۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

(( نسل سوزی )) از (ک - ترانه)

چلچله را نشانه گرفته اند ؛
تا بهار فراموش شود ،
دیگر پیکی نوید بهار را ندهد ،
سروها را از ریشه کندند ؛
با تبر به جانشان افتادند ،
تا دیگر کسی به یادِ آزادی هم نیفتد ،
خروسها را اخته کردند ؛
تا آمدن سحر را خبر ندهد
و صبح از یادها برود ،
لاله زارها را سوزاندند
و به جایش خشخاش کاشتند ؛
تا معنی شهادت فراموش شود ،
بر سرِ راهِ باد دیوار ساختند ؛
که مبادا باد ! ،
نوای آزادیخواهی به گوشمان برساند ،
به کویر بردندمان و سراب نشانمان دادند ؛
تا بدانیم دنیا سرابی بیش نیست ،
با گوسفندان همنشینمان کردند ؛
تا اطاعت را بیاموزیم ،
گاو را نشانمان دادند ؛
تا از او فکر کردن بیاموزیم ،
با موشِ کور دیدن ؛
و با ماهی دویدن یادمان دادند ،
دیوار را نشانمان دادند ،
تا الگوی حرف زدنمان باشد ،
روبهان را بر ما امیر کردند ؛
تا بدانیم روز ، روزِ روباه است .
سه نسلمان را سوزاندند ،
(( سوختند و بردند و خوردند )) ؛
نسلی را کشتند ؛
نسلی را سوختند ؛
و نسلی دیگر را در زنجیر کردند ،
تا نسل دلخواهشان را بپرورند ،
نسلی بی هویت ؛
بی ریشه ؛
و مطیع .
همه ی اینها کردند ، اما ... !
نفهمیدند ،
اینجا کجاست ... ؟
ندانستند ،
اینها کیانند ... ؟
آرش و رستم از لوحها محو کردند ، اما ... !
نفهمیدند ،
ما وارثانِ ایشانیم ،
خاکِ اهورایی را به سخره گرفتند و ،
ندانستند نور مزدا در این خاک ست ،
و ما تجلی گاهِ این خاک ،
شیران اوژنانِ پارسی را ،
روبهان تازی پنداشتند ،
ندانستند ... !!! ؟
نفهمیدند ... !!! ؟
یا نخواستند بدانند !!! ؟

۱ نظر:

  1. سلام عزیز ممنون از حضور سبز شما.لینک شما ثبت شد.مرا هم با نام غرور پارسی لینک کنید.ممنون و سبز باشی

    پاسخحذف