۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

(زندانی سیاسی) : شعری از ((ک - ترانه)

رگهای دستانت ؛
راهنمای بزرگراه پر پیچ و خم آزادی ست ،
گره پیشانی ات یادآور رنج تاریخی ماست ،
موهایت را که در آسیابِ اوین سپید کردی ،
شمع راهمان شد
تا در بهشت کهریزک به عیش بنشینیم .
جای شلاق های بدنت ؛
کتاب مقاومت و آزادگی ست ،
بر کتف شلاق خوردات بوسه میزنم ،
و در دستت عصایی خواهم شد ،
خونم را جوهر قلمت می کنم ،
تا اسارتمان را گواهی دهی .
سکوتمان را تو فریاد کن ،
سکوتمان را تو فریاد کن ؛
تا جهانیان بدانند ؛
فرزندان کوروش از بابِل
به اورشلیم خواهند رفت ؛
تا عیسی را از صلیب رهایی بخشند .
برایت بالی خواهم شد ؛
تا بر بلندای تندیس آزادی آشیانه سازی ،
و با شعله خشمت مشعل آزادی را
بیفروزی ،
و به منادیان دروغین آزادی بیاموزی ،
فرزندان راستین کوروش چنینند .
و بر بلند ای ایفل فریاد زنی ،
پرپر شدن گلهای این خاک اهورایی را .
(ک . ترانه)

۱ نظر:

  1. سلام دوست عزیز آنها از تفکر میترسند واز کسانی که فکر میکنند پس تولید فکر کنیم وبلاگ خوب و پرباری دارین خوشحال میشم در راه آزادی و آگاهی با هم همکاری کنیم اگه مایل بودین تبادل لینک کنیم اگه خواستین منو به اسم آگاهی لینک کنین و خودتون هم بگین به چه اسمی لینکتون کنم ممنون میشم
    مصلحت امروز ایران در دست‌های ماست. آینده‌ی ایران در سر زانوان ماست که نمی‌خواهیم در برابر شنیع‌ترین استبداد عصر خویش زانو بزنیم. استبدادی که نه بر تن ما که می‌خواهد بر جان ما حاکم شود.
    البته شاید افکارمان یکی نباشد اما دموکراسی ونقد را از خود شروع کنیم

    پاسخحذف