنگ است . سبز که ارث پدر شما است . قرمز هم مال آقایان است و حزب توده و شوروی سابق را به یادمان می آورد که از آنها هم دل خوشی نداریم . یک رنگ سفید باقی می ماند که تا مدعی پیدا نکرده و آن را به عنوان نماد جنبش ایرانیان ، هر که هستند و هر کجا که هستند با هر عقیده و قوم و نژادی که باشند ؛ ایرانی هستند. از ترک و فارس و بلوچ گرفته تا کرد و لر و ترکمن و عرب های خوزستان و بندری ها و گیلک ها و مازنی ها و ... ایرانی هستند و جنبش متلق به همه ی این ها . از زرتشتی و مسیحی و آشوری گرفته تا یهودی و ارمنی و مسلمان شیعه و سنی و شافعی و مالکی و... . حتی سوسیالیست ها و کمونیست ها و ... هم اگر ایرانی هستند و به میهن شان دلبستگی دارند ، این جنبش به آنها نیز تعلق دارد . ما برای ایران و سربلندی ایرانی به پا خواسته ایم . ما می خواهیم اشغال گران بنیادگرا را از میهن مان بیرون کنیم و ایرانی بسازیم متعلق به تمام ایرانیان . ایران پاینده، ایرانی سربلند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر